شخصیت ها و گروه ها

زندگینامه‌ى امام شافعی (۱۵۰ – ۲۰۴ هـ)

آوای سنت : محمد فرزند ادریس فرزند عباس شافعی. در سال (۱۵۰) هـ در شهر غزه دیده به جهان گشود و وقتی دو سال از عمر ایشان می گذشت خانواده اش به شهر مکه ی مکرمه نقل مکان نمودند.

پدرش را در کودکی از دست داد، و مادرش عهده دار سرپرستی او شد.

مادرش وقتی او را به دنیا آورد خوابی دید: در خواب دید که گویا سیاره ی مشتری از بطن او خارج گشت و در مصر فرودآمد و پاره هایی از آن در هر شهری پراکنده گشت. خوابگزاران این خواب را چنین تعبیر نمودند که از شکم این زن دانشمندی به دنیا می آید که علم و دانش وی ابتدا در مصر محدود شده و سپس در دیگر شهرها گسترش می یابد.

امام شافعی در جستجوی علم و دانش:

در نزد بادیه نشینان و در طلب علم بزرگ شد و به فراگرفتن اصطلاحات و اشعار آنان، و حفظ قرآن و در همان کودکی پرداخت.

خودش می گوید: هیچ مال و ثروتی نداشتم، و در همان اوان جوانی شروع به فراگرفتن دانش نمودم، به دیوان می رفتم و از حضور در آنجا نهایت استفاده را برده و به نوشتن(احادیث) می پرداختم.

موطا را در سن ده سالگی حفظ کرد.

درهمان کودکی تیراندازی را دوست می داشت و از همسالانش پیشی می جست. چنانکه از ده تیر نه تا را به هدف می زد.

در سن بیست سالگی در طلب علم به مسافرت رفت.

می گوید: تمام لذت و خوشی من در علم و دانش است.

می گوید: من یتیم بودم و تحت سرپرستی مادرم و او هم پولی نداشت که به معلم بدهد و معلم به جای آن به این راضی می شد که وقتی او نبود به امور بچه ها بپردازم و به او کمک کنم.

می گوید: من بر روی استخوان های کتف می نوشتم.

می گوید: وقتی موطاء را حفظ نموده بودم نزد امام مالک رفته و گفتم: می خواهم آن را بشنوم.

شب را به سه بخش تقسیم کرده بود: یک سوم برای نوشتن، یک سوم برای نماز گزاردن و یک سوم دیگر برای خواب.

ستایش علما از وی:

علمای هم عصر وی او را مصداق این حدیث می دانند: (( إن الله یبعث إلى هذه الأمه على رأس کل مائه سنه من یجدد لها دینها )) یعنی: «خداوند برای این امت بر سر هر یک صد سال کسی را برمی انگیزد تا این دین را تازه می گرداند.» [أخرجه أبو داود، وصححه الحافظ وابن باز]

امام احمد می گوید: می بینیم که در سر اولین یکصد سال عمر بن عبدالعزیز، و در سر دومین یکصدسال شافعی آمده است.

عبدالله فرزند امام احمد از پدرش می پرسد: پدرجان شافعی چگونه مردی بود، که من بسیار می شنوم که تو او را دعا می گویی؟ پدرم گفت: پسرم شافعی خورشید جهان بود و آسودگی مردمان.

یکی از دانشمندان می گوید: اگرشافعی درباره ی این ستون سنگی با کسی مناظره می نمود و می گفت از چوب است حتماً چیره می شد.

می گوید: مرا در بغداد به لقب ( ناصر الحدیث ) یعنی یاریگر حدیث می خواندند.

از جمله گفته های او:

فراگیری علم از گزاردن نماز نفل بهتر است.

به برخی از علمای حدیث می گفت: شما چون داروخانه اید و ما پزشکانیم.

آنکه قرآن بیاموزد ارج او بسیار گردد، و آنکه در فقه سخن بگوید نیرویش پرورش یابد و آنکه حدیث بنگارد برهانش نیرو بگیرد و آنکه به سخنوری و علم زبان توجه کند ذوق وی حساس و نرم گردد و کسی که متوجه ریاضیات و علم حساب گردد رای و نظرش محکم شود و آنکه خویش را بازندارد علم وی سودی برایش نخواهد داشت.

ریاکاری در دین قلب را سخت کرده و کینه و دشمنی به بارمی آورد.

ربیع گوید: درباره ی اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و سلم باطل مگویید که فردا طرف دعوای شما همانا پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم خواهد بود.

خوش داشتم که مردم همه ی این علم را خودشان می دانستند تا چیزی از آن به منسوب نمی گشت.

با کسی مناظره ننموده ام جز به قصد خیرخواهی.

هرچه گفته باشم و خلاف دلیل باشد، سخن مرا به دیوار بکوبید.

علم بر دو گونه است: علم دین که همان فقه است و علم دنیا که همان علم طب است و باقی همه زحمت و رنج بیهوده است. درباره ی علم طب می گوید: یک سوم علم ها را تباه کرده و به یهود و نصارى وانهادند.

خویش را وقف عبادت نما پیش از آنکه سرپرستی برعهده ات بیافتد، چون وقتی سرپرستی را پذیرفتی نخواهی توانست که در عبادت غرقه شوی.

کسی در این کار به کمال نرسد مگر آنکه فقر او را صدمه رساند و وی آن را بر هر چیز ترجیح دهد.

اهدافی دست نیافتنی مردم را راضى ساخته و راهی برای به سلامت جستن ندارند، بکوش تا پایبند آن باشی که ترا سود می رساند.

دانش آنی است که سود بخشد نه آنکه تنها حفظ گردد.

اگر بدانم آب خنک جوانمردی از من کم کند نخواهم نوشیدش.

دانا کسی است که دانایی اش او را از هرچه ناپسندیده است بربندد.

سیاست مردمان از سیاست حیوانات نیز بدتر است.

سایر موارد:

برخی در نکوهش امام شافعی سخن گفته اند. ذهبی می گوید: برخی مردمان در کاستن قدر وی کوشیدند ولی جز بلند گردانیدن قدر و منزلتش تاثیری نداشت. به نظر منصفان در سخنان رقیبانش انحراف وجود دارد . کم تر کسی است که در امامت بر وی پیشی گیرد و پاسخ مخالفان را نداد مگر آنکه آنان را از نظری که داشتند بازگردانید.

عبادت و تقوى:

ابن نصر می گوید: ما هرگاه که می خواستیم بگرییم به هم می گفتیم: این پسر را بیاورید تا برای ما قرآن تلاوت نماید. وقتی می آوردیمش و قرآن را آغاز می نمود چنان می شد که مردم نزد او بر زمین می افتادند و از نیکویی صدای او داد و فریاد گریه ی مردمان بسیار می شد.

ربیع می گوید: شافعی در سن پانزده سالگی فتوا می داد و تا هنگام مرگ شب ها را زنده می داشت.

اخلاق وی:

یونس صدفی می گوید:کسی را داناتر از شافعی ندیده ام. یک روز بر سر مسأله ای با وی مناظره نمودم و سپس از هم جدا شدیم، دفعه ی بعد که مرا دید دستم را گرفت و گفت: ای ابا موسى بهتر نیست که ما همچنان با هم برادر باشیم حتی اگر بر سر موضوعی با هم توافق نداشته باشیم؟

ذهبی می گوید: این نشانگر کمال دانایی و درک درونی امام شافعی است؛ که مناظره گران همواره در اختلاف هستند.

گویند: شافعی به خاطر شدت سخاوتی که داشت چیزی از دارائی اش را برای خود نگه نمی داشت. حتی گاهی همسرش زیورآلات دخترانش را می فروخت.

تألیفات ایشان:

۱- کتاب “الرساله”، و سبب نگارش آن: سبب نگارش این بود که عبدالرحمن بن مهدی به امام شافعی نامه ای نوشت و از وی خواست تا برای او کتابی را در خصوص معانی قرآن بنگارد و تمام احادیث و اجماع را در آن گردآورد. امام شافعی در دوران جوانی خویش این کتاب”الرساله” را نوشت.

۲- ایشان دیوان شعری داشت که شاگردانش آن را گردآوری نمودند.

وفات ایشان: در آخرین روز ماه رجب سال (۲۰۴) و در عمر (۵۴) سالگی چشم از جهان فرو بست، رحمه الله.

هنگام وفات چه سخنانی گفته است؟

به او گفتند: چگونه گشتی؟ گفت: کوچنده ای از دنیا و جدا شونده از دوستان و در راه دیدار با کردار بد خود و حاضر شونده در حضور خداوند گشتم و نمی دانم که روح من به سوی بهشت خواهد شتافت تا تبریکش گویم و یا سوی دوزخ تا سوگواریش گویم و سپس چنین سرود:

آنگاه که قلبم سخت گشت و راه هایم تنگ و دشوار…

خواب هایی درباره ی وی:

او را گفتند: خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد: مرا بر تختی از طلا نشانید و در و مروارید زیبا و ظریف بر من افشاند.

ذهبی می گوید: اسناد این گفته از وی ثابت می باشد.

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن