مذاهب و خطبه ها

حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه نخستین جانشین پیامبر ﷺ

لحظه ای حساس و سرنوشت ساز:

آوای سنت : رسول خدا حضرت محمد ﷺ در حالی به دیدار پروردگارش شتافت، که هنوز اسلام در برابر اقیانوس بیکران جاهلیت، ( با عقاید شرکی، اخلاق حیوانی و رفتارهای وحشیانه) و جوامع فاسد و حکومتهای ظالم و بیدادگر همچون جزیره ای کوچک بود. عربها تازه به اسلام گراییده بودند و در زندگی جاهلی پیشین خود به وحدت و انسجام تسلیم شدن در برابر یک نظام، خوی نگرفته بودند. بنابراین، رحلت رسول خدا ﷺ در چنین موقعیتی از حساس تر ین و سرنوشت ساز تر ین لحظات تاریخ اسلام و بزرگترین آزمایش برای امت اسلامی به شمار می آمد.

ادیان بزرگ جهان قبل از اسلام که پیروان آنها روزی مناطق وسیعی از دنیا را در اختیار داشتند، سرانجام طعمه ی انحراف و تحریف و دستخوش توطئه های داخلی و جنگهای خارجی گردیده نابود شدند، به دلیل اینکه بعد از رحلت پیشوایان نخستین آن ادیان، جانشینی و بیان مقاصد و تعالیم آنها به افراد ضعیفی سپرده شد که از اهداف و پایه های زیر بنایی ادیان یاد شده شناخت دقیقی نداشتند، یا عزم و اخلاصی که برای جانشین یک پیشوا و بنیان گذار مذهب ضروری بود در آنها یافت نمی شد، یا اینکه از غیرت و شهامتی که برای حفظ اصالت آن ادیان و تعالیم آنها لازم بود برخوردار نبودند، یا حرص ثروت اندوزی و کسب مقام و قدرت در قلوب آنها ریشه دوا نده بود.

در نتیجه، این ادیان و مذاهب قدرتمند در نظامها و فلسفه هایی که برای نابودی آنها به وجود آمده بود، ذوب شدند یا اینکه با آنها طبق مصلحت روز به مصالحه و سازش تن دادند. آنان مذهب را به نفع حکام وقت مورد استفاده قرار دادند تا مذهب بتواند رضایت حکامی را که به آن می گرایند، جلب نماید.

این حکام به جای ترویج و نفع رسانی به مذهب، بیشتر به بهره برداری از آن پرداختند، ادیان بر همایی، بودایی و زردتشتی در پس از فقدان نخستین موسسان خود به چنین سرنوشتی دچار مدت کوتاهی شدند. مذهب یهود نیز با سرعت گرفتار تحریف و چنین تزویری شد، و مسیحیت نیز پس از حضرت مسیح علیه السلام با همین فرجام مواجه گشت.

مسلمین بعد از رحلت رسول الله ﷺ با بحران بزرگی مواجه گشتند، بحرانی که راه گریزی از آن وجود نداشت و باید روزی با آن روبرو می شدند، زیرا ((شیوه و سنت الهی نسبت به امتهای گذشته نیز چنین بوده و سنت الهی تغییر ناپذیر است)) (احزاب:۶۲ )

یگانه راه حل این مشکل و چیره گشتن بر این بحران بزرگ که امت اسلامی با آن دست به گریبان بود، جز انتخاب خلیفه و جانشینی که دارای ویژگیهایی باشد که به توفیق خدا بتواند دین را از تحریف و دستبرد، و امت اسلامی را از انحراف باز دارد؛ چیز دیگری نبود.

ویژگیها و شرایط لازم برای جانشین پیامبر ﷺ

ویژگیهایی را که می توان برای جانشین پیامبر در نظر گرفت عبارت است از:

۱- در طول زندگی، بعد از گرویدن به اسلام، همواره مورد اعتماد رسول الله ﷺ بوده و شخص رسول در حق او گواهی دهد و او را در اقامه ی بعضی از ارکان اساسی دین و انجام کارهای مهم، جانشین و نماینده خود قرار داده باشد، و در مراحل خطرناک و حساس که انسان جز فردی را که به او اطمینان و اعتماد کامل داشته باشد به همراهی بر نمی گزیند؛ او را به همراهی خویش انتخاب کرده باشد.

۲- دارای روحیه ای قوی باشد که در برابر طوفانهای سهمگینی که اصل و روح دین را تهدید می کنند و بیم آن می رود که کوششهای صاحب رسالت به باد فنا برود و همچنین در برابر گردبادهای تندی که قلوب بسیاری از مومنین مخلص و با سابقه را به لرزه می اندازد، این جانشین، مانند کوه استوار و ثابت قدم باشد و نقش جانشینان راستین انبیای راسخ را در استقامت و پایداری ایفا نماید؛ تسلی بخش قلوب پیروان پیامبر بوده و دین و عقیده ی ناب محمدی را از هر گونه گزند حفظ نماید.

۳- در زمان حیات رسول الله ﷺ با اسلام زیسته و از شناخت دقیق اسلام و درک موقعیت آن برخوردار باشد و در تمام احوال، چه در حالت صلح و یا جنگ، خوف یا امن، تنهایی یا اجتماع، تنگ دستی یا رفاه، عمل و شیوه ی پیامبر ﷺ را الگو و نمونه قرار دهد.

۴- دارای غیرت شدید دینی باشد و او نسبت به حفظ اصالت دین و بقای آن بر شیوه ی زمان پیامبر ﷺ بیش از غیرت یک فرد غیور بر ناموس و آبروی خود و خانواده اش باشد، و در این راستا چنان مستحکم باشد که هیچگونه ترس یا طمع یا تاویل و توجیه یا عدم موافقت نزدیکترین و محبوبترین دوستان مانع اهداف خدا پسندانه او قرار نگیرد.

۵- در اجرای خواسته ها و آرزوهای به جای مانده پیامبر ﷺ بعد از رحلت وی، عزم آهنین و جذبه ی شکست ناپذیری داشته باشد که حاضر نباشد به هیچ قیمتی یک سر مویی از اهداف و آرزوهای بر جا مانده ی پیامبر منحرف شود و در این زمینه از ملامت و سرزنش نترسد.

۶- از دل بستن به دنیا و مظاهر فریبنده ی آن به قدری گریزان باشد که نظیرش جز در امام و پیشوای او ( محمد ﷺ) یافت نشود و هرگز در فکر حکومت و گسترش آن برای فرزندان و خویشان خود نباشد، آن گونه که خانواده های سلطنتی در حکومتهای همجوار جزیره العرب،  به آن عادت داشته اند.

ابوبکر صدیق رضی الله عنه واجد شرایط خلافت

حضرت ابوبکر (رضی الله عنه) جامع این صفات و شرایط بودند، و در طول زندگی خود قبل از خلافت، در زمان حیات رسول خدا ﷺ و بعد از خلافت تا پایان عمر، این صفات را همراه داشت.( ۱ ) و برای همگان به طور قطع و یقین به اثبات رسیده است و جای هیچ گونه شک و انکار باقی نمانده است.

اینک به تشریح چگونگی این صفات در وجود حضرت ابوبکر (رض) می پردازیم:

۱- اعتماد کامل رسول خدا ﷺ بر ابوبکر (رض) هنگامی آشکار گردید که در سفر تاریخی حساس و پر مشقت هجرت از مکه به سوی مدینه، به شرف مصاحبت و همراهی رسول خدا و افتخار عنوان یار غار نایل آمد، سفری که دشمن در کمین، و ترس و وحشت مکه را فرا گرفته بود و از همه سو دشمنان قسم خورده آماده ی دستگیری و قتل ایشان بودند، مسلم است که هیچ انسان عاقلی در چنین مراحل، فردی را که مورد اعتمادش نباشد و به صداقت و خلوص و جانبازی و فداکاری او اطمینان نداشته باشد، هرگز به همراهی و راز داری خویش انتخاب نمی کند.

آری اگر رسول خدا ﷺ از همراهی ابوبکر راضی نبود، می توانست مشتی خاک به رویش بپاشد تا او را نبیند همانگونه که هنگام خارج شدن از منزل، مشتی خاک به صورت محاصره کنندگان خانه خویش پاشید و خداوند بر چشمانشان پرده افکند که او را ندیدند

خداوند این سفر تاریخی را به وسیله ی ثبت کردن در قرآن مجید، برای همیشه ماندگار کرده است.

آنجا که می فرماید: ((اذا اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذها فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا)) (توبه: ۴۰)؛ هنگامی که کفار او ( پیامبر ﷺ را از مکه اخراج کردند. در حالی که او یک نفر بود از دو نفری که در غار بودند. آنگاه که به رفیقش (ابوبکر) گفت: ((غم مخور، همانا خدا با ماست)).

همانا این فضیلت و منقبت ویژه ی شخص ابوبکر است و کسی با او شریک نیست.

اما جانشینی در مورد برگزاری بعضی از ارکان اساسی دین؛ مسلم است که نمی توان در ادای فرضیه ی روزه و زکات جانشین گرفت زیرا این دو فرضیه را هر فرد به صورت انفرادی انجام می دهد ولی در مورد امامت نماز و سرپرستی اقامه حج می توان جانشین انتخاب نمود، و این شرف و افتخار برای حضرت ابوبکر (رض) حاصل آمد؛ رسول الله ﷺ او را جانشین خود در نماز گزاردن با مردم قرار داد و کسی را با او برابر ندانست.

رسول خدا  ابوبکر را برای امارت و سرپرستی اقامه حج که منصبی عالی و مسئولیتی بزرگ بود جانشین خویش قرار داد. در سال نهم هجری، حج فرض شد و در این سال که موسوم به ((عام الوفود)) (سال وفدها) بود و از هر سو گروههای نمایندگی اعراب برای اعلام اسلام خویش به حضور پیامبر می رسیدند، آن حضرت ﷺ سر گرم پذیرایی و راهنمایی این گروهها بود. بنابراین، سیدنا ابوبکر (رض) را جانشین خود ساخت تا اقامه حج و راهنمایی حجاج را به عهده گیرد؛ ابوبکر (رض)  با سیصد تن از حجاج از مدینه به سوی مکه رهسپار شد.( ۲ )

۲- استواری و پایداری و توان تحمل شداید و قدرت روحی سیدنا ابوبکر رضی الله عنه در نخستین مصیبت و تراژدی بزرگ، یعنی وفات پیامبر ﷺ که مسلمین با آن مواجه شدند متجلی گشت، خبر وفات رسول اکرم ﷺ که برای اهل مدینه دور از انتظار بود؛ همانند صاعقه ای فرود آمد و آنان را بهت زده کرد تا جایی که بعضی نخست آن را باور نکردند حتی حضرت عمر بن خطاب (رض) که به قوت قلب و هوشمندی معروف بود از اندیشه فقدان پیامبر در پیشاپیش این گروه قرار داشت، خبر وفات پیامبر ﷺ چنان او را منقلب و دگرگون ساخت که وارد مسجد شد و خطاب به مردم گفت: (( تا زمانی که منافقان قلع و قمع نشوند، رسول خدا از دنیا نخواهد رفت)).( ۳ )  

در آن هنگام مردی لازم بود که چون کوه ثابت و استوار باشد و این تزلزل و تردید را از قلوب مردم بیرون کند، همانا این سروش غیب، حضرت ابوبکر (رض) بود، او پس از اطلاع از وقوع این مصیبت جانگداز، ابتدا به اطلاق او ام المومنین عایشه که جسد مبارک پیامبر در آن بود، وارد شد و چادر از چهره او برداشت و بر پیشانی آن حضرت بوسه زد و با حالتی گریان گفت: ((پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا ﷺ همانا مرگی را که خداوند بر شما مقرر کرده بود چشیدی و بعد از آن هرگز مرگ سراغ شما نخواهد آمد)). آن گاه چادر را بر وی کشید و سپس به مسجد رفت و بعد از حمد و ثنای پروردگار گفت: ای مردم، هر کس محمد را می پرستید بداند که او از دنیا رفت و هر کس خدا را می پرستید همانا او زنده است و هرگز نخواهد مرد. سپس این آیه را تلاوت کرد:

((و ما محمد الا رسول قد خلت من قلبه الرسول افان مات او قتل انقلبتم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین)) (آل عمران: ۱۴۴)؛ محمد جز فرستاده ای نیست که پیش از او فرستادگان در گذشته اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود به دین جاهلیت خود باز می گردید؟ و هر که چنین کند به الله زیانی نمی رساند و بزودی خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. 

کسانی که در آن جمع حضور داشتند، روایت کرده اند که به خدا سوگند گویا تا آن زمان که ابوبکر (رض) این آیه را تلاوت می کرد، مردم آن را نشنیده بودند، حضرت عمر پس از شنیدن گفتار ابوبکر (رض) بر زمین افتاد و از هوش رفت.

۳-۴- شناخت دقیق اسلام و درک صحیح اسلامی حضرت ابوبکر و غیرت دینی او برای حفظ اصالت دین، از جمله ای متجلی می شود که با مانعان زکات به بیت المقدس یا منکرین فرضیت زکات گفته بود.  

حقا که این جمله با خطبه ای طولانی و کتابی قطور برابری می کند و آن گفته ی تاریخی عبارت بود از:

((قد انقطع الوحی و تم الدین، اینقص الدین و انا حی))؛ وحی منقطع و دین کامل گردیده است آیا امکان دارد که در دین نقصی وارد شود و من زنده باشم؟

در واقع منع زکات، شکاف بزرگی در اسلام و دروازه گشاده ای برای شورش و تمرد محسوب می شد، اگر خدای ناخواسته سیدنا ابوبکر (رض) سهل انگار می نمود و برای سد باب این فتنه، قاطعانه مقاومت نمی کرد، کسی دیگر بعد از وی هرگز نمی توانست آن را مسدود کند و این فتنه، به تدریج فرایض دیگر را تحت الشعاع قرار می داد و در مورد نماز، گروهی می گفتند که لزومی ندارد برای نماز جمعه و جماعت در مسجد حضور یافت، کافی است که در منزل یا به تنهایی نماز خواند؛ در مورد روزه می گفتند که نیازی به تخصیص روزه در ماه رمضان و مراعات آغاز و پایان نیست همچنین نسبت به حج که فرضیه ی اجتماعی است و دارای مناسک معین و اوقات محدود است نیز چنین چیزی گفته می شد، و نیز سایر فرایض و عبادات و احکام دین دچار چنین سرنوشتی می شد، و در نتیجه خلافت نبوی و نظام اسلامی که حدود و احکام و عزت اسلام مربوط به آن است، اسمی بی مسمی و کالبد بی روح قرار می گرفت و بعد از وفات رسول الله ﷺ نظام اسلام از هم می پاشید.

 بنابراین، موضوع مستحکم و قوی حضرت ابوبکر رضی الله عنه که هیچ گونه ضعف و ترسی در آن راه نداشت موضوعی موفق و الهام شده از جانب خداوند بود که سالم ماندن دین از تغییر و تحریف و باقی ماندن آن بر اصالت خویش مرهون همین موضوع و رشادتهای ایشان می باشد.

همگان به این حقیقت تاریخی اعتراف دارند و تاریخ شاهد است که سیدنا ابوبکر رضی الله عنه در مورد سرکوبی فتنه ارتداد و مبارزه با توطئه از هم گسیختن ریسمان اسلام، همان موضوعی را انتخاب نمود که انبیا و رسولان در زمان خویش اختیار نموده اند و همین بود خلافت نبوت که ابوبکر رضی الله عنه حق آن را ادا نمود و تا قیامت تقدیر و تشکر و دعاهای امت اسلامی را به خود اختصاص داد.

۵- اما دقت و فداکاری ابوبکر در اجرای خواسته های پیامبر ﷺ بعد از رحلت وی، در ماجرای اعزام سپاه اسامه که رسول اکرم ﷺ به اعزام آن تمایل شدیدی داشت کاملاً هویدا گشت.

رسول الله ﷺ لشکری به فرماندهی اسامه بن زید فراهم نموده بود تا به بیزانس ] روم شرقی [اعزام فرماید، این لشکر در یک فرسخی مدینه در مقام ((جرف)) اردو زده بود که پیامبر به ملا اعلا شتافت. بنابراین، لشکر از حرکت باز مانده و توقف نمود، در آن حالات نابسامان و بحرانی که بعد از رحلت رسول خدا ﷺ حکمفرما بود و صاحب نظران شورش قبایل داخلی را خطرناکتر از حمله سپاه بیزانس می دانستند و مدینه از همه سو در معرض تجاوز و غارت دشمنان داخلی و خارجی قرار گرفته بود. و کسی اعزام سپاه اسامه را مصلحت نمی دید؛ ولی سیدنا ابوبکر و تزلزل اسامه را به سوی مقصدی که خاص رسول الله ﷺ بود روانه کرد و گفت: ((هرگز سپاهی را که رسول اکرم ﷺ برای حرکت آماده ساخته بر نخواهم گرداند و هرگز پرچمی را که پیامبر ﷺ با دست خود بسته باز نخواهم کرد)).

۶- برای اثبات بی رغبتی وی به متاع دنیا و دوری از راحت طلبی و پرهیزگاری در استفاده از اموال بیت المال، دو مثال از سیره ابوبکر (رض) کافی است:

الف: روزی اهل بیت حضرت ابوبکر رضی الله عنه شیرینی خواست، وی گفت:

(( پولی نداریم که بتوانیم با آن شیرینی تهیه کنیم)). همسرش گفت: ((از خرج روزانه مقداری پس انداز می کنیم تا پول شیرینی جمع شود)). حضرت ابوبکر (رض) به او اجازه داد، پس از چند روز مبلغ بسیار کمی گرد آمد؛ آن را به ایشان تقدیم نمود تا شیرینی بخرد، اما سیدنا ابوبکر آن را گرفت و به بیت المال برگرداند و گفت: ((تجربه ثابت کرد که این مبلغ از مخارج ما اضافه است)) لذا فرمان داد تا همان اندازه که او هر روز پس انداز می کرده است از شهریه اش بکاهند و غرامت روزهای گذشته را از ملک شخصی خویش که قبل از خلافت بدست آورده بود پرداخت نمود.( ۴ )

ب: نمونه دوم از حسن بن علی رضی الله عنه روایت شده که ابوبکر (رض) در هنگام وفات به عایشه وصیت کرد تا شتری را که برای سواری از آن استفاده می کرد و کاسه ای که در آن غذا می خورد و قطیفه ای را که می پوشید بعد از وفات وی به خلیفه ای که بعد از او، به خلافت می نشیند، بدهد و افزود استفاده از این اموال تا زمانی برایم جایز بود که متولی امور مسلمین بودم.

چنانکه بعد از رحلت وی آنها را به حضرت عمر (رض) سپردند، وقتی که آنها را نزد وی بردند گریست و گفت: خدا تو را رحمت کند ای ابوبکر! به مشقت انداختی کسی را که بعد از تو آمد.( ۵ )

شورا در اسلام و خلافت سیدنا ابوبکر (رض)

قبل از اسلام حکومت دنیوی و پیشوایی دینی و روحانی، از یک نسل به نسل دیگر در یک خاندان منتقل می شد و یا اینکه به کسی می رسید که از نظر قدرت یا سیاست و تدبیر بر دیگران چیره می گشت بی آنکه لیاقت و شایستگی این مقام را داشته باشد، یا مصلحت ملت و کشور در نظر گرفته می شد، تمام درآمد کشور ملک شخصی پادشاهان محسوب می شد. آنان در پس انداز کردن ثروتهای کلان و اشیای نفیس و گرانبها و داشتن زندگی مرفه و کاخهای زیبا و مسابقه در جمع آوری و بهره برداری از مظاهر ثروت و قدرت به حدی رسیده بودند که برای کسی که مطالعه وسیعی در کتابهای تاریخ قدیم ندارد، هرگز باور کردنی نیست و در نظر او جز افسانه چیز دیگری نمی تواند داشته باشد.( ۶ )    

این پادشاهان حکومت را یکی پس از دیگری به ارث می بردند و خود را بالاتر از بشر می دانستند و مردم اعتقاد داشتند که در رگهای آنان خون مقدس خدایی جریان دارد.

حکومت دیگر، همان فرمانروایی دینی و روحانی بود که عبارت بود از ریاست دینی و پیشوایی مذهبی که مخصوص یک خاندان و تیره ی معین بود و از چنان احترام فوق العاده ای برخوردار بود که گهگاه  مقدس شمرده می شدند.

قرآن می گوید: ((اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله)) (توبه: ۳۲)؛ علما و عابدان خود را به غیر از الله خدایان جداگانه شمردند.

آنها از این موقعیت استفاده کرده تمام نیروی خود را صرف مصالح اقتصادی و منافع شخصی و تحقق خواهشات نفسانی و شهوانی خود می کردند. این گروه واسطه و رابط بین خدا و انسان بود، حرام را حلال و حلال را از جانب خویش حرام قرار می دادند و در وضع قوانین مذهبی آزادی مطلق داشتند. قرآن مجید احوال آنها را چه زیبا به تصویر کشیده آنجا که می گوید:

((یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله)) (توبه: ۳۴)؛ ای مومنان! بسیاری از علما و دانشمندان، عابدان و زاهدان اهل کتاب، اموال مردم را به ناحق می خورند و آنها را از راه خدا باز می دارند.

این طبقه نزد مسیحیان ((اکلیروس))(۷) نامیده می شوند. دانشمند مسیحی لبنانی ((پطرس بستانی)) در شرح این کلمه می گوید: ((این کلمه لقب خادمان دین مسیح است و علت نامگذاری به این اسم، اشاره به این مطلب است که آنها سهم یا میراث خداوند هستند، کلیسای مسیحی از همان بدو تاسیس گماشتگانی برای انتظام امور آن انتخاب کرده بود هرگاه کلیسا به مال یا ثروتی دست می یافت مورد دستبرد همین افراد ((اکلیروس)) قرار می گرفت، آنان فقط مربی روحی و خدمتگزار مذهبی نبودند، بلکه تقریباً تنها مرجع علمی نیز محسوب می شدند. الکیروس در زمان امپراطوری روم از پرداخت هرگونه مالیات و عوارض معاف بود و از وی خواسته    نمی شد که در انجام کارهای اجتماعی و مصالح عمومی شرکت کند، بدین طریق به نوعی حکومت در مجموعه ی خود و بر جامعه دست یافته بودند.( ۸ )

در ایران باستان نیز حال بدین منوال بود، رهبری دینی در فارس مخصوص یک قبیله بود. در قدیم این امتیاز به قوم ((ماد)) اختصاص داشت و در زمان پیروان زردتشت این رهبری دینی و روحانی در اختیار قبیله ((مغان)) بود. افراد قبیله دینی سایه ی خدا در روی زمین بودند که به زعم آنها برای عبادت خدایان و حکومت خدایی آفریده شده بودند. و فرمانروا می بایست از همین قبیله انتخاب می شد، آنها معتقد بودند که ذات خداوند در آنها حلول کرده و با آنها آمیخته است، افتخار سرپرستی آتشکده نیز به همین خاندان تعلق داشت.( ۹ )

پرفسور آرتور کریستین سن می گوید: ((پادشاه همچون زاده ی خدایان آسمانی بشمار می رفت، سعی می نمود که ریاست عالیه جامعه مذهبی را نیز داشته باشد و جامعه ایران به دو رکن قائم بود که عبارتند بودند از مالکیت و خون)).( ۱۰ )

براهمه در هند نیز چنین وضعی داشتند، آنان مذهب و تقدس را حق اختصاصی خود می دانستند، قانون مقدس هندی برای براهمه مرکز و جایگاه والایی اختصاص داده بود که کسی دیگر در آن شریک نبود، نسبت به طبقه ی برهمن عقیده بر آن بود که او از جانب خدا بخشوده شده است گر چه گناهانش به قدری زیاد باشد که هر سه جهان را به آلودگی و تباهی بکشاند.

طلب مالیات و عوارض دولتی از او جایز نبود، اگر کسی را به قتل می رساند به هیچ وجه مورد باز خواست و قصاص قرار نمی گرفت، عبادات و مراسم دینی فقط بوسیله شخص وی انجام می شد.

اسلام، به عمر این دو قدرت موروثی اختصاصی پایان داد، قدرتهایی که بر جهان بشریت جنایاتی هولناک روا داشتند که نمونه هایش در تاریخ روم، ایران و هند آشکار است.

اسلام، انتخاب خلیفه، و حاکم بر سرنوشت ملت را به مسلمین و اهل شورا و اهل علم و اخلاص واگذار نموده است. به همین دلیل رسول الله ﷺ تصریح نفرمودند که بعد از وی چه کسی جانشین وی و سرپرست امور مسلمین گردد.

اگر تعیین جانشین جزو فرایض دینی بود و تصریح کردن آن لازم بود حتماً رسول الله ﷺ بدان عمل می فرمود، زیرا خداوند می فرماید: ((یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس)) (مائده: ۶۷)؛ ای فرستاده ی ما! آنچه از جانب پروردگارت به تو فرود آمده به مردم ابلاغ کن و اگر چنین نکردی رسالت او را نرساندی و خداوند تو را از شر مردم حفظ می کند.

خداوند می فرماید: ((سنه الله فی الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدراً مقدوراً الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا الله و کفی باالله حسیباً)) ( احزاب: ۳۸-۳۹)؛ این است سنت الهی که در پیامبران پیشین نیز جاری بوده است و فرمان خداوند روی حساب و برنامه دقیقی است و باید به مرحله اجرا در آید پیامبران پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و تنها از او می ترسیدند و از هیچکس جز خداوند واهمه ای نداشته اند و همین بس که خداوند حسابگر اعمال آنها است.

در صحیح بخاری ((کتاب المغاری)) به روایت عبیدالله بن عبدالله بن عتبه از ابن عباس آمده که پیامبر ﷺ پیش از وفات خود در حالی که جمعی نزد وی حضور داشتند فرمود: بیایید برای شما نوشته ای بنویسیم که بعد از آن گمراه نشوید. عده ای گفتند پیغمبران اکنون ناراحت و درد شدیدی را تحمل می کند و ضمناً قرآن نزد شما موجود است و کتاب خدا برای ما کافی است و بعضی دیگر به آوردن قلم و کاغذ اصرار داشتند چون حاضران با هم اختلاف نظر داشتند پیامبر فرمود برخیزید.

رسول خدا بعد از این جریان سه روز در قید حیات بودند و در همان روز و روزهای بعد دستورات و سفارشهایی به مسلمانان صادر نمود ولی راجع به جانشینی خویش سخنی به میان نیاورد. از جمله دستورات و سفارشهای وی در مورد نماز و زیر دستان بود.

نیز از جمله گفته های وی این بود که: ((قاتل الله الیهود و النصاری اتخذوا قبوراً انبیائهم مساجد لایبقین دینان علی ارض العرب))؛ خداوند یهود و نصارا را نابود کند که قبور انبیای خودرا سجدگاه قرار دادند. در سرزمین عرب دو دین باقی نخواهد ماند(۱۱)

از دیدگاه اهل سنت [حقیقت این است که رسول الله ﷺ کاغذ را به این خاطر نخواسته بود که خلافت علی یا کس دیگر را وصیت کند زیرا وصیت برای جانشینی نیازی به بیش از یک کلمه یا یک اشاره نداشت. کافی بود اشاره ای داشته باشد، مانند اشاره ای که برای ابوبکر داشت در مقدم ساختن او برای نماز که مسلمین مقصود او را درک کردند.

علاوه بر این، پیامبر (ص) بعد از این جریان چند روز در قید حیات بود ولی دوباره خواسته خود را تکرار ننمود و برای ملاقات علی با پیامبر هیچ گونه مانعی وجود نداشت و فاطمه رضی الله عنها همسر علی رضی الله عنه تا آخرین لحظه در کنار پیامبر (ص) بود، اگر چنین اراده ای داشت علی رضی الله عنه را می خواست و با او معاهده می کرد.

گذشته از این سکوت که هیچ گونه اجبار و اکراهی به همراه نداشت اگر به شیوه ی پیامبر در تعیین امرا و والیان امور، نظری بیفکنیم و بینیم که ایشان همواره خاندان خود را از پذیرفتن مسئولیتها و ولایت امور بر حذر داشته است و از اجرای قانون وراثت در حق انبیاء منع فرموده است.

اگر این امر از ضروریات دین یا قضای خداوندی بود همانند قضاهای مبرم، در دنیا به اجرا در می آمد و در برابر آن، خلافت هر فرد دیگری به ناکامی می انجامید، همانگونه که هر کوششی که مخالف قانون فطرت و قضای الهی باشد به ناکامی می انجامد.

پس بنابراین نه نص صریح و نه دلالت اوضاع و حوادث و نه اراده ی الهی، هیچکدام گفته ی مدعیان ]…[ اجرای وراثت در خلافت و منحصر دانستن خلافت در خاندان هاشمی را تایید نمی کند)).

مراسم بیعت با سیدنا ابوبکر (رض)

مسلمانان در مدینه بعد از وفات پیامبر ﷺ به رغم اینکه خود اهل حل و عقد و دارای فهم و بصیرت بودند و در میان آنان مهاجران و انصار نیز وجود داشتند و به هر نتیجه ای که آنان می رسیدند و مورد توافق آنان قرار می گرفت در جزیره العرب و سایر مسلمین جهان اجرا می شد، بر سر دو راهی قرار گرفتند، آنان دو راه در پیش داشتند: راه نخست اتحاد و یکپارچگی و دست در دست هم دادن برای گسترش اسلام و رساندن احکام خداوندی به مردم دنیا و سپردن زمام رهبری و بیعت با کسی که همه مسلمین به برتری و فضیلت وی معترف و از جایگاه والای او نزد پیامبر ﷺ آگاه بودند و می دانستند که پیامبر ﷺ به وفاداری و صداقت وی گواهی داده و او را در مراحل بسیار حساس و سرنوشت ساز مقدم ساخته است. راه دوم نزاع و پراکندگی و اختلاف نظر و چند دستگی بود که آینده اسلام را مورد تهدید قرار می داد و سرنوشت اسلام نیز همانند سایر ادیانی می شد که به علت اختلاف بر سر ریاست و رهبری و جدال بر سر خلافت، قربانی شدند.

از جانب دیگر، آنچه مساله را بغرنج و پیچیده تر می ساخت وقوع این حادثه در شهر مدینه بود، شهری که مسکن دو تیره بزرگ از قبیله ی قحطان، یعنی اوس و خزرج (انصار) بود، و آنان کسانی بودند که رسول الله ﷺ و مسلمین را در شهر خود جای دادند و از هر گونه همکاری، فداکاری، محبت و ایثار دریغ نورزیدند، و قرآن به فضل آنان گواهی داده است. (حشر ۹)

بنابراین هیچ بعید نبود که برای خود حقی در خلافت پیامبر که از مکه همراه با یاران و عشیره خود هجرت نموده و به دیار آنها آمده قایل باشند و یا خود را از دیگران سزاوارتر بدانند، این امر، خلافت عقل و منطق و غیر طبیعی نبود، اما در میان آنان دو قبیله بزرگ و رقیب دیرینه (اوس و خزرج) وجود داشت که هیچ یک در برابر دیگری کوتاه نمی آمد.

و از طرفی دیگر، قبایل عرب جز در برابر قریش، در برابر قبیله ای دیگر سر تسلیم فرود نمی آوردند زیرا موقعیت برتر و سوابق رهبری دینی و اجتماعی قریش مسلم بود. حضرت عمر با درایت و تیزبینی و دور اندیشی ویژه خویش به این مطلب پی برد و دریافت که اسلام با خطر بزرگی مواجه است و باید هر چه سریعتر به امر خلافت خاتمه داد، زیرا اگر ریسمان اتحاد و انسجام از دست جماعت و گروهی رها شد که مسلمین به آنان چشم دوخته اند و باید آموزگار و رهنمای جهانیان و محافظ کیان اسلام و آینده سازان آن باشند، هرگز بار دیگر باز نخواهند گشت. بنابراین، تاخیر در انتخاب خلیفه را روا ندانست و حضرت ابوبکر را به عنوان کاندیدای خلافت پیشنهاد نمود تا جلوی هر گونه فتنه و آشوبی را گرفته و شیطان فرصت و راهی به متفرق ساختن جمعیت مسلمین و القای وساوس شوم خود در قلوب آنان نداشته باشد و رسول الله ﷺ در حالی دنیا را وداع گفته باشد که (قبل از تدفین) مسلمین یکپارچه و متحد دارای امیر و سرپرستی باشند که خود او متولی مراسم تشییع پیکر پاک رسول الله ﷺ باشد.

برای اینکه بیشتر به حساسیت بحران و ضرورت تعجیل در گزینش رهبر پی ببرید به روایت مالک از زهری به نقل از خود سیدنا عمر (رض) توجه نمایید:

(( هنگامی که در خانه ی پیغمبر و در کنار پیکر پاک وی نشسته بودیم، ناگاه مردی از بیرون فریاد بر آورد که ای پسر خطاب برای لحظه ای بیرون بیا، من جواب دادم که ما را آرام بگذار زیرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پیامبر ﷺ هستیم. آن مرد جواب داد که حادثه ای اتفاق افتاده که شما باید از آن مطلع شوید. انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع کرده اند قبل از اینکه حادثه ناگواری رخ دهد به آنها برسید. من رو به ابوبکر کردم و گفتم: بیا نزد برادران خود برویم تا از کم و کیف قضیه مطلع شویم. ( ۱۲ )  

(حضرت عمر این سخنان را در حضور صدها نفر از اجله ی اصحاب اظهار کرد که اگر نکته ای بر خلاف واقعیت در آن می بود مسلماً مورد اعتراض اصحاب قرار می گرفت).

از این روایت چنین نتیجه گیری می شود که اولاً ابوبکر و عمر (رضی الله عنهما) در علم کردن مساله خلافت و جانشینی پیامبر، دستی نداشته و کسی را به این کار تشویق و ترغیب نکرده اند، ثانیاً: این دو نفر با نظری خاص و طبق برنامه ای از پیش طرح شده و با طیب خاطر به سقیفه بنی ساعده نرفته اند.

همانگونه که بیان شد، انصار پیش از دیگران در سقیفه بنی ساعده گرد آمده بودند

(ممکن است در طرح این برنامه، منافقان نیز نقش داشته باشند) بهر حال حضرت عمر (رض) پس از آگاهی از این جریان به اتفاق حضرت ابوبکر (رض) به منظور جلوگیری از بروز فتنه و آشوب در جمع برادران انصار (در سقیفه) حضور یافتند و پس از بحث و تبادل نظر، حضرت ابوبکر (رض) به اتفاق آراء به عنوان خلیفه برگزیده شد، و همه حاضران به دست او بیعت کردند.

بیعت عمومی

روز بعد (سیزدهم ریبع الاول سال یازدهم هجری) بیعت عمومی در مسجد رسول الله ﷺ انجام شد.

انتخاب حضرت ابوبکر یک اتفاق تصادفی یا نتیجه دسیسه و برنامه از پیش طرح شده نبود که به موفقت انجامید، بلکه برنامه تنظیمی الهی و تقدیر و خواست خداوند مقتدر و دانا، و مظهری از مظاهر لطف و عنایت خاص الهی به این دین بود که می خواست آن را بر سایر ادیان غالب گرداند و وحدت کلمه را حفظ نماید.

 این بیعت موافق با عادت و شیوه انتخاب عربها بود، آنان با شورا و رأی آزاد، مسایل مهم خود از قبیل انتخاب رئیس قبیله و فرمانده لشکر را با رأی دادن به کسی که از نظر سن، تجربه و تدبر و شایستگی بر دیگران برتری داشت حل می کردند، این شیوه از نسلهای گذشته همواره مورد توجه و عمل اعراب بوده است.

مسلمین در انتخاب جانشین پیغمبر ﷺ بر همین اصل قدیمی ملزم شدند، و از آنجا که شرایط دشوار بود و وضع فوق العاده ای که پیش آمده بود مجال هیچ گونه تاخیر در انتخاب خلیفه را نمی داد، انتخاب ابوبکر (رض) به عنوان خلیفه رسول الله ﷺ با در نظر گرفتن سن و اعتبار و احترامی که بین مردم مکه داشت، بدون تاخیر انجام گرفت، این دو صفت نزد عربها امتیاز بزرگی محسوب می شد.

ابوبکر به صفت دانش و اعتدال معروف بود، حضرت علی (رض) و اهل بیت پیامبر ﷺ بنابر اخلاصی که از یکدیگر به ارث برده بودند و بنابر وفاداری و محبت به اسلام، ابوبکر را به عنوان خلیفه ی رسول، به رسمیت شناختند)).( ۱۳ ) 

مسلمین با این انتخاب از شیوه ی انتخاب و حکومت قبیله ای موروثی که بر اساس خون و نسبی استوار بود نجات یافتند. اگر در مرحله ی نخست خلیفه از بنی هاشم (که بدون شک اهلیت این کار را داشتند) انتخاب می شد، آنگاه حکومت دنیوی و ریاست دینی و معنوی برای بنی هاشم محرز و منحصر می شد و بدین وسیله در اسلام نیز نوعی پاپیسم و روحانیت گرایی(PRIESTHOOD ) پدید می آمد همان گونه که در بین مسیحی ها این مقام روحانیت بنام (اکلیروس Glergy ) وجود دارد، اگر چنین می شد، همان عواقب وخیم و آثار سوء که در مقام روحانیت مسیحی و نظام طبقاتی مجوسی و برهمائی پدید آمد در جامعه اسلامی و در بین پیروان این دین نیز به وجود می آمد و رهبری جامعه و پیشوایی مذهبی و حق رأی و منافع اقتصادی منحصر و مخصوص یک طبقه و خانواده دانسته می شد و در طول تاریخ نسلهایی بوجود می آمد که این طبقه را نه از سطح عموم انسانها، بلکه از مقام بشریت برتر می دانستند و معتقد می شدند که آنان باید به سهم های مشخص دیگر زندگی کنند. 

این امر کاملاً منافی حکمتی بود که رسول خدا ﷺ به خاطر آن قبول زکات را برای بنی هاشم حرام قرار داده است .

عبدالمطلب بن ربیعه بن الحارث در روایت طولانی می گوید: رسول الله ﷺ فرمود: همانا این صدقات (اموال زکات)چرک مال هستند، خوردن آنها برای محمد و آل محمد حلال نیست.( ۱۴ )

خداوند خاندان هاشمی و افراد اهل بیت را از این که مصداق آیه زیر قرار گیرند حفظ نمود: ((یا ایها الذین آمنوا ان کثیراً من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل)) ( توبه: ۳۴)؛ ای مومنان! بسیاری از علمای دینی یهودی و مسیحی، اموال مردم را به ناحق می خورند.

اگر این دو ریاست (معنوی و مادی) از طریق ارث به بنی هاشم انتقال می یافت هرگز از دست آنان خارج نمی گردید، زیرا آن را میراث بحق خود می دانستند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- جهت تحقیق بیشتر در مورد سیره حضرت ابوبکر به تاریخ البدایه و النهایه، این کثیر، ج: ۶ ، و الاصابه فی تمییز الصحابه، اثر حافظ این حجر و دیگر کتب تاریخ و سیره، مراجعه شود.

۲- سیره ابن هشام، ص: ۲، ص: ۵۴۳-۵۴۶

۳- سیره ابن کثیر ۴/۴۷۹، چاپ قاهره ۱۹۶۴ میلادی

۴- تاریخ کامل ابن کثیر ۲/۴۲۳ (عربی) ۳/۱۳۱۹ ( ترجمه فارسی)

۵- سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص: ۸۷ مطبعه المیمنه، مصر ۱۳۰۵ ه

۶- السیره النبویه (نبی رحمت)، ص: ۳۵-۳۶

۷- الکیروس در لغت یونانی به معنای سهم و یا میراث است.

۸- دائره المعارف بستانی: ۴/۱۴۶، بیروت ۱۸۷۶ میلادی

۹- ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمی، ص: ۱۷۴، دنیای کتاب، ۱۳۷۷

۱۰- منبع سابق

۱۱- امام مالک، موطا، ابن کثیر: ۴/۴۷۱

۱۲- فتح الباری: ۷/۳۰

۱۳- تاریخ مختصر عرب، ص: ۲۱

۱۴- جامع صحیح بخاری، کتاب الزکوه

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن