مذاهب و خطبه ها

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا رضی الله عنها

دیدگاه اهل سنت و جماعت

آوای سنت : فاطمه زهرا رضی الله عنها  کی بود ؟

هی ومضه من نور عین المصطفی  .  هادی الشعوب إذا تروم ُ هداها
هو رحمه للعالمین وکعبه الآ . مال فی الدنیا وفی أخراها
من أیقظ الفطر النیام بروحه . وکأنه بعد البلی أحیاها
او تابشی از نور چشم مصطفی، هدایتگر ملت هاست وقتی که هدایتش بخواهد
او (پیامبرص) رحمت و مهربانی برای جهانیان است. و کعبه آرزوها در دنیا وآخرت است
کسی که سرشت های خوابیده را با روح خویش بیدار کرد. گوئی پس از پوسیدن وکهنگی، آنها را زنده گردانید

میلاد

فاطمه در ام القری (شهر مکه) به دنیا آمد در حالی که قریش کعبه را بازسازی می کردند. و این امر پنج سال قبل از بعثت پیامبرص بود. پیامبرص با تولد وی بسیارخوشحال شد و از همان لحظه نخست احساس کرد که وی دختری مبارک خواهد شد، پس او را فاطمه نام نهاد و از میان دخترانش، او بیشتر به پیامبرص شباهت داشت. فاطمه درپاک ترین خانه در تمام هستی یعنی خانه پیامبر ص بزرگ شد، خانه ای که خداوند آن را پر از ایمان و برکت گردانیده است

رشد فاطمه

فاطمه در خانه نبوت میان نمازها اذکار و تسبیحات پدر ومادرش و در خانه خیر و برکت ودرگهواره ایمان بزرگ شد . در این زمان فاطمه تقریبا در خانه پدر تنها بود زیرا دو خواهر بزرگترش یعنی زینب و رقیه ازدواج کرده بودند وبجز ام کلثوم که کمی از فاطمه بزرگتر بود کسی در خانه پدرو مادرش نبود. فاطمه در برترین باغ های دو قلب بزرگ قلب پدرش و قلب مادرش، از مهربانی ودلسوزی شان بهره مند بود و از شکوفه باغ هایشان، محبت و عطوفت و دلسوزی و مهربانی را چید، و از شفقت و مهربانی آن دو بهره مند شد، چون در خانه پدر کوچک ترین فرزند بود.پس از وفات خدیجه، فاطمه زهرا امور و کارهای خانه نبوی را انجام می داد و از پدر گرامی اش مراقبت و مواظبت می کرد و عطوفت و محبتش را نثار وی میکرد تا جایی اصحاب رسول الله ص وی را ، ام ابیها یا ام البنی صدا می زدند یعنی مادر پدرش یا مادر پیامبر.

صبر و پایداری پیامبر ص بر اذیت و آزار مشرکان

حضرت رسولخدا در آغاز دعوت مشرکین بسوی اسلام  شکنجه ها وآزار و اذیت فراوانی را ازسوی قریش متحمل شدند . آنحضرت را تکذیب میکردند ونادانان قریش آنحضرت را شاعر، جادوگر، کاهن و دیوانه می خواندند ، و آنحضرت همچنان دستور خداوند را آشکار میکرد و دین مشرکانه پدران شان را رد میکرد به همین دلیل مشرکان به او اذیت و آزار می رساندند . از علی بن ابی طالب روایت شده است که می گوید رسول خداص را دیدم در حالی که قریش او را گرفته بودند؛ یکی ناگهان او را می گرفت و وی را غافلگیر می کرد و دیگری او را تکان می داد و او را از جایش دور می کرد و وی را مسخره می نمود. و آنان می گفتند: تویی که خدایان را یک خدا کرده ای؟ علی می گوید: به خدا قسم، احدی از ما نزدیک نشد جز ابوبکر، که این یکی را می زد و آن یکی را غافلگیر می کرد، و دیگری را از جایش دور می کرد و می گفت: وای بر شما اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله وقدجاءکم باالبینت من ربکم . سوره غافر۲۸
آیا مى خواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مى گوید: پروردگار من الله است ، در حالیکه دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است
سپس علی ردایش را بلند کرد و گریست تا این که ریشش خیس شد سپس گفت: شما را به خدا قسم می دهم، آیا مؤمن آل فرعون بهتر است یا ابوبکر؟ جماعت ساکت بودند، آن گاه گفت: چرا جواب مرا نمی دهید؟ به خدا قسم، یک ساعت ابوبکر بهتر ازهزار ساعت کسانی مثل مؤمن آل فرعون می باشد، چون آن مرد مؤمن آل فرعون ایمان خود را پنهان می کرد ولی این مرد یعنی ابوبکر ایمان خود را آشکار نموده است . بخاری باب ما لقی النبی واصحابه من المشرکین بمکه
از عبدالله بن عمر روایت شده است که می گوید: در حالی که رسول خدا ص درمحوطه کعبه بود، ناگهان عقبه بن ابی معیط آمد و شانه رسول الله ص را گرفت و لباسش را دور گردن او پیچید و فشرد تا جایی که نزدیک بود او را خفه کند. آن گاه ابوبکر آمد وشانه عقبه را گرفت و او را از پیامبرص دور کرد. سپس همان آیه را تلاوت کرد .

همدردی فاطمه با پیامبر در سختیها

روایت شده است که پیامبرص کنار کعبه نماز می خواند وابوجهل و رفیقانش نشسته بودند، به همدیگرگفتند کی ازشما حاضراست لاشه حیوان فلان طایفه را بیاورد وآن را بر پشت محمد هنگامیکه به سجده رود بگزارد از عبدالله بن مسعود
بدبخت ترین فرد بر خاست وآن را آورد ودر حالیکه پیامبر سجده را انجام می داد بر پشتش میان شانه هایش گذاشت ومن نگاه می کردم و کاری از دستم بر نمی آمد ای کاش می توانستم دفاعی بکنم. سپس قریش شروع به خندیدن کردند
و از شدت خنده خم و راست می شدند و رسول الله ص در حال سجده بود و سرش را بلند نکرد تا این که فاطمه نزدش آمد و آن را از پشتش دور افکند
آن گاه پیامبرص سرش را بلند کرد و فرمود اللهم علیک بقریش خدایا قریش را به تو محول می کنم خودت به حساب شان برس سه بار این جمله را تکرار فرمود .سر انجام  این افراد در غزوه بدر همه هلاک شدند .

وفات مادر
مسلمانان درشرایط سخت تحریم اقتصادی قرارگرفتند تجاراز فروش مواد غذائی به مسلمانان منع شده بودند گرسنگی همه جا را فراگرفته بود ، صدای گریه بچه ها از دور به گوش میرسید . فاطمه هم از گرسنگی مبتلا به مریضی ودردهای شدید شد و پس از اینکه دردهایش را خداوند شفا داد، مادرش از دنیا رفت وفاطمه بر این مصیبت بزرگ صبر نمود تا به پاداش صبر کنندگان نائل آید . و درعوض پدر مهربان با او بیش تراز گذشته محبت میکرد .

ازدواج با علی
در سال دوم هجری علی و فاطمه ازدواج کردند ، داستان ازدواج از این قرار بود که ابوبکر و عمر نزد علی آمده و پیشنهاد ازدواج اورا با فاطمه دادند، علی هم پزیرفت که به نزد رسولخدا برود واین پیشنهاد را آنجا مطرح سازد، و عثمان هم مخارج ازدواج را تامین کرد. ازدواج صورت گرفت .
فاطمه زندگی اش را در خانه ی آغاز کرد که در نهایت سادگی قرار داشت . جهزیه آن تنها پوست قوچ، یک عدد ناز بالشی که کناره اش از پوست درخت خرما بود، و یک عدد مشک آب و دوعدد لیوان و یک عدد سنگ آسیاب برای آرد کردن بود.و این خانه دور از خانه های پیامبرص بود ، و خانه های حارثه بن نعمان نزدیک خانه پیامبرص بود. وی نزد پیامبرص آمد و گفت به من خبر رسیده که می خواهی فاطمه را نزدیک خانه خود بیاوری ، و این خانه من است و از خانه های بنی نجارنزدیکتراست و به راستی من ومالم همه از آن خدا و رسولش هستیم ، به خدا قسم ای رسولخداص مالی که از من میگیری برای من محبوب تراست از مالی که از من نمیگیری، آنحضرت فرمود صدقت بارک الله علیک راست گفتی خداوند خیر و برکت زیادی بر تو ارزانی دارد . سپس آنحضرت خانه فاطمه را به نزدیکی خانه خودش منتقل کرد ودریکی از خانه های حارثه بن نعمان اسکان داد

هدیه پیامبر به فاطمه
روایت شده که وقتی رسول خداص فاطمه را به ازدواج من درآورد، یک عدد چادر مخملی ، یک عدد نازبالش چرمی که کناره اش از پوست درخت خرما بود ، دو عدد سنگ آسیاب ، دو عدد مشک آب همراهش فرستاد  از علی
راوی می گوید روزی علی به فاطمه گفت ، آن قدر با دلو آب را از چاه کشیدم که سینه ام درد می کند و خدا از غنائم کنیزکان زیادی نصیب مسلمین کرده ، پس برو و خدمتکاری پیدا کن ، فاطمه گفت ، من هم به خدا ، آن قدر با سنگ آسیاب آرد درست کردم که دستانم سفت و ضخیم شده و زیر پوست دستانم خون مرده ایجاد شده است .
فاطمه نزد پیامبرص رفت آن حضرت پرسید چرا اینجا آمدی دخترم ؟ فاطمه گفت ، آمدم تا بر تو سلام کنم . یعنی از مطرح کردن در خواستش نزد پیامبر شرم داشت و آن را مطرح نساخت سپس به خانه اش بازگشت . بعد علی و فاطمه هر دو باهم نزد رسولخدا حاضر شدند و علی وضعیت شان را به اطلاع آنحضرت رساند . آنحضرت فرمود بخدا قسم چیزی را به شما نمیدهم در حالیکه اهل صفه شکم شان از درد به خود می پیچد و چیزی ندارم  که به آنان ببخشم ولی چیزهایی را می فروشم و پول آن اجناس را به آنان می بخشم پس آن دو برگشتند.پیامبرص نزد آنان آمد. آنان جامه کهنه و وصله داری را بر تن داشتند، فرمود آیا چیزی بهتر از آن چه که از من درخواست کردید، به شما نشان ندهم گفتند چرا نشان دهید پیامبر فرمود کلماتی هستند که جبرئیل به من یاد داده، که این ها هستند پس از هر نماز، ده مرتبه سبحان الله ده مرتبه الحمد لله، و ده مرتبه الله اکبر بگویید و هرگاه به بسترتان رفتید، سی و سه مرتبه سبحان الله، سی و سه مرتبه الحمد لله، و سی و چهار مرتبه الله اکبر بگویید علی گفت به خدا قسم، از آن وقتی که پیامبرص آنها را به من یاد داده، ترک نکرده ام .

دختر رسول خدا ص و دختر دشمن خدا با همدیگر جمع نمی شوند
دختر ابوجهل را خواستگاری کرد. وقتی پیامبرص این خبر را از طریق فاطمه شنید خیلی ناراحت شد . آنحضرت فرمود بنی هاشم بن مغیره از من اجازه گرفته اند که دخترشان را به ازدواج علی بن ابی طالب درآورند   روزی علی
من این اجازه را به آنان نمی دهم مگر این که پسر ابوطالب دوست داشته باشد که دخترم را طلاق دهد و با دختر آنان ازدواج کند، چون دخترم پاره تن من است.هرچه برایش ناپسند باشد برای من هم ناپسند است و هرچه او را اذیت کند، مرا نیز اذیت می کند
در روایتی از مسلم است وإنی لست أحرم حلالاً وأحل حرام ً ا ، ولکن، والله لا تجتمع بنت رسول الله ص وبنت عدو الله مکان ً ا واحد ً ا أبدا من حلالی را حرام، حرامی راحلال نمی کنم. ولی به خدا قسم دختر رسول خداص و دختر دشمن خدا هرگز در یک مکان جمع نمی شوند

فضیلت و زهد فاطمه زهرا
از ابن عباس روایت شده است که رسول خداص فرمودند أفضل نساء أهل الجنه خدیجه بنت خویلد، وفاطمه بنت محمد، ومریم، وآسیه برترین زنان بهشتی، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد و مریم و آسیه هستند از اسامه روایت شده است که از پیامبرص پرسیده شد: چه کسی نزد تو از همه محبوب تر است؟ فرمود فاطمه
از حذیفه روایت شده است که پیامبرص فرمود نزل ملک فبشرنی أن فاطمه سیده نساء أهل الجنه فرشته ای فرود آمد و به من مژده داد که فاطمه سرور و بزرگ زنان بهشتی است
با وجود این رسولخدا از محبت کالاهای دنیا برای فاطمه می ترسید
از ثوبان روایت شده است که می گوید رسول خداص بر فاطمه داخل شد و من هم با او بودم فاطمه گردنبند طلا بر گردن داشت و گفت: ابوالحسن این را به من هدیه داده است. پیامبرص فرمود آیا خوشحال می شوی که مردم بگویند این فاطمه دخترمحمد است و در دستش، حلقه ای از آتش دوزخ است سپس فاطمه با آن  گردنبند، برده ای را خرید و آن را آزاد کرد. آن گاه پیامبر ص فرمود سپاس برای خدایی که فاطمه را از آتش دوزخ نجات داد
ازعایشه صدیقه روایت شده  که فرمود کسی را ندیده ام که به اندازه فاطمه سخن و کلامش با سخن و کلام رسول الله ص شباهت داشته باشد و هر وقت فاطمه بر پیامبرص داخل می شد، پیامبرص به سوی او می رفت و او را می بوسید و به وی خوش آمد می گفت. و فاطمه هم این کارها را در حق پیامبرص انجام می داد.
ازعایشه روایت شده است که می گوید: کسی را ندیده ام که به اندازه فاطمه راستگو باشد مگر کسی که او را به دنیا آورده است . یعنی رسولخدا

وفات پدر
نشانه هائی آشکاری وجود داشت که عمر آنحضرت دیگر به پایان رسیده است و رسالتش هم تکمیل شده چنانچه آیه الیوم اکملت لکم نازل شد . همچنین مکه که آرزوی رسولخدا بود فتح گردید ومشرکین گروه در گروه وارد اسلام می شدند و اسلام به خیلی جاها رسیده بود، جزیره العرب اسلام آورد وقدرت لشکراسلام مستحکم شد بطوری که ارتش رومیان از جنگ با سپاه اسلام بیم داشت .
آنحضرت به نزدیک شدن وفاتش اشاراتی نیز داشتند از جمله . هنگامیکه معاذ بن جبل را به یمن فرستاد ، وصیتش کرد ای معاذ شاید بعد از این سال مرا نبینی یا شاید از کنارمسجد من وقبر من عبور کنی ، معاذ رض با شنیدن این سخن شروع به گریه کرد . سپس صورتش را به سمت مدینه کرد و فرمود همانا نزدیک ترین مردمان به من، پرهیزگاران هستند، هر کس و درهر جا که باشند
پیامبرص در صبح همان روزی که به رفیق اعلی پیوست، بیرون رفت و به نتیجه جهاد و تلاش و صبر و پایداری اش نگاه می کرد. و نگاه خداحافظی به اصحاب و یارانش که پیامبرص را دوست داشتند و پیامبر هم آنان را دوست داشت، انداخت. آنان نزدیک بود ازخوشحالی رسول الله ص نمازشان را قطع کنند چون گمان کردند که بیماری او بهبود یافته، و گمان نکردند که پیامبرص نگاه الوداع به آنان می اندازد تا زمانی که کنارحوض کوثر و در بهشت خدا آنان را دیدار می کند. و اگر آنان، این را می دانستند، دل هایشان می ترکید.
آخرین کلام رسول الله این بود اللهم الرفیق الأعلى ای بارخدایا رفیق اعلی رو بر می گزینم
ازانس روایت شده است که می گوید وقتی پیامبرص بیمار شد، گاهگاهی بیهوش می شد. فاطمه گفت وای پدرم چه قدر رنج می کشد پیامبرص به فاطمه گفت پس ازامروز مصیبت و سختی ای بر پدرت نیست. وقتی پیامبرص وفات یافت، فاطمه گفت ای پدرم که امر پروردگار را اجابت کردی، ای پدرم که بهشت برین جایگاهت است ای پدرم خبر مرگ تو را به جبرئیل می دهیم. وقتی جنازه آن حضرت به خاک سپرده شد، فاطمه گفت: ای انس! آیا دلتان اجازه داد که روی رسول الله ص خاک بریزید وبدون شک رحلت رسولخدا نه تنها برای فاطمه بلکه برای همه اصحاب بزرگترین مصیبت بود.

وفات فاطمه زهرا
فاطمه دچار بیماری سختی شد، وبر بسترش خوابیده بود و فرزندانش نشسته و درنهایت شفقت و دلسوزی به او می نگریستند ، فاطمه زهرا دو چشم را باز کرد و شوهرش علی را دید که پریشان حال و اندوهگین است، و حسن و حسین را دید که در چشمانشان اشک موج می زند، وآنطرف دخترانش زینب و ام کلثوم نزدیک بود از شدت اندوه و غم آب شوند. پس فاطمه زهرا خواست که همه شان را نوازش کند و از اندوهشان بکاهد اما کلمات بر لبانش جاری نشدند و فاطمه حرف نزد. مرگ سراغ فاطمه آمد اما فاطمه برای فراق دنیا تاسف نخورد، برای کسب عزت و افتخارش با کسی رقابت نکرد و مغلوب و مبهوت زینت ها و نعمت های دنیا نشد. وفاطمه ازدنیا هیچی باقی نگذاشت و بهترین توشه ای او تقوا بود چیزی که امروز جایش خالی است
در روز سه شنبه، بیست و هفتم رمضان سال ۱۱ هجری، روح آرامش از بدنش پرکشید و راضی  به سوی پروردگارش بازگشت. فاطمه زهرا وفات یافت و شوهرش اندوهگین شد. و حسن و حسین وزینب و ام کلثوم، اشک شان بر فراق مادرمهربان فاطمه زهرا سرورزنان بهشتی سرازیر شد.

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن