اهل سنت ایرانمناطق و پراکندگی

پتک افراطی گری بر سر دین و آزادی

به بهانه حوادث اخیر مریوان

آوای سنت : در چند شبانه روز گذشته صدر اخبار کردستان ایران را رویدادی سرسام آور در مریوان به خود اختصاص داده است؛ ماجرا از این قرار است که: عده ای جوان منتسب به یکی از فرق اسلامگرا با سلاح سرد و گرم به محله دارسیران مریوان هجوم برده و چند نفر را زخمی و روانه بیمارستان کرده اند.

ظاهرا همسر یکی از دوستان به طلا فروشی رفته و آنجا بر سر مسائلی کارشان به مجادله می کشد، {به ادعای دوستان به آن خانم محترم بی احترامی نیز شده است.} همسر خانم و دوستانش چند بار نزد آن فرد رفته و گفت وگویی داشته اند، ادعا شده که فرد یا افرادی بر سر همین ماجرا بنا می کنند هتاکی و فحاشی علیه پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم و ختام ماجرا به آن درگیری کذایی و زخمی شدن چند تن از اهالی دارسیران می انجامد.

حق و ناحق کردن دراین ماجرا به جد دشوار بوده و مصداق بارز تیر در تاریکی زدن و احتمال اصابه حق در این قضاوت بسیار ضعیف است. پس نگارنده سعی در یافتن خطاکار ندارد. اما اظهار می دارم که، اولا: هیچ جنگی بی دلیل رخ نمی دهد و ثانیا: در هیچ جنگی هیچ یک از طرفین صد در صد خطاکار نیست. اما این رخداد این پرسش لاینحل همیشگی را به میان آورده است که: بالفرض اینکه آن فرد یا افراد توهینی به دین اسلام و مقدسات آن کرده و کافر و مرتد شده اند، آیا سزای کسی که از دینش باز می گردد در دین اسلام چیست؟

آنچه واضح و مبرهن است در تمام کتب فقهی اگر به باب حدود مراجعه شود؛ اجماع فقها ،به یک صدا، این است که باید سر مرتداز تن جدا شود. مالکشی به درد نمی خورد، حتی کسانی که قائلند که نباید بالفور کشته شود، قائل به مستحب بودن استتابه هستند نه واجب بودن آن، آنهم تنها برای سه روز!

((رجوع شود به المبسوط سرخسی جلد۱۰صفحه۹۸ و بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع علاءالدین کاسانی جلد۷صفحه۱۳۴ و المجموع نووی جلد۱۹صفحه۲۳۵))

بیشتر از این، محی الدین نووی، بعد ذکر خلاف تصریح می کند که: رأی صواب این است که باید اموالش به عنوان فیء به بیت المال سپرده شود.

ابن حجر هیتمی در صفحه۱۰۰از جلد۹ تحفه المحتاج می گوید: وصیت، بیع، نکاح، رهن، هبه و کتابتش ابطال می گردد.

خوشایند یا نا خوشایند؛ این شدت و حدت در مقابل مرتد در فقه اسلامی متفق علیه است و باقساوت کامل ذکر شده است؛ گویی این فرد که مرتد می شود، با ارتدادش از زمره بشر خارج شده و مستحق هیچکدام از حقوق انسانیش نیست.

برای این سلب حقوق به دو دلیل عمده استدلال شده است:

اولا: حدیثی که عبدالله بن عباس از پیامبر نقل کرده است، که آن را امام بخاری در صفحه۱۵ از جلد۹حدیث شماره۶۹۲۲آورده است. که می فرماید: {من بدل دینه فاقتلوه.} هر کس دینش را تغییر داد پس اورا بکشید.

دوما: جنگ امام ابوبکر با کسانی که زکات پرداخت نکردند و آنان را اهل رده ،یعنی کسانی که از دینشان بازگشته اند، نامیدند.

نویسنده این سطور بر این باور است که نه اتفاق علمای عصور و نه استدلالشان، بنا به آنچه ذکر خواهد شد، با قرآن سازگار نیست.

أ‌) این مدعیات بی رحمانه در تضاد کامل با دو اصل اساسی قرآنی است؛  یکی از آن ها رحمت بودن نبی اکرم است. در قرآن کریم حصر شده است که تنها هدف از بعثت ایشان، رحمت بودنشان برای تمام جهانیان است.

{وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ (۱۰۷)الأنبیاء }

و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای جهانیان

دومین اصلی که با آن در تقابل و تضادند اصل آزادی بیان در قرآن است. در دو آیه صراحتا ذکر شده است که کفر و اسلام کاملا اختیاری است و نباید هیچ فشاری بر دیگران آورد برای ایمان آوردنشان.

آیه ای که در این باره آمده است آیه ۲۶۶ سوره بقره است که می فرماید:{لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ۲۶۶البقره.} هیچگونه اکراهی در دین نیست.

این آیه، برای کسی که از پیش تند خویی خود را بر متن دین قالب نکرده باشد، بس صریح و روشن است. (لا) در این آیه را در دستور زبان عربی _لا نفی از جنس_ می نامیم. به دین معنی که از جنس هرچی بعد (لا) آمده است نفی می کنیم. بنابر این آیه جنس هر چه اکراه و زور گویی بر سر دین باشد را نفی کرده است.

آیه ی بعدی آیه ۲۹ از سوره کهف است که می فرماید: {فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُر}ْهر کس دوست داشت پس ایمان بیاورد وهر کس دوست داشت پس کفر بورزد.

مشیئت کاملا معنی روشنی دارد. یعنی دوست داشتن، خواستن، آزادانه انتخاب کردن ایمان یا کفر. پر واضح است گرفتن ابتدایی ترین حق که حق حیات است، به دلیل ارتداد در تضاد تمام با مشیئت و اختیار است.

ب‌) در تمام قرآن کریم دوبار ارتداد ذکر شده است. که نه در آن دو مورد و نه در هیچ مورد دیگری، در تمام سی جزء قرآن، هیچگونه سزا یا تنبیه دنیوی برای ارتداد نام برده نشده است و تنها سزای اخروی ذکر شده است.

اولین آیه از سوره بقره است: {وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (۲۱۷)البقره}

ولی کسی از شما که از آیین خود بازگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا آخرت بر باد می رود و ایشان یاران آتش می باشند و در آن جاویدان می مانند.

نکته قابل تأمل در این آیه این است که خداوند می فرمایند: اگر این فرد در حال کفر بمی رد، تا ابد در آتش جاویدان خواهد بود. حال این پرسش پیش می آید: چه اندازه ممکن است کسی علی الفور یا بعد از سه روز زندانی بودن از ارتداد خود باز گردد؟

احتمال نزدیک به صفر است. این درحالی است  که قرآن این پیش فرض را دارد که فرد مرتد بعد از ارتداد می زید و فرصت بازگشت پیدا می کند؛ مطمئنا این بازگشت زیر فشار و اکراه هم نیست، زیرا اگر فرد بر اثر اکراه واز ترس تیغ وتازیانه به ایمان بازگردد، نیت وی خالصا لله نیست و دچار شرک گشته و مصداق این ضرب المثل می شود که می گوید: گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. ایمان آوردن فرد مرتد و در حال کفر نمردن وی تنها در حالی ممکن است که اجازه حیات داشته باشد، که آشکار است آیه فوق الذکر نیز هیچ نامی نه از گردن زدن و نه از هیچ تنبیه دیگری، برای ارتداد در دنیا، نبرده است.

و دیگری آیه ای از سوره مائده: {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ…۵۴المائده}

ای مومنان هرکس از شما از آیین خود بازگردد خداوند جمعیتی را خواهد آورد که دوستشان می دارد و دوستش می دارند…

باز سزای خداوند برای مرتد چیزی نیست جز اینکه اگر او کافر گشته و از دین خود سر باز زده است، خداوند مومنانی دیگر جایگزین می کند.

غیر از این هیچ چیز دیگر در مورد مرتد، به معنی کسی که مسلمان زاده شده یا نه کافر بوده وایمان آورده سپس کافر شده، نیاورده مگر تنبیه قیامت. هیچ گونه مجازات و حدی در قرآن برای آنان ذکر نشده است. تکرار جملات عمدی است.

بسیار متحیر کننده است که کسانی هر روز به این آیات بر می خورند، اما اجازه هیچگونه نقد میراث شومی را نمی دهند، که اینگونه بر خلاف قرآن حق حیات و حق اتخاب شیوه ی زندگانی را به نام خدا از انسان سلب می کند و دین را به قتلگاه انسانیت تبدیل می کند.

در تمام قرآن مقدس هیچگونه جنگ صرفا بر سر کفر کافران مجاز شمرده نشده و تنها در حالتی اجازه حمل سلاح و یورش بردن بر کفار (خواه کافری که از بن کافر بوده است یا فرد یا ملت مرتد) یا هر کس دیگری وجود دارد، که بر علیه شما اعلان جنگ کند و سلاح به دست گیرد.

آیه ی اول را از سوره بقره می آوریم: {وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (۱۹۰) البقره}

در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می جنگند. و تجاوز نکنید زیرا خداوند تجاوز گران را دوست نمی دارد.

و این آیه نیز مؤکد و مؤید آیه ی قبلی است: {فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (۱۹۴)البقره}

هر که راه تجاوز به شما را در پیش گرفت بر او همانند آن تجاوز کنید و خدا را بپرهیزید و بدانید که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.

با توجه به دو آیه ای که ذکر شد، آن حدیث پیامبر که فرمودند: هر کس دینش را تغییر داد او را بکشید، با این آیه ها مقید می شود، و باید این گونه معنی شود: اگر فرد مرتد شد و در همان حال سلاح به دست گرفت، او را بکشید و با او به جنگ به پردازید، اما اگر به اسلام و مسلمین زیانی نرساند با او به مسالمت بزیید و حساب او را به روز دادگری خداوند واگذارید.

آنچه جنگ ابوبکر صدیق با اهل رده نیز به این موضوع باز می گردد همین قید اعلان جنگ است. چنانکه صلابی در کتاب ابوبکر الصدیق شخصیته و عصره صفحه ۲۶۵ می آورد: بسیاری از اهل رده حتی وجوب زکات را انکار نکرده بودند، بلکه تنها از دادن زکات به ابوبکر ممانعت کردند و مشاورین وی نیز این کار را دال بر اعلان حرب انگاشتند.

آنچه نگارنده می پندارد، این است که جنگ اهل رده در زمان ابوبکر و امر به قتل مرتدین، با توجه به اینکه اصل قرآنی نبوده است و ظاهرا اجتهادی تاریخمند بوده است، تنها تصمیمی سیاسی برای زمان و مکانی خاص بوده است.

صلابی نیز، از زبان عبدالرحمن بن صالح المحمود بیان می دارد: «مسیلمه از قبیله بنی حنیفه که دست کهانت نیز داشت، که بزرگترین سرکرده اهل رده بود؛ وی حتی قبل از وفات رسول اکرم، در سال نهم هجری وقتی قبیله اش بنی حنیفه برای اسلام آوردن نزد پیامبر رفتند او به عنوان بزرگ قبیله همراهشان بود و از پیامبر درخواست کرد یا وی را در پیامبری شریک کند یا جانشین خود سازد. ایشان نیز فرمودند او بدترین شما نیست. مسیلمه با همین سخن پیامبر ادعا کرد که در پیامبریِ پیامبر شریک است و چند سجع هم به عنوان وحی در میان مردم پخش کرد.»

ادعای قدرت وی قبل از به خلافت رسیدن ابوبکر کاری کرد که از دادن زکات به وی اسنکاف ورزد وادعا کند که حق است زکات به مسیلمه پرداخت شود نه ابوبکر صدیق.  این جنگ قدرت سرچشمه جنگ اهل رده است؛ نه قرآن کریم.

در پایان باید متذکر شویم: قرآن، بدون به دست گرفتن سلاح به جنگیدن با هیچ کافری اعلان جنگ نمی کند و حتی مومنان را از ناسزا گفتن به آنان منع می فرماید :{ وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ ۱۰۸الأنعام}وکسانی را که جز خدا را می خوانند ناسزا نگویید که خدا را  ناسزا می گویند بر سر دشمنی و بدن دانش. بیشتر از این هم می فرماید:{ وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا۹۴نساء}و به کسی که به شما سلام گفت نگویید تو مسلمان نیست.

نه تنها اجازه سلاح برداشتن و یورش بردن نمی دهد که اجازه ناسزا گفتن و جواب سلام ندادن هم نداریم. این پتک افراطی گری بر سر دین و آزادیست، که یک دسته به مانند اراذل و با جهل مقدس شان نسبت به دین و متون دینی با سلاح و قمه بر سر محله ای بریزند و مردم را دچار رعب و وحشت کنند و عده ای از آنان بی آگاهتر که ،خواسته یا نا خواسته، در زمین دشمنان دین و ملت بازی می کنند، بر کرَنای بیعاری غرش می کنند که: دست مریزاد این است دفاع از دین.

رحیم کتابی /هم اندیشان نیوز

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن