آوای سنت : برخی از واژگان را نمیتوان به آسانی تعریف کرد. این امر سبب شده که در طول ازمنه متفاوت، این واژه به گونهای خاصی توسط محققان و پژوهشگران تعریف شوند.
از جمله این واژگان تعریف ناپذیر، میتوان به دو واژه فرهنگ و تمدن اشاره کرد. در طول تاریخ، این دو واژه به گونههای مختلف و متفاوتی تعریف شدهاند، و به یقین که روند ارائه تعریفی برای این دو واژه در آینده نیز ادامه خواهد داشت. شاید علت این باشد که واژه فرهنگ معمولاً با توجه به بستری که در آن به وجود آمده تعریف میشود.
به عنوان مثال در جوامع غربی تعریفی متناسب با فضای حاکم بر آن جامعه از این واژه ارائه میشود، و در جوامع شرقی به گونه دیگری که همگام با فضای موجود در این جوامع باشد. و در جوامع اسلامی طبیعی است که این واژه بر اساس آموزههای حکیمانه اسلام و با توجه به کارکرد اسلام در عرصههای مختلف فرهنگی تعریف میگردد.
به هر حال در زبانی ساده میتوان گفت فرهنگ عبارت است از: مجموعهای به هم تنیده و مکمل از ویژگیهای روحی، فکری، عاطفی، مادی و معنوی، اشکال زندگی، هنر و عنعنات، سنتها و ارزشها و عقایدی که یک جامعه یا یک گروه بشری را دور خود گرد آورده، و از سایر گروههای انسانی متمایز ساخته است.
از مدتی مدیدی بدینسو بحثی به نام جهانی شدن در جریان است که در آن برخی از صاحبنظران ایدهای را مطرح میکنند که بر اساس آن میخواهند جهان را در یک فرهنگ جمع کنند، و به اصطلاح “فرهنگ جهانی” ایجاد نمایند که در آن تمام ابنای بشر از شرق عالم گرفته تا غرب، و از شمال تا جنوب، همه دارای یک فرهنگ باشند. استدلال اینها بر این است که چون وسایل ارتباطی اعم از ارتباطات مخابرهای، رسانهها، ماشین آلات مسافرتی و سهولت نقل و انتقالات جهان را مانند یک قریه ساخته، بنا بر این بهتر است این جهان پهناور با وجود همه تنوع فرهنگیِ که دارد، دارای یک فرهنگ مشترک نیز بشود و سایر فرهنگها جای خود را به این فرهنگ بدهند که ما حصل این دیدگاه پدیدهای خواهد بود به نام “فرهنگ جهانی”.
در مورد این دیدگاه باید گفت با تأمل و دقت میتوان دریافت که چنین طرحی عملی نیست، زیرا جمع کردن این همه انسان با این همه تمایلات گوناگون و خواستها و نزوات مختلف در زیر یک چتر، کاری است که سر به سنگ کوبیدن است، و ره به جایی نمیبرد، و نهایتش بنبستی خواهد بود که هیچ مخرجی برای آن نمیتوان یافت.
روی این اساس بسیاری از اندیشهوران بر این نظرند که نمیتوان ایدهای را به نام فرهنگ جهانی که قابل تطبیق باشد ارائه نمود، بنا بر این نیاز است تا جهان را با فرهنگهای متفاوت باز شناخت یا قایل به “جهان فرهنگها” در مقابل “فرهنگ جهانی” شد.
و اما دیدگاه اسلام
بر اساس برداشت راقم این سطور و فهم آن از آموزههای اسلامی که البته بر صحت آن تأکید صد درصدی ندارد، دین مبین اسلام اساساً با هر دو دیدگاه فوق متفاوت میاندیشد. اسلام هم فرهنگ جهانی را قبول دارد و هم جهان فرهنگها را.
اسلام در عرصه عقیده و باور و شریعت که مجموعهای از احکام مختصر است، قایل به فرهنگ جهانی است، یعنی آرزو دارد همه بشر به یک خدا باور و اعتقاد داشته باشند، و آنچه را که در نظرگاه مسلمانان به نام “مؤمنبه” ها شناخته میشود، بپذیرند و قبول کنند، و احکام شرعی را که بر گرفته از آموزههای قرآنی و حدیثی است، ضمن اینکه به آنها باور داشته باشند، باید آنها را در زندگی عملی خود تطبیق نمایند.
اما در سایر عرصهها تنوع فرهنگی را میپذیرد، و یا به اصطلاح قایل به جهان فرهنگهاست. ضابطه در این مورد آن است که این فرهنگها با اصول اعتقادی و باورهایی که مبتنی بر آموزههای وحیانی است، و نیز با احکام شرعی که تذکار رفت در تضاد نباشد.
این دیدگاه نزد ما مسلمانان نظر معقولی است که هم وحی به آن اعتراف دارد، و هم عقل و خرد انسانی و دادههای مختلف و گوناگون و تحلیلهای محللان آنرا میپذیرد. ما به صفت مسلمان ضمن اینکه تلاش میکنیم اسلام را از راه منطق و گفتگو و ارائه دلیل و برهان به دیگران ارائه کنیم، و یا به اصطلاح آن ها را دعوت به اسلام نماییم، باید متوجه این تنوع فرهنگها و اینکه اسلام جهان فرهنگها را میپذیرد باشیم.
والله اعلم بالصواب