آوای سنت : یکی از تعابیر قرین به واقعیت که می توان در مورد حرکت “مکتب قرآن” در نسخهی اصلی و تحریف نشدهی آن بکار برد؛ دو صفت و ویژگی (احیاگرانه) و (بومی سازانە)اش است.
احیاگرانه: به این خاطر که محور و مقصد اصلی این حرکت احیای چهرهی واقعی دین، و زدودن غبارهای تحریف و جعل از چهرهی توحیدی آن است.
و بومی گرایانه: از این جهت که تمام سعیش این بود تا بر مبنای فرمان (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)، ابتدا این نسخه ناب، زلال و توحیدی را، در میان قوم خود زنده و باز تعریف نموده تا پس از فهم عمومی و همگانی در میان قوم و اقربایش، (ملت کورد) رسالت جهانیاش را، برای بر پایی قسط در ابعاد مادی و معنوی، بوسیله انسانهای تزکیه شده واقعی به انجام رساند.
یکی از محوریترین ویژگیهای تفکر و اندیشهی کاکه احمد (توحیدگرا) بودن، و حذر زاید الوصفش از ارتکاب کوچکترین موضعی که شائبهی شرک خفی و جلی در آن باشد، بوده است.
او؛ با وجود مجتهد مطلق بودنش، از جمع آوری و اعلام اجتهادت فقهی، به شدت حذر داشت، تا مبادا موجب ایجاد مذهب و فرقهی جدیدی در اسلام شود.
او، انتساب و قائل شدن هر عنوان، لقب و تعریف امتیاز بخشی را، مصادیق روشن شرک می دانست. لذا عنوان زیبا و ریشه در (اخای اسلامی) “کاکه/برادر” را برای خود و هم مسیرانش برگزید .
آخرین پیام موکد و وصیت گونهاش، در هنگام احتضار و در روی تخت بیمارستان این بود که: ممکن است عدهای فرصت طلب، تلاش کنند با تراشیدن القاب عناوین و انتساباتی قدسی و آسمانی برای او، از او (بت)ی بسازند تا خود در جوارش به (بتچه) تبدیل شوند.
این احساسِ ترس، نگرانی و تهدیدِ او، هم بر آمده از نفس مزکایش بود که دورادور، وجود غل و غشی را احساس کرده بود و هم ناشی از همان رسالت احیاگرانهی محوریش، که احیای مبنایی توحید بود.
بر اساس حقیقت این تعریف، بدون کوچکترین تردیدی، کسانی که صبغهی قدسیت به کاکه احمد و حرکتش می بخشند، متمایلان به بتچه شدهگانی هستند که در اصل و اساس، تیشه به ریشهی حرکت و شخصیت او می زنند.
اما از طرف دیگرِ قضیه، ظلم و اجحاف بزرگتری در سویی دیگر، عدول از اصول و مبانی اندیشهاش است.
این ظلم و اجحاف چیزی نیست جز برداشت مولانایی (شیر بی یال و دم و اشکم) از اندیشه و تفکر او، بنا به اجتهاد نامٲذون برخی از منسوبان به مصداق آیهی مبارکهی (نومن ببعض و نکفر ببعض) در ابعاد اندیشهای و حرکتی آن.
هم اکنون، شواهد و مصادیق بارز و عیان چنین مظالم و اجحافهایی، در جناحهای منسوب و منتسب به ایشان عیان و آشکار است. نمونه های آن:
ـــ عدم تشکیل مرجعی فراگیر برای تبیین آرا و آثار فکری و حرکتی ایشان و تبیین انفرادی آن از همه سو.
در صورتی که مرجع ساختاری منطبق بر روح اندیشه، و تصریح در آثارش، تشکیل شورایی متشکل از جمعی (نه یک فرد به تنهایی ولو عالم دهر باشد) که صاحبنظر در قرآن و سنت بوده و آشنا با اندیشه و تفکرش باشد.
ـــ فتوا به متارکه و مفاصلهی برخی از پیروان با برخی دیگر.
ـــ محوریت شورای به معنی واقعی کلمه و ممنوع بودن تسلط رکن مافوق بر آن، ولو خلفای راشدین باشند .
ـــ اعتقاد به نظریه کفر و ایمان بر اساس فرمول رحمانی دین و مبتنی بر تبیین واقعی آن، و ارائه نمونهی عینی از دین در جامعه، هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی.که روح قسط اسلامی در ابعاد مادی و معنوی چنان جامعهای متبلور شده باشد.
ــ ممنوعیت و عدم مشروعیت تفرقه و دسته سازی به نام او و زیر لوا و عنوان مکتب قرآن، بنا بر هر تاویل و توجیهی.
ــ تکلیف اولی به رفع اختلافات درونی بین پیروان نه اینکه در اندیشهی ایجاد وحدت اسلامی تحت شعارهای مقارنهای بودن. که مشروعیت چنین فتوایی در صلاحدید شورای اولوالامر است نه شورایی محلی و منطقهای.
خلاصهی مطلب اینکه، برای دو گروهی که یا کاکه احمد را به شکل غیر مستقیم و یا مفهومی بت می کنند تا خود بتچه شوند و آنانی که به بهانهی اجتهاد و اعلمیت بلاموضوع، مدعی تجدید نظر در آرای ایشان هستند:
کاکه احمد متفکر و اندیشمندی بود که به یمن توبه نصوحش در دورهی اول زندانی شدن در زمان شاه، مشمول عنایات فراوان الهی در بعد اندیشه و نیت شد، تا چهرهی واقعی و لوث شده دین را به مردمان قومش، بازشناسی کند. نه کمتر و نه بیشتر.
استفاده از نام و عنوان ایشان، اما به کام نظرات شخصی و اجتهاد مآبانه؛ ناپذیرفتنی و دور از حقیقت اندیشهی کاک احمد است. زیرا طبق اندیشهی حرکتی ایشان، تنها (شورای تبیین) چنین صلاحیتی دارد.
منبع:هم اندیشان نیوز
نویسنده : رێبوار احمدی