آنتی شبهات

بررسی تحلیلی تعارض میان نظریه تکامل و نظام آفرینش از دیدگاه کیث وارد

آوای سنت : موضوع پیدایش حیات و چگونگی توسعه آن در سطح زمین از مسائلی است که در تاریخ تفکر بشری سابقه‌ای طولانی دارد؛ به طوری که در دوران‌های مختلف، نظریات گوناگونی پیرامون پیدایش حیات و نحوه گسترش آن شکل گرفته است. در این میان، یکی از مهمترین نظریات، نظریه تحول انواع است که در قرن نوزدهم توسط چارلز داروین مطرح گردید. بر اساس باور موحدان، نظریه تکامل چهار تعارض اصلی را برای عقاید دینی به وجود آورده است که عبارتند از: ۱- تعارض با شرح و تفسیر نحوه خلقت در ادیان ابراهیمی؛ ۲- به وجود آمدن اخلاق تکاملی؛ ۳- خدشه دار شدن برهان نظم؛ ۴- زیر سوال رفتن هدفداری آفرینش.

از آنجا که بحث مبسوط پیرامون تمامی تعارض­ها خارج از توان یک مقاله است، در این پژوهش تنها به تعارض نظریه تکامل با نظم دستگاه آفرینش خواهیم پرداخت. در طول قرن‌های هفدهم تا نوزدهم، برهان نظم پل اصلی میان علم و الهیات به شمار می آمد و منبعی برای ترویج علم تلقی می شد. همچنین برهان نظم به متکلمان این اجازه را می‌داد تا در برابر نوعی الحاد، از دین و الهیات دفاع کنند. ارائه نمونه­های فراوان عینی از نظم و تدبیر در عالم طبیعت توسط ویلیام پیلی و تلاش­های برخی دانشمندان نظیر رساله‌های بریج واتر در آغاز سده نوزدهم، نوید شروع یک نهضت و تدوین کتاب­های علمی مبتنی بر اثبات نظام مندی عالم طبیعت را می‌داد که نظریه داروین، ضربه محکمی بر پیکره الهیات طبیعی و برهان نظم وارد کرد و مقدمات ظهور خداناباوری را فراهم آورد. نظریه تکامل با طرح تغییرات تصادفی، غایت را از حیطه زیست شناسی حذف کرد و با جایگزین کردن ناظم مباشری برای طبیعت به نام “اصل انتخاب طبیعی” نشان داد که دیگر جایی برای فرضیه خدا­باوری باقی نیست.

شایان ذکر است که هرچند نظریه تکامل داروین با پیشرفت­های علوم دچار مشکلات جدی شده است، اما باید توجه داشت که اهمیت این فرضیه به گونه­ای است که امروزه بسیاری از علوم طبیعی بدون نظریه تکامل نمی‌توانند به بقای خویش ادامه دهند. بنابراین، بجاست که با نگرشی نوین به تعارض­های نظریه تکامل و خدا­باوری پرداخته، تعارض­هایی را که به نظر می­رسد به طوری جدی برطرف نشده، حل نماییم. در این راستا، در صدد هستیم تا از دیدگاه “کیث وارد”[۱] فیلسوف معاصر به بررسی این تعارض­ها بپردازیم. او که از اساتید برجسته دانشکده الهیات دانشگاه اکسفورد است، مطالعات وسیعی را در زمینه دین پژوهشی انجام داده و کتاب­های مختلفی را در این زمینه چاپ کرده است. شیوه کیث وارد در برطرف نمودن تعارض‌های نظریه تکامل و اصول دینی سبب امتیاز وی از سایر دین پژوهان شده است؛ زیرا به عنوان یک فرد متدین به جای آن که تنها از نظریه تکامل انتقاد کند، دو جانبه به بررسی مشکل می‌پردازد؛ بدین معنا که وی معتقد است بسیاری از برداشت­های نادرست موحدان از اصول نظریه تکامل و نیز تحمیل انتظارات علمی بر اصول تکاملی از طرف زیست­شناسان، سبب بروز چنین تعارضی شده‌است. از این جهت، با ریشه یابی دقیق تعارض موجود بین نظریه تکامل و خدا­باوری، از یک سو نشان می‌دهد که اهمیت نظریه تکامل بیش از چیزی است که موحدان می­پندارند و از سوی دیگر، اثبات می­نماید که تعبیر موحدانه از علوم طبیعی و تکامل
می­تواند بهترین توضیح را برای این که چرا جهان این گونه خلق شده است، فراهم نماید.

 به منظور بررسی تعارض نظریه تکامل و برهان نظم از دیدگاه کیث وارد، ابتدا اشاره‌ای کوتاه به نظریه تکامل و عناصر سازنده آن خواهیم داشت. پس از آن، به طرح اجمالی تعارض­های میان نظریه تکامل و خداباوری و پاسخ به آن­ها خواهیم پرداخت. در بخش بعد از میان تعارض­ها، معارضه نظریه تکامل و برهان نظم را انتخاب کرده، پس از بررسی برهان نظم و تبیین دقیق نسبت برهان نظم و خداباوری از یک سو و تعارض نظریه تکامل و برهان نظم از سوی دیگر، دیدگاه کیث وارد را پیرامون این مسائل بیان کرده، نشان خواهیم داد که نه تنها میان نظریه تکامل و خداباوری هیچ گونه تعارضی وجود ندارد، بلکه فرضیه وجود خداوند موید وقوع تکامل در جهان طبیعت است.

۱-       بررسی نظریه تکامل داروین

                   به منظور درک بهتر تعارض­های نظریه تکامل و خداباوری، لازم است اشاره­ای به نظریه تکامل داشته، مهمترین عناصر سازنده این نظریه را بررسی کنیم.

۱-۱. نظریه تکامل داروین

چارلز داروین[۲]، قدرتمند­ترین نظریه پرداز ایده تکامل است که این ایده را با نگاهی مخصوص به تحول حیات ارگانیک بیان نموده و گزارش ارزشمندی در مورد چگونگی تکامل انواع موجودات زنده از اجداد نخستین ارائه کرده‌است. داروین در سفر دریایی خود، متوجه تغییر پذیری جانداران مناطق مختلف شد و به دنبال کشف علل تغییرات جانداران در حالت طبیعی برآمد. او توانست از مطالعه کتاب مالتوس به نام “رساله‌ای در باب جمعیت[۳]، راز تغییر جانداران را در حالت طبیعی به دست آورد. خلاصه نظر مالتوس این است که هرچند افزایش تعداد افراد انسانی، در یک نسبت ثابت هندسی صورت می‌گیرد، اما منابع غذایی مطابق قاعده تصاعد عددی، زیاد می‌شود. برای مثال، اگر فرض کنیم که جمعیت در چهار نسل متوالی به نسبت ٢:۴:۸:۱۶ افزایش یابد، احتمال دارد در طول همین مدت، منابع غذایی به نسبت ٢:۴:۶:۸ زیاد شود که بدین ترتیب با کمبود مواد غذایی روبه رو خواهیم شد (Lewens,2007: 42). مالتوس پیش بینی کرد که اگر قرار است حیات بر روی زمین باقی بماند، تمایل ناگزیر موجودات زنده به جمعیت زیاد، فقط
می‌تواند به وسیله جنگ و بلایای پی در پی، جبران شود. بدین ترتیب، دیدگاه تیره و تار جنگ دایمی برای بقا بین ارگانیسم‌ها، توسط خواندن کتاب مالتوس به ذهن داروین خطور کرد  .(Ward,1998: 62)

داروین توانست از طریق مطالعه کتاب مالتوس، راز تغییر جانداران در حالت طبیعی را به دست آورد؛ به گونه‌ای که پس از گذشت مدتی، عاملی را کشف کرد که موجب سازش جانداران با شرایط محیطی می‌شود. او نام این عامل را “اصل انتخاب طبیعی” نهاد که می‌توان گفت اساس نظریه داروین را تشکیل می­دهد. به نظر داروین، افزایش نامحدود جانوران و گیاهان باعث می­گردد که به اندازه کافی، غذا و مسکن برای همه افراد فراهم نشود. از این رو، هر موجود زنده، برای کسب غذا، مقابله با رقبا و عوامل ناسازگار محیط باید همواره در تلاش باشد و با مرگ و نابود شدن خود مقابله کند. داروین، این کوشش دایم را “تنازع بقا” نامید  .(Eugenie,2004: 23)

به گفته داروین: “یک قانون کلی وجود دارد که منجر به پیشرفت تمامی موجودات ارگانیک می­شود و آن، این است که قویترین موجود زنده می­ماند و ضعیف­ترین موجود می­میرد” .(Ward,1998: 62) بدیهی است افرادی که دارای صفت مفید برای تنازع باشند، می­توانند در تنازع بقا کامیاب گردند و آن عده که نیرو و وسیله لازم برای مبارزه ندارند، به فنا و زوال محکوم می­شوند. بنابراین، نتیجه تنازع بقا، “بقای اصلح” است؛ یعنی طبیعت آن‌هایی را که واجد صفات ممتاز برای بقا و تکثیر هستند و بهتر سازگاری یافته‌اند، برای بقا انتخاب می­کند (Lewens,2007: 42-43).

به نظر داروین، هنگامی که صفت مفیدی باعث بقای فرد می­شود، آن فرد این صفت را از طریق وراثت به اولاد خود منتقل می­کند. این صفت ممتاز، نسل به نسل تشدید می­شود و به صورت صفت بارز جدیدی ظهور می­کند و مقدمات امتیاز آن گروه از اجدادش را فراهم می­سازد. انواع جدید هم به نوبه خود می­توانند به همین روش، انواع تازه­تری را به عرصه رسانند و این سیر تکاملی همچنان ادامه می­یابد (Ward,2006: 50). به بیان داروین: “به دلیل نزاع دائمی برای حیات، هر تغییری هر چند اندک … اگر به حدی باشد که برای نوع مفید است … سبب حفظ آن نوع می‌شود و به وسیله زاد و ولد موروثی می­گردد” .(Ward, 1998: 63)

۱-۲. عناصر سازنده نظریه تکامل داروین

الف- تغییرات تصادفی: داروین شواهد فراوانی بر وقوع وراثت پذیری تغییرات کوچک و ظاهرا خود به خودی در میان افراد یک نوع به دست آورده بود (باربور،۱۳۷۲: ۱۱). تغییرات تصادفی، تغییرات شانسی در فراوانی ژن‌ها در جمعیت‌های کوچک است که از نسلی به نسلی دیگر قابل انتقال است. احتمال این که تکامل به وسیله تغییرات اتفاقی انجام شود، وجود دارد (عسکری،۱۳۷۲: ۳۳).

ب-  تنازع بقا: به طور کلی، تعداد موجودات زنده از میزان آن‌هایی که می­توانند به حد تولید برسند، بیشتر است. بنابراین، موجودات در دست­یابی به حیات، در رقابت دایمی با سایر افراد به سر می­برند .(Lewens,2007: 42)

ج-  بقای اصلح: اصطلاح اصلح در واقع برای سازگاری بهتر با محیط که نتیجه آن داشتن فرزندان بیشتر است، تعریف شده است؛ بدین معنی افرادی که از صفات ممتازی برای بقا برخورد باشند و سازگاری بیشتری با شرایط طبیعی زندگی و محیط داشته باشند، از حد میانگین بیشتر عمر می­کنند و زاد و ولد بیشتری دارند و لذا کما بیش سریعتر افزایش می­یابند. در دراز مدت این سیر به انتخاب طبیعی این تغییرات می­انجامد و در موازات آن تغییرات نامطلوب تر کاهش می­یابند و سرانجام محو می­شوند تا به آنجا که تبدیل تدریجی نوع رخ دهد (Darwin,1985: 170-69).

د- انتخاب طبیعی: مکانیسم اصلی نظریه تکامل انتخاب طبیعی[۴] است که مشتمل بر تغییرات نامنظم، تنازع بقا و انتخاب اصلح است. انتخاب طبیعی عامل اصلی تعیین کننده جهت تغییرات تکاملی است (Eugenie,2004: 23).

۲- تعارض نظریه تکامل با ادیان ابراهیمی

مسأله تکامل انواع یا داروینیسم که در قرن نوزدهم توسط چارلز داروین مطرح گردید، در طول زمان موجی از اشکلات را نسبت به عقاید دینی برانگیخت. در این بخش، تعارض­هایی را که نظریه تکامل و برداشت­های بعدی از آن برای دین و دینداران به وجود آورده، از دیدگاه فیلسوف معاصر کیث وارد بررسی می­کنیم.

۲-۱. مهمترین عوامل تعارض نظریه داروین با عقاید دینی

الف- مسأله خلقت: تکامل داروینی، خلقت بر اساس ثبات انواع را که اعتقاد رایج در همه ادیان ابراهیمی از قدیم الایام بوده است، به چالش کشید. به قول دانیل دنت: “ایده داروین کتاب تکوین را به بوته اساطیر جالب رانده است” (گلشنی،۱۳۸۳: ۱۳).

ب- تشکیک در برهان نظم: داروین معتقد بود نظمی که در جهان موجودات زنده می بینیم، یک نظم از قبل طرح‌ریزی شده نیست، بلکه در نتیجه تحولات دراز مدت مبتنی بر تصادف به وجود آمده است. در نظر برخی از موحدان این نظر بدان معناست که کارهای طبیعت اتفاقی و غیر عقلانی است و نظریه تکامل، فرایندی فاقد هدف و پدیده‌ای تصادفی است که با حکیمانه بودن صنع و مدبرانه بودن آفرینش در تعارض است.

ج- اخلاق تکاملی: بعضی از تفاسیر انتخاب طبیعی، تکامل را به عنوان نبردی ظالمانه برای بقا می‌دانند؛ نزاعی که در آن، موجود قوی زمین را به ارث می برد و موجود ضعیف به کلی از بین می‌رود. بر این اساس کوشش می­شود تا اصول اخلاقی به حسب سهمی که در بقا دارند، ارزشیابی شوند؛ یعنی هر رفتاری که احتمال بقا را افزایش دهد، خوب تلقی می­شود و هر چیزی که در خلاف این جهت عمل کند، بد است. در نتیجه چنین برداشتی، موحدان تصور می­کنند که اگر ایده تکامل، شرح کاملی پیرامون جریان خلقت باشد، قطعا از تبیین مفاهیم دینی نظیر عشق، تواضع، فروتنی و ایثار … ناتوان است.

د- بی هدفی جهان آفرینش: زیست شناسان بر این باورند که علت وقوع تکامل، عامل انتخاب طبیعی است که عملکرد آن انتخاب ارگانیسم‌های سازگار­تر برای بقاست. بر این اساس، موحدان معتقدند که انتخاب طبیعی نشانه جهانی است که نسبت به حیات و انسانیت بی­تفاوت است و کل طبیعت که شامل انسان نیز می‌شود، محصول تصادف و پدیده‌ای فاقد هدف و معنا تلقی می­شود؛ زیرا مبتنی بر طرح از پیش تعیین شده­ای نیست که از آغاز خلقت دنبال شود(Ward,1998: 63-64).

۲-۲. کیث وارد و بررسی تعارض­های نظریه تکامل با خداباوری

 از میان تعارض­هایی که میان نظریه تکامل و عقاید دینی برشمردیم، به جز مورد اول که مسأله خلقت است، سه عنصر اتفاقی بودن، تنازع بقا و انتخاب طبیعی بی­هدف، همگی حاکی از جهانی هستند که با فرضیه وجود خداوند در تعارض قرار دارند؛ زیرا در صورت بروز تعارض میان کتب مقدس و نظریه تکامل، انکار کتب مقدس مستلزم انکار خداوند نیست. انسان می‌تواند مؤمن به خداوند باقی بماند، در حالی که ممکن است به هیچ یک از کتب آسمانی اعتقاد نداشته باشد. دانشمندانی نظیر استیون وینبرگ، تی.اچ هاکسلی، ارنست هائیکل، کارل مارکس، فریدریش نیچه و زیگموند فروید، همگی فکر داروین را موافق الحاد خود یافته و ادعا می­کنند که نظریه تکامل، عقیده به یک خدای ذوالعنایه را بسی قاطعتر از فیزیک رد می‌کند (هات،۱۳۸۲: ۹۱-۸۹).

۲-۳. سه تعارض و سه پاسخ کوتاه از کیث وارد

                   همان‌طور که بیان شد، برداشت­های برخی موحدان از نظریه تکامل و اصل انتخاب طبیعی سبب شده قایل به تضاد میان نظریه تکامل و خداباوری شوند. کیث وارد پیش از بحث مفصل پیرامون این تعارض­ها، سه پاسخ مختصر به آن‌ها داده است:

الف- وارد در پاسخ به این مسأله که نظریه تکامل و انتخاب طبیعی با حکمت صنع و مدبرانه بودن آفرینش در تعارض قرار دارد، می­گوید: پذیرش چنین برداشتی از فرایند تکامل، ضرورتی ندارد؛ زیرا می­توان تصور کرد که خداوند انتخاب طبیعی را وسیله­ای برای تحقق اهدف مشخصی قرار داده است؛ به طوری که این اهداف به شیوه دیگری غیر از انتخاب طبیعی حاصل نمی­شوند. بنابراین، منشأ اشتباه موحدان، خلط یک تفسیر خاص از انتخاب طبیعی با تفسیر خاصی از دین است، در صورتی که اگر واقعا تکامل، فرایندی بی هدف و تصادفی بود، تضاد بین انتخاب طبیعی و دین صورت می­گرفت (Ward,1998: 63-64).

ب- وارد در جواب این اشکال که نزاع دائمی موجودات برای بقا، نشانه ظلم بنیادین جهان به خصوص نسبت به ضعفاست، می‌گوید: “باید پذیرفت که انتخاب طبیعی بدین معنی نیست که انسان به چنین تفسیر ظالمانه­ای تن در دهد، بلکه می­توان انتخاب طبیعی را به عنوان وسیله­ای برای همکاری و نوع دوستی به شمار آورد” (Ward,1998: 63-64). کیث وارد بر اساس تصور داروین از جهان طبیعت به عنوان مجموعه نامتناهی موجودات ارگانیک دارای روابط متقابل با یکدیگر، معتقد است که می­توان با تصوری کاملاً متفاوت به جهان نگریست. در این نگرش جهان به عنوان شبکه ارتباطی در نظر گرفته می­شود که اجزای آن با زیبایی و ظرافت خاصی با یکدیگر سازگار شده­اند و در جهت پیشرفت و هماهنگی پیچیده و پیوسته قرار دارند .(Ward,2006: 56-57)

ج‌-      بر اساس دیدگاه موحدان، انتخاب طبیعی توسط عمل غیر عقلانی خود، ارگانیسم­های سازگارتر را برای بقا بر می­گزیند و این بدین معناست که نظریه تکامل و انتخاب طبیعی نسبت به حیات انسانی بی­اهمیت است. بدیهی است که اگر این برداشت از انتخاب طبیعی لحاظ شود، با هر دیدگاه دینی در تضاد قرار می­گیرد، اما حقیقت آن است که نظریه تکامل، وجود موجودات عقلانی و هشیار (انسان) را از طریق انتخاب طبیعی، هدف فرایند تکاملی می­داند و این نظریه با دیدگاه دینی در تضاد نیست؛ زیرا دین نیز وجود موجودات هوشیار را هدف فرایند خلقت می­داند؛ خواه از طریق انتخاب طبیعی به عرصه وجود رسند و یا از طریق دیگر (Ward,1998: 64).

۳- برهان نظم

در بحث پیش تعارض نظریه تکامل با خدا باوری ذکر شد. در این قسمت از میان آن عوامل، به تعارض میان نظریه تکامل با مدبرانه بودن جهان آفرینش می­پردازیم. درک صحیح تعارض نظریه تکامل و برهان نظم، مستلزم چند نکته است از جمله: تبیین جایگاه برهان نظم در الهیات طبیعی و الهیات به معنی خاص و بیان برهان نظم مبتنی بر تقریر علّت غایی.

۳-۱. جایگاه برهان نظم در الهیات طبیعی

در عرف متکلمان، الهیات طبیعی دو کاربرد عمده دارد: ۱- الهیات به معنی عام؛ ۲- الهیات به معنی خاص. الهیات طبیعی به معنی عام، ناظر به کلیه برهان‌های خد­اشناسی است که متخذ از عقل، نقل و طبیعت باشند. این در حالی است که الهیات طبیعی به معنی خاص، تنها شامل برهان‌های خداشناسی می­شود که منشأ طبیعی دارند (باربور،۱۳۷۲: ۶۴).

دو برهان در دایره شمول الهیات طبیعی به معنی خاص قرار دارد:

الف- احتجاج بر وجود خداوند به وسیله رخنه‌های خاص در توصیف علمی: هنگامی که علم تجربی در توصیف رخداد‌های طبیعی، به علت‌های مادی دست نمی­یابد، با توسل به دخالت خداوند، آن پدیده­ها را توضیح می­دهد و بدین وسیله وجود او را اثبات می­نماید که در این روش به خداوند رخنه­پوش موسوم است (باربور،۱۳۷۲: ۲۴-۲۲).

ب- احتجاج بر وجود خداوند با توسل به سامانمندی طبیعت: این اطلاق همانی است که از آن تعبیر به برهان نظم می­شود و با طرح نظریه تکامل زیستی موجودات زنده در قرن نوزدهم میلادی به طور جدی به چالش گرفته شد (باربور،۱۳۷۲: ۶۵-۶۴). در این برهان، گاهی به طرح و ترکیب خصوصیات هر ارگانیسم استناد می­شود و گاهی سامانمندی کل نظام هستی مورد توجه قرار می‌گیرد که هر دو از مصادیق برهان نظم به حساب می‌آیند.

تقریر برهان نظم توسط دیوید هیوم در کتاب محاورات درباره دین طبیعی از زبان کلئانتس (شخصی که از برهان نظم دفاع می‌کند) از نوع اول است و تقریر برهان نظم توسط ویلیام پیلی در کتاب الهیات طبیعی، استدلال به شکل دوم است. نمونه بارز این روایت، تمثیل چشم است که به عنوان گواه بر وجود مدبری حکیم و هوشمند بر آن استناد می‌شود (باربور،۱۳۷۲: ۴۷).

۳-۳. تقریر برهان نظم مبتنی بر علیت

تقریر­های گوناگونی از برهان نظم رایج است که عبارتند از: تقریر کانت، تقریر مبتنی بر زیبایی، تقریر مبتنی بر احتمالات و تقریر مبتنی بر علیت. به دلیل گسترده بودن بحث در این جا از ذکر و توضیح همه تقریر­ها پرهیز کرده و تنها تقریر مبتنی بر علیت را که با نظریه تکامل داروین خدشه دار شد، بررسی می­کنیم.

در این بخش، ضمن توضیح علت انتخاب تقریر علیت، انواع علیت را ذکر کرده، مشخص خواهیم کرد که بین انواع چهارگانه علل، مراد از علت در برهان نظم چیست.

از میان انواع نظمی که می­تواند میان اعضای یک مجموعه از موجودات برقرار باشد؛ یعنی نظم صناعی، اعتباری و تکوینی، نظم مورد بحث در برهان نظم، نظم تکوینی است که مرهون پیوند علی و معلولی اجزای یک مجموعه است؛ زیرا نظم صناعی و اعتباری که اجزا در آن‌ها با یکدیگر پیوند علّی و معلولی ندارند و  نظم حقیقی در آن‌ها به چشم نمی­خورد، از بحث برهان نظم خارج هستند.

نظم علّی و معلولی نیز به نوبه خود سه گونه نظم حقیقی را شامل می­شود که عبارتند از: نظم بین علّت فاعلی و معلول، نظم بین علل داخلی یعنی ماده و صورت و نظم بین علّت غایی و معلول. از بین اقسامی که ذکر شد، نظم بین علّت غایی و معلول محل بحث در برهان نظم است. رایجترین تقریر از برهان نظم در فلسفه اسلامی و غرب همین تقریر است که از آن با عنوان­هایی، نظیر برهان نظم، برهان طرح و تدبیر[۵]، برهان اتقان صنع یا برهان غایت شناختی[۶] یاد می‌شود (خرمشاهی، ۱۳۸۴: ۷۹).

به منظور ارائه تصور بهتری از نظم مورد بحث در برهان نظم، به این توضیح توجه کنید: برای پدیده­های مصنوعی و طبیعی موجود در جهان هستی چهار علت تصویر می‌شود: علت مادی، علت صوری، علت فاعلی و علت غایی. هنگام اثبات وجود ناظم برای جهان با استناد به نظم و نظام هستی، مراد اثبات علت مادی یا علت صوری و یا علت فاعلی برای هستی نیست؛ زیرا اثبات علل مذکور ، به طور منطقی اثبات سازنده عالم و حکیم برای هستی را در پی ندارد؛ ضمن آن که وجود علل مادی، صوری و فاعلی برای عالم، مورد قبول و اعتراف همه اندیشمندان اعم از الهی و مادی است. نظم مورد استناد در الهیات که ما را به وجود سازنده صاحب علم و شعور رهنمون می شود، نظم ناشی از علت غایی است؛ به این معنی که فاعل دارای قوه شعور، از خلقت منظوری داشته و برای آن منظور انتخاب کرده است (گلشنی،۱۳۸۳: ۵۳-۴۹). بنابراین، آنچه در تقریر دقیق برهان نظم مورد توجه قرار می­گیرد، استدلال از نظام­های موجود در جهان بر وجود قصد و غایت در کار خلقت، و از این طریق استدلال بر وجود سازنده­ای صاحب علم و شعور و تدبیر برای جهان است که تفسیر هستی بدون در نظر گرفتن این موجود به هیچ وجه ممکن نیست.

از این تقریر گاهی با عنوان غایت­شناسی مبتنی بر تمثیل نیز یاد می شود؛ زیرا این برهان به تصریح یا به تلویح بر تمثیل با ساخته­های دست انسان استوار است؛ چنانکه پیلی چشم را با ساعت قیاس کرد و چنین استدلال کرد که اگر کسی در جزیره برهوتی یک ساعت پیدا کند، حق دارد چنین بیندیشد که موجودی هوشمند آن را ساخته است. به همین ترتیب، انسان حق دارد که با بررسی ساختمان ساز و کار چشم انسان، نتیجه بگیرد که ساخته موجودی هوشمند است (Dawkins,1986:3-6). همچنین پیلی عالم طبیعت را به یک ساعت تشبیه کرده، این گونه استدلال می­کرد که عالم طبیعت نظمی بسیار پیچیده­تر از هر گونه ساعتی را نشان می­دهد؛ بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که باید یک طراح هوشمند، مسؤول نظم ظریف طبیعت بوده باشد.

خلاصه آن که برهان نظم بیان می­کند که ما از مشاهده جهان طبیعت پی به وجود آفریدگار می­بریم. بر اساس برهان نظم مبتنی بر تقریر علیت، وجود یک نوع رابطه منطقی میان پدیده‌های عالم طبیعت و کل نظام طبیعت و غایت­هایی که به سمت آن‌ها در حرکت هستند، سبب ایجاد نسبت میان طبیعت و آفریدگار آن می­شود. در این صورت عقل به روشنی حکم می­کند که یک نوع نظم منطقی میان هماهنگی و آگاهی یا هدفداری و شعور وجود دارد. بر این اساس، موحدان بر این باورند که خلقت جهان و رویداد­های آن و ارتباط آن­ها با اهدافشان همگی مبتنی بر طرحی است که پیش از خلقت جهان نزد خداوند وجود داشته و خداوند بر اساس آن جهان آفرینش را خلق کرده‌است. طبق چنین دیدگاهی هر موجود صرف نظر از نقشی که در رسیدن جهان به هدفش -که همان وجود انسان‌هاست- دارد ، برای وجود خودش نیز هدف و غایتی مستقل دارد.

به منظور درک صحیح تعارض نظریه تکامل و برهان نظم توجه به این نکات حایز اهمیت است:

–          برهان نظم مبتنی بر تقریر علیت در تعارض نظریه تکامل و برهان نظم مورد استناد است.

–          از میان علت‌های چهار گانه، تنها علت غایی است که با طرح نظریه تکامل به چالش کشیده شده است.

–          علت غایی بدین معنی است که ساختار هر پدیده متناسب با هدفی است که موجود به سمت آن در حرکت است.

–          تناسب هر پدیده با هدفی که به سمت آن در حرکت است، به معنای نظم دقیق جهان است.

–          از وجود نظم به وجود ناظم پی برده می‌شود.

–          خداوند که آفریدگار جهان است، از پیش برنامه‌ای برای جهان خلقت داشته است و طبق آن طرح از قبل مشخص شده، موجودات را خلق کرده است.

–          هر موجودی با توجه به وجود شخصی‌اش و نیز با توجه به کل جهان هستی، به سمت غایت مشخصی در حرکت است.

۴- تقابل نظری‌ تکامل و برهان نظم

در این بحث در صدد هستیم تا تقابل نظریه تکامل و برهان نظم را بررسی کنیم. بدین منظور ابتدا نکاتی را پیرامون اهمیت غایت از زمان سقراط تا ظهور نظریه تکامل داروین بیان کرده، پس از آن به تحلیل برهان نظم و نظریه تکامل می‌پردازیم تا محل نزاع روشن گردد.

۴-۱. جایگاه علت غایی پیش از نظریه تکامل

پیش از ظهور نظریه تکامل داروین، دغدغه اصلی در تبیین اشیا معطوف به غرض غایی بود. سقراط، افلاطون و ارسطو نگاهی غایت انگارانه به جهان طبیعت داشتند. این ویژگی غایت جویی تا حدی نتیجه این تصور بود که در سلسله مراتب هستی هر چیزی از جایگاه ویژه خود برخوردار است؛ زیرا مخلوق خداوندی است که دارای قصد و غایت است. در دوره‌های بعد، اعتقاد به مبدأ لایزال الهی و راه یابی به حکمت او از مشاهده ساختار شگفت انگیز طبیعت در اعترافات اگوستین و تنقیح برهان نظم و اعتقاد به جایگاه رفیع الهیات طبیعی پس از الهیات وحیانی از سوی آکویناس، حاکی از ترقی و تعالی جایگاه این برهان در قرون وسطی و فلسفه مدرسی است.

در عصر رنسانس، علم جدید با کنار نهادن جست و جوی غایات، صرفا به تبیین و توصیف پدیده‌ها اکتفا کرد. در این دوران بسیاری از تعالیم قرون وسطی از نظر روش­شناختی و محتوا دچار چالش شد. در دوره رنساس کپرنیک، کپلر و گالیه استدلال ریاضی و مشاهدات تجربی را مطرح و روابط کمی ریاضی را جایگزین روابط کیفی ارسطویی کردند. همچنین تبیین غایت­شناختی جای خود را به تبیین توصیفی داد؛ به طوری که توجه و علاقه دانشمندان نه به علل غایی، که ناظر به آینده بود و نه به علل صوری، که ناظر به ماهیت اشیا بود، بلکه به علل فاعلی معطوف بود. آن‌ها بخش محدودی از نحوه عمل پدیدارهای طبیعی را می­گرفتند و جدا از هرگونه نظام جامع و شامل متافیزیکی توصیف می­کردند. در این میان، اسپینوزا پا را فراتر از دیگران نهاده و از مفهوم سنتی خدا دست شست و کل هستی را بدون غرض و غایت دانست؛ زیرا او بر این باور بود که هر چیز بر اساس قوانین عینی و انعطاف ناپذیر علی و معلولی رخ می­دهد. با این وصف، مایل بود که بنیاد یا نظام تغییر ناپذیر غیر مشخص کیهانی را خداوند بنامد. سرانجام با انقلاب علمی نیوتن، فلسفه ارسطویی طرد شد و روش‌های تجربی جایگزین روش قیاسی گردید و پایه‌های فلسفی غیر لازم از ساختار علوم طبیعی برداشته، نوعی فلسفه طبیعی بنیان نهاده شد (گلشنی،۱۳۸۵: ۲۵-۱۹).

۴-۲. تحلیل نظریه تکامل و برهان نظم

با ظهور نظریه تکامل بسیاری از کارکردهای جهان طبیعت که قبلا با توجه با علت غایی و هدفداری مشخص می‌شد، تفاوت کرد. با طرح نظریه تکامل، برخی بر آن شدند که انتخاب طبیعی مورد تاکید داروین می‌تواند به نظم بینجامد؛ بدون آن که ناظمی در کار باشد. نظریه انتخاب طبیعی داروین که متشکل از مفاهیمی نظیر تغییرات تصادفی، تنازع بقا و بقای اصلح بود، برهان نظم را آسیب پذیر کرد؛ چرا که تکیه گاه این برهان سازگاری ساختمان بدن موجودات زنده با وظایف مفیدشان بود و این سازگاری با عنصر انتخاب طبیعی و بدون نیاز به وجود طرح یا تدبیر پیش اندیشیده، قابل تعلیل می‌نمود. در واقع، بر اساس فرضیه تکامل، تغییرات تصادفی در تکامل انواع حیاتی، نقش عمده ای را ایفا می­کنند. داروین بر این باور بود که تنها دلیل وجود انواعی که اکنون توانسته­اند در تنازع بقا جان سالم به در ببرند، این است که آن­ها واجد صفات و خصوصیاتی بوده­اند که سایر انواع، فاقد آن ویژگی­ها بوده­ و به همین دلیل، در فرایند تنازع بقا از بین رفته­اند. داروین می­پنداشت که با گذشت زمان و تغییر شرایط محیطی، صفات انواع برتر تا آنجا تغییر می­یابند که با اجداد خود تفاوت بسیاری حاصل می­کنند. باور علمی داروین بر این بود که روند پیدایش چنین تغییراتی، طبق طرح از قبل مشخص شده نبوده و طبیعت به صورت تصادفی به سمت و سوی کنونی سوق پیدا کرده است. بنابراین، بین وجود یک پدیده و هدفی که در پیش دارد، نسبتی وجود ندارد و این بدین معنی است که نه تنها پدیده‌های طبیعت به دنبال هدف خاصی نیستند، بلکه حرکت مجموعه جهان هستی نیز دارای جهت خاصی نیست.

مقصود از علتی که نظریه تکامل آن را خدشه دار کرده، علت غایی است، اما این نکته ضروری را نیز نباید از خاطر دور داشت که با خدشه­دار شدن علت غایی، علت فاعلی نیز مورد تردید واقع می­شود. در رابطه با علت فاعلی (صرف نظر از اعتقادات شخصی داروین که در دوران زندگی او دستخوش تغییرات متضادی شده است و صرف نظر از مبدأ پیدایش هستی) باید توجه داشت که بر اساس نظریه تکامل آنچه موجب تحول و تکامل موجودات می­شود، علت فاعلی به معنی خداوند نیست، بلکه این “اصل انتخاب طبیعی” است که جایگزین خداوند شده است و عامل انتخاب موجودات اصلح در عرصه تنازع بقا به شمار می­رود. بدین گونه نظریه تکامل، با حذف طرح از پیش تعیین شده برای خلقت توسط عنصر تغییرات تصادفی (جهش) و جایگزینی علت مباشری برای نظم طبیعت به نام انتخاب طبیعی، جایی برای توسل به فرضیه وجود خداوند باقی نمی­گذارد (هات،۱۳۸۲: ۹۲-۹۱).

       طبق این نظریه، ظهور تدریجی گونه­ها از طریق تحول گونه‌های بسیار ساده­تر، بستگی به زمینه­های قبلی گونه­های پیشین و شرایط موجود دارد. در این صورت، نه تنها قبول پیدایش تصادفی گونه‌ها غیر­محتمل نیست بلکه ظهور انسان بدون دخالت عامل هوشمند نیز محتمل­تر می‌شود. بنابراین، فرضیه تکامل نشان می­دهد که دلالت نظم بر ناظم وقتی است که نسبت به شرایط ظهور تصادفی آن پدیده علم نداریم، اما هنگام اطلاع از احتمالات ظهور یک پدیده می­توان مکانیزم­های مادی را جایگزین تفسیر غایی کرد (قراملکی، ۱۳۷۳: ۲۶-۲۵).

       تفسیر علی­ای که فرضیه تحول انواع از عالم ارگانیسم­ها ارائه می­کند، به گونه­ای است که دانشمند را از دست­یابی به تفسیر غایی بی نیاز می­کند و راه را برای تفسیر تصادفی در عالم حیات باز می­نماید. بر اساس نظریه تکامل نظم کنونی محصول تدریجی و تصادفی قوانین کور و کری است که بدون هیچ تدبیر و برنامه­ریزی حکیمانه­ای عمل می­کنند. بدین ترتیب، اتفاق به صورت نقیض طرح و تدبیر جلوه­گر می­شود.

       “ریچارد داوکینز” از جمله زیست­شناسان معاصر است که در زمینه تکامل پژوهش­های فراوانی انجام داده است. داوکینز بر این باور است که نظریه تکامل و خداباوری هیچ گاه نمی‌توانند مؤید یکدیگر باشند. او معتقد است که هرچند استدلال قدیمی ویلیام پیلی برای اثبات طرحمندی و نظم طبیعت پیش از ظهور نظریه داروین، بسیار متقاعد کننده بوده، اما با کشف اصل انتخاب طبیعی شکست خورده است. دلیل داوکینز بر این امر آن است که داروین توضیح دیگری برای وجود طرح و هدف در جهان زیست­شناسی ارائه کرده است که مبتنی بر عملکرد انتخاب طبیعی بر اساس جهش‌های تصادفی است که به سمت خاصی در حال پیشرفت نیستند ۶):(Dawkins,1986 و .(Dawkins,1986: 312) در این صورت، تمام طرح­های طبیعت به جای نمایش یک ساعت ساز با بصیرت که در برهان نظم ارائه می‌شود، ساعت ساز کور را به نمایش می­گذارد که همان نیروهای بی هدف فیزیک است که به نحو بسیارخاص به کار گرفته شده است. علت این که او عنوان ساعت ساز کور را بر می­گزیند، این است که داوکینز بر این باور است که یک ساعت ساز حقیقی بصیرت دارد و دندانه‌ها و فنرها را به گونه­ای خاص طراحی کرده‌است؛ به طوری که می‌توان گفت در ذهن خویش برای آینده هدف دارد اما اصل انتخاب طبیعی که داروین آن را تبینی برای تمام انواع حیات و شکل ظاهری هدفدار آن قرار داده است، بی هدف، بی شعور و خودکار است که هدفی در ذهن ندارد. از نظر او انتخاب طبیعی چشم بصیرت ندارد و نمی­تواند برای آینده برنامه­ریزی کند (Dawkins,1986: 21-42). بنابراین، می­توان گفت که این نظریه هرگونه توسل بجا به فرضیه وجود خدا را رد می­کند، زیرا اگر اساسا ساعت سازی در کار بوده باشد، آن ساعت ساز یک خدای هوشمند نبوده است، بلکه فرایند انتخاب طبیعی بی هدف بوده که ظرف بیلیون‌ها سال آزمایش و خطا بخش­های طبیعت را چنین جالب کرده است(Dawkins,1986:3-6) .

۵- تعارض نظریه تکامل و برهان نظم از دیدگاه کیث وارد

       کیث وارد فیلسوف معاصر، با دقت نظر در مسائل دینی و زیست شناسی تکاملی با نگرشی نوین به حل تعارض نظریه تکامل با برهان نظم پرداخته است. او بر این باور است که بروز چنین تعارضی، از یک سو ریشه در برداشت موحدان از اصول نظریه تکامل دارد و از سوی دیگر، به تحمیل انتظارات غیر علمی بر عناصر این نظریه از جانب زیست­شناسان مربوط می­شود. او معتقد است که برای برطرف نمودن تعارض مفروض، پیش از هر چیز لازم است بدانیم که مقصود زیست­شناسان از نبود هدف در مجموعه جهان هستی و تک تک پدیده‌های آن چیست. به نظر وارد، مفهوم تغییرات تصادفی یا به اصطلاح جهش، ناظر به بی هدفی اجزای جهان هستی است و عملکرد انتخاب طبیعی، به نبودن هدف در مجموعه جهان هستی مربوط می­شود. بنابراین، باید ابتدا به بررسی مقصود از بی­هدفی تغییرات تصادفی و انتخاب طبیعی در منطق زیست شناسی تکاملی پرداخته شود و سپس با بررسی اشتباه موحدان در برداشت از تغییرات تصادفی و بی هدفی جهان هستی بر اساس نظریه تکامل، موارد بروز تعارض برطرف گردد. در این مسیر، با بررسی علمی اصل انتخاب طبیعی، مشخص خواهد شد که میان انتخاب طبیعی و فرضیه وجود خداوند، کدام یک صلاحیت بیشتری برای توضیح هدفداری جهان هستی دارند.

۵-۱. مقصود از هدفمندی در نظریه تکامل

 بر اساس تقریر برهان نظم مبتنی بر علت غایی، مجموعه جهان طبیعت و تک تک اجزای آن، هرکدام به سوی هدف و مقصدی مشخص که بر اساس طرحی که نزد پروردگار است، در حرکت هستند. در مقابل، داروین و بسیاری از زیست­شناسان بر این باورند که تکامل جهان طبیعت و موجودات آن بر اساس تغییرات تصادفی و “جهش” صورت می­گیرد. از آن جا که جهش‌ها سمت و سوی مشخصی ندارند، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که جهان طبیعت بر اساس طرح از پیش تعیین شده­ای حرکت نمی­کند. در این صورت، با جایگزینی تغییرات تصادفی و اصل انتخاب طبیعی با طرح و هدفمندی، دیگر جایی برای اعتقاد به فرضیه وجود خداوند باقی نمی­ماند(ward,2002: 122-111).

۵-۲. آیا وقوع تغییرات تصادفی ناظر به بی هدفی اجزای جهان هستی است؟

       کیث وارد معتقد است که هدفداری طبیعت را می‌توان به دو گونه توضیح داد:

 ۱- هدفمندی تک تک پدیده‌های جهان هستی؛ ۲-هدفداری مجموع دستگاه آفرینش.

       کیث وارد بر این باور است که ابتدا باید بفهمیم چرا زیست شناسان نظریه تکامل را بی هدف می­دانند. بسیاری از زیست­شناسان بر اساس آنچه داروین درباره اصل انتخاب طبیعی بیان کرده و امروزه زیست­شناسی تکاملی به آن پی برده است، معتقدند تا زمانی که موجودی به عرصه تولید مثل وارد نشده‌است، بی هدف به شمار می­رود و به عنوان زایده­ای در نظام آفرینش محسوب می­شود. بر اساس عملکرد اصل انتخاب طبیعی، از بین فرزندان یک موجود آن‌هایی انتخاب
می­شوند که به نحو بهتری با محیط سازگار شده باشند؛ در این صورت می­توانند در عرصه تنازع بقا پیروز میدان شوند. موجوداتی که مورد انتخاب طبیعت قرار گرفته‌اند، به زاد و ولد خود ادامه داده، با انتقال بهترین صفات به نسل‌های خود، نوع آن‌ها بهترین نوع در میان انواع خواهد شد. بنابراین، از دیدگاه زیست‌شناسی هدف یعنی پیروزی در میدان تنازع بقا و تولید مثل به منظور حفظ انواع (.(Ward,2002: 117-115

 برای مثال، تا زمانی که موجودی نظیر انسان تولید مثل نداشته باشد، به لحاظ انتخاب طبیعی، موجودی است که یک محصول فرعی و بی معنا در نظام آفرینش محسوب می­شود؛ زیرا نتوانسته است افراد خود را در میان سایر موجودات حفظ کند و بقای آن­ها را تضمین نماید. چنین موجودی در عرصه حیات و تنازع بقا مغلوب شده است و نمی­تواند به عنوان بهترین موجود مورد انتخاب طبیعت قرار بگیرد. مثال دیگر، موجوداتی هستند که نسل آن­ها منقرض شده است. زیست شناسان تکاملی معتقدند نمی­توان برای حیات موجوداتی که دستخوش انقراض شده‌اند، هدفی در نظر گرفت؛ زیرا آن‌ها مورد انتخاب طبیعی قرار نگرفته­اند و به همین دلیل از بین رفته­اند: دایناسورها جاندارانی هستندکه چون نسل آن‌ها ادامه نیافته است، موجودات بی هدفی به شمار می روند.

       بدین ترتیب، می‌توان گفت مقصود زیست شناسان از نبود هدف در اجزای جهان هستی و به تبع مجموعه عالم، این است که در روند تکامل حیات، موجوداتی پا به عرصه وجود می‌گذارند که بود و نبود آن‌ها تاثیری در سمت و سوی حرکت تکاملی جهان آفرینش ندارد و هستی نمی­تواند از وجود آن­ها در جهت هدف مشخصی استفاده کند.(ward,2002: 113) اما کیث وارد نظریه زیست­شناسان در مورد معنی هدف را نقد می­کند و معتقد است هرچند طبق اصل انتخاب طبیعی می توان چنین ادعایی را پذیرفت، اما زندگی انسانی که تولید مثل ندارد بی هدف نیست؛ زیرا این انسان
نمی­پندارد که تنها دلیل وجود او تولید مثل است. اگر کارکرد اصل انتخاب طبیعی را مبنای هدفمندی آفرینش قرار دهیم، آن گاه باید تصدیق کنیم که تمام موجوداتی که تولید مثل ندارند و یا موجوداتی که منقرض شده‌اند، بی‌هدف هستند و نظام آفرینش بدون وجود چنین موجوداتی نیز می­توانسته است نظام خود را حفظ کند؛ درحالی که چنین ادعایی پذیرفته شده نیست. ما می‌توانیم بپذیریم که موجوداتی که تولیدمثل ندارند یا منقرض شده‌اند، مورد انتخاب طبیعت قرار نگرفته‌اند، اما نمی­توانیم تصدیق کنیم که وجود چنین موجواتی بی هدف است؛ زیرا هر موجودی که در نظام طبیعت خلق شده است، دو نحوه وجود دارد: از یک سو وجودش برای خودش ارزشمند است و از سوی دیگر، نقش مؤثری در مجموعه جهان هستی به عهده دارد.

 کیث وارد معتقد است وجود تمام پدیده­های جهان هستی، صرف نظر از ارزش بقا و تولید مثل، برای خداوند ارزش دارند و تنها خداوند است که می­تواند ارزش اشکال متنوع حیاتی را درک کند. بنابراین، هنگامی که هدف در اشکال متنوع و پیچیده حیاتی نهفته باشد، در این صورت وجود آن‌ها بی هدف نیست و هدف فرایند تکامل محسوب می­شود. مطابق این نگرش، دایناسورها نه تنها شکست نخورده­اند، بلکه در عرصه حیات پیروز میدان بوده­اند(ward,2002: 114).

 

۵-۳. هدف مجموع دستگاه آفرینش

زیست­شناسان تکاملی بر این باورند که بر اساس تغییرات تصادفی نمی­توان وجود پدیده­های جهان هستی را هدفمند دانست و از آن جا که وجود مجموعه چیزی جدای از وجود اجزایش نیست، هنگامی که وجود اجزا هدفمند نباشد، مجموع دستگاه آفرینش نیز نمی­تواند هدفی را دنبال کند. بنابراین، اصل انتخاب طبیعی که بر اساس مکانیسم تغییرات تصادفی عمل می­کند، نمی‌تواند از انتخاب موجودات سازگاری یافته هدفی را دنبال کند. ریچارد داوکینز بر این باور است که چون اصل انتخاب طبیعی، عامل کور و بی هدف است، بدون طرح و نقشه از پیش تعیین شده به انتخاب
می­پردازد(Dawkins,1996:15). در این صورت
نمی­توان انتظار داشت که مجموعه جهان به سمت مشخصی در حرکت باشد. در این راستا، داروین و حتی بسیاری از زیست­شناسان تکاملی مانند استفان گولد، معتقدند که اگر جهان هستی بار دیگر به وجود می­آمد، می­توانست مسیری را متفاوت با آنچه که اکنون
می­پیماید، طی کند. در مقابل، پیروان ادیان ابراهیمی معتقدند که نه تنها وجود هر پدیده­ای در جهان هستی، هدفدار است، بلکه مجموعه جهان هستی هم به دنبال تحقق هدف معینی است و معتقدند که وجود انسان، هدف خلق دستگاه آفرینش است.

       کیث وارد اگر چه در صدد بررسی وجود انسان به عنوان هدف خلقت از دیدگاه ادیان ابراهیمی نیست، اما با نگرشی نوین، ظهور انسان به واسطه فرایند تکامل را مورد توجه قرار می­دهد و از آن برای اثبات هدفمندی فرایند تکامل بر اساس مکانیسم انتخاب طبیعی بهره می­برد. کیث وارد معتقد است اگرچه وقوع تصادف در ترکیب ژن­ها از نظر زیست­شناسان غیر قابل انکار است، اما نمی­توان عملکرد انتخاب طبیعی را تصادفی دانست؛ زیرا انتخاب طبیعی طی فرایندی که در طول زمان طولانی تکرار می­شود، به تدریج به ظهور ارگانیسم‌هایی منجر می­شود که طرحمندی را به نمایش می‌گذارند. بنابراین، سؤال این جاست که چرا طبیعت باید مسیری را برای پیشرفت و تکامل خود انتخاب کند که سرانجام به وجود آگاهی منجر شود. این استدلال که به “برهان خودآگاهی” معروف است، بیانگر این مطلب است که حتی اگر ما نخواهیم ظهور موجودات آگاه را دال بر وجود خداوند بدانیم، باید بپذیریم که تکامل حیات ارگانیک در عرصه طبیعت که به ظهور آگاهی منجر
می‌شود، احتیاج به موزون بودن مجموعه جهش­هایی که رخ می­دهند و مجموعه عوامل محیطی دارد تا بتواند حیات عقلانی را به عرصه ظهور برساند (ward,2002: 113).

شایان ذکر است که توجه به برهان خود­آگاهی، در تصحیح برداشت موحدان از اصول نظریه تکامل -که منجر به تعارض با خداباوری گردیده- حایز اهمیت است. گروهی از موحدان بر اساس ادعای زیست­شناسان مبنی بر وقوع تصادف در ظهور پدیده­ها و نبود هدف در مجموعه جهان هستی، نتیجه می­گیرند که نظریه تکامل نمی­تواند با وجود خداوند سازگاری داشته باشد. کیث وارد معتقد است که غفلت موحدان از چند نکته سبب باور به چنین تعارضی شده است: ۱- فرایند تکامل یکی از مهمترین اصول علم مدرن است که بسیاری از علوم بدون توجه به چنین اصلی نمی توانند به حیات خود ادامه دهند؛ ۲- عدم توجه به کارکرد علمی اصل انتخاب طبیعی؛ ۳- برداشت موحدان از اصل انتخاب طبیعی. بنابراین، وارد بر آن است تا نشان دهد بر خلاف آنچه موحدان می‌پندارند، فرایند تکامل نه تنها هدفمند است، بلکه می­توان آن را دلیلی برای اثبات وجود خداوند به حساب آورد.

۵-۴. ظهور موجودات خود­آگاه دلیل هدفمندی مجموعه جهان آفرینش

       این مبحث را با طرح سؤالی که مقدمه ای برای هدفمند بودن جهان آفرینش و اثبات وجود خداوند می­باشد، آغاز می­کنیم. آیا ظهور موجودات مدرک، عقلانی و اخلاقی(انسان) را از یک سلول ناخود­آگاه، می­توان جریانی هدفمند دانست؟

اگر به مشهور ترین نظریه پیدایش حیات؛ یعنی مهبانگ یا بیگ بنگ نظری بیفکنیم، متوجه خواهیم شد که مقصود از مرحله‌ای که ارزش و آگاهی و … وجود ندارد، چیست. بر اساس نظریه مهبانگ، جهان آفرینش از ذراتی که به تدریج به یکدیگر پیوسته‌اند، به وجود آمده است. در این مرحله ارزش و آگاهی معنا ندارد، اما با توجه به مرحله کنونی آفرینش، موجوداتی را می­یابیم که نمونه کامل خود­آگاهی و شعور هستند. بنابراین، انسان در نتیجه مراحلی که در آن­ها شعور و آگاهی وجود نداشته، وارد عرصه حیات شده است. در این جا وارد به پرسش ابتدای بحث پاسخ می­دهد. او معتقد است هر فرایندی که در آن موجود عقلانی از یک سلول غیر­عقلانی به عرصه ظهور رسد، به نظر می­رسد فرایندی هدفمند باشد. وی با توجه به این معیار، فرایند تکامل را نیز جریانی هدفمند به شمار می­آورد؛ زیرا فرایند تکامل نیز از حالتی شروع می­شود که هیچ گونه ارزش و آگاهی در آن وجود ندارد، آن گاه توسط عملکرد قوانین فیزیکی بسیار دقیق وارد مرحله­ای می‌شود که در آن ارگانیسم­هایی تولید می­شوند که به آگاهی دست می­یابند، دارای احساس می­شوند و این توانایی را کسب می­کنند تا ارزش ذاتی[۷] را ایجاد کنند و از آن بهرمند شوند. بنابراین، فرایند تکامل جریانی هدفمند است که از شروع آفرینش از یک سلول اولیه تا ظهور موجودات عقلانی، هدف تکامل را به نمایش می­گذارد (ward,1998: 69-65).

۵-۵. تبیین هدفمندی با اصل انتخاب طبیعی است یا فرضیه وجود خداوند؟

پیش از این گفتیم زیست­شناسان معتقدند که نظریه تکامل و انتخاب طبیعی فاقد هدف است و در مقابل برهان خود­آگاهی به روشنی دلالت بر هدفمندی دستگاه آفرینش بر اساس نظریه تکامل دارد. بنابراین، از یک سو برای اثبات هدفمندی جهان آفرینش و برطرف نمودن تعارض میان نظریه تکامل و برهان نظم، بر خلاف پندار برخی موحدان، نیازی به رد نظریه تکامل و انتخاب طبیعی نیست و از سوی دیگر، لازم نیست که ادعای زیست شناسان مبنی بر انتخاب طبیعی بی هدف را بپذیریم و آن را اصل مسلم تصور کنیم. حال اگر بپذیریم که نظریه تکامل، فرایندی هدفمند است، هنوز با یک مسأله اساسی دیگر مواجهیم که چه چیز و یا چه کسی می تواند تبیین کننده چنین هدفی در فرایند تکامل باشد: اصل انتخاب طبیعی و یا فرضیه وجود خداوند؟

خدا­باوران معتقدند که وجود خداوند است که هدف را در حرکات تکاملی به وجود آورده است و در مقابل، خدا­ناباوران عامل تبیین­ کننده هدفمندی فرایند تکامل را به انتخاب طبیعی نسبت می دهند و معتقدند که بر فرض هدفمند بودن فرایند تکامل، تنها اصل انتخاب طبیعی است که می­تواند هدف و پیچیدگی­های نظام آفرینش را توجیه کند. این گروه که از طرفداران سرسخت داروینیسم هستند، براین باورند که اصل بسیار ساده و علمی­تر انتخاب طبیعی بیش از فرضیه وجود خداوند می­تواند هدفمندی فرایند تکامل را توضیح دهد (ward,1998: 70-77). در حقیقت تصور آن­ها بر این است که تنها اصل انتخاب طبیعی است که می­تواند تمام حقایق زیست­شناسی را توجیه کند. بنابراین، برای توضیح جهان آفرینش نیازی به فرضیه وجود خداوند نیست. ریچارد داوکینز در کتاب ساعت ساز کور
می‌گوید که تصادف و انتخاب طبیعی به همراه زمانی بسیار طولانی برای تفسیر تمام تنوع حیات و از جمله حیات خود ما کفایت می کند. بنابراین، نیازی نیست که ایده وجود خدا در نظر گرفته شود (هات،۱۳۸۲: ۹۳).

کیث وارد معتقد است برای اثبات نقص اصل انتخاب طبیعی و برتری فرضیه وجود خداوند در توضیح هدفمندی فرایند تکامل، باید دو مسأله را مد نظر قرار دهیم:

۱-        هر ادعایی که می­گوید فرضیه انتخاب طبیعی می­تواند به عنوان توضیحی برای تمام حقایق لحاظ شود، ادعایی گستاخانه و جسورانه است؛ زیرا بر اساس مبانی زیست­شناسی تکاملی، بسیاری از پدیده­ها وجود دارند که تاکنون در این علم لحاظ نشده­اند و هنوز این علم نتوانسته است توضیحی برای وجود آن­ها ارائه نماید. بنابراین سخنان این افراد ادعایی است که هنوز اثبات نشده و به استدلال شباهتی ندارد(ward,1998: 65).

۲-  بر اساس باور علمی زیست شناسان، اگرچه
می‌توان تحقق موجودات آگاه را در زمره فعالیت­های اصل انتخاب طبیعی به حساب آورد، اما این عامل
نمی­تواند ظهور چنین موجوداتی را پیش بینی کند. به عبارت دیگر، حتی اگر فرضیه انتخاب طبیعی
می‌توانست به شیوه­ای کاملاً مناسب، برای حقایق شناخته شده توضیحی ارائه کند، اما تبیین و پیش بینی حرکت موجودات به سمت پیشرفت و پیچیدگی بیشتر تا ظهور موجودات خود­آگاه از عهده این اصل خارج است (ward,202: 83).

       با این توضیحات می‌توان نتیجه گرفت که فرضیه خداوند در توضیح هدفمندی جهان آفرینش بیش از اصل انتخاب طبیعی شایستگی دارد. بدین ترتیب، نه تنها برهان نظم و نظریه تکامل با یکدیگر منافات ندارند، بلکه هر دو در جهت تایید یکدیگر گام بر
­می­دارند.

نتیجه

       بر اساس دیدگاه کیث وارد، تعارض میان نظریه تکامل و برهان نظم که منجر به ماده گرایی و رد وجود خداوند می­شود، معلول عوامل زیر است:

۱-       تفسیر اشتباه موحدان از عناصر تغییرات تصادفی و انتخاب طبیعی در نظریه تکامل؛

۲-       عدم توجه خدا­باوران به اهمیت نظریه تکامل و اصل انتخاب طبیعی در علم مدرن؛

۳-        خلط معنای هدفمندی در منطق زیست شناسی تکاملی و الهیات طبیعی؛

۴-       ادعاهای غیر­علمی زیست­شناسان تکاملی مبنی بر توانایی اصل انتخاب طبیعی در توضیح تمام پدیده‌های جهان هستی و پیش بینی پیشرفت و حرکت به سمت پیچیدگی هر چه بیشتر تا آن جا که منجر به وجود موجودات آگاه می‌شود؛

۵-       بی توجهی به قلمرو نظریه تکامل و برهان نظم؛ چرا که نظریه تکامل ناظر به اثبات علل طبیعی و مباشر برای جهان هستی است، و لی برهان نظم تنها در صدد این است که وجود عامل ماوراطبیعی با شعور و آگاه را برای جهان طبیعت اثبات نماید.

بدین ترتیب، با دقت در محتوای برهان نظم و تامل در مفاد نظریه تکامل می‌توان نتیجه گرفت که هیچ گونه تعارضی حقیقی میان نظریه تکامل و برهان نظم نیست. با این نگرش موحدان نه تنها می­توانند اعتقاد خود را به فرضیه تکامل حفظ نمایند، بلکه با اثبات فرضیه وجود خداوند به عنوان عامل توضیح هدفمندی جهان طبیعت مبتنی بر اصول تکامل، می‌توانند اعتقاد خود به وجود منبعی ماورا طبیعی را که هر لحظه به جهان آفرینش افاضه فیض می­کند قویتر گردانند.


[۱] Keith Ward

[۲] Charles Darwin

[۳] Essay on the Principle of Population

[۴] natural selection

[۵] design for argument

[۶] teleological argument

[۷] Intrinsic valu

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن