آنتی شبهات

 چرا برای مردم (مخصوصا بعضی از مسلمانان) تا این حد شبهات زیادی ایجاد می‌شود؟

[درمان ریشه‌ای شبهات]

آوای سنت : در برخورد با افراد مختلف از مسلمانانی که برایشان شبهاتی ایجاد می‌شود و می‌پرسند که چرا فلان حکم در اسلام اینگونه است و چرا فلان آیه یا حدیث آنگونه گفته است؛ اگر برای درمان ریشه‌ای کمی موضوع را پیگیری نماییم متوجه می‌شویم که اصلِ این اعتراضات و شبهات از کجا سرچشمه می‌گیرد. این افراد برای خود، بعضی اصول فکری یا چهارچوب‌های ذهنی را تعریف کرده‌اند و پیرو برنامه‌ای شده‌اند (متاسفانه بعضی از داعیان دینی نیز این سخنان کلی و مطلق را زیاد بر زبان می‌آورند) سپس می‌خواهند که اسلام را طبق آن چهارچوب‌های ذهنیِ خود تعریف کنند یا اینکه اسلام را داخل آن چهارچوب‌ها قرار داده و هرچیزی از دین اسلام که مطابق آن چهارچوب‌ها نباشد را کنار بگذارند. (درحالی که دین یا همان قرآن و سنت، تعیین کننده‌ی چهارچوب و درست و غلط هستند)

در ادامه از معروف‌ترین این موارد را همراه با توضیحات مختصر می‌آوریم (اگرچه در مورد هر موضوع می‌توان چندین کتاب مفصل نوشت و آن را نقد و بررسی کرد)

🔻انسان‌گرایی (اومانیسم یا هیومانیسم):
انسان مهم‌ترین چیز است و کرامت انسان، مقدس‌تر از هر چیزی می‌باشد و «انسانیت» مرکز هر موضعی و بالاترین ارزش است.
برای همین کسی که خود را مسلمان می‌داند اما در واقعیت، انسان‌گرایی را اصل و معیار قرار داده است با آیات جنگ و کشتن کافران جنگی در میدان جنگ یا کشتن پسربچه در سوره کهف یا سنگسار زناکار محصن روبرو می‌شود، برایش شبهه ایجاد شده و می‌گوید چرا در اسلام اینگونه گفته شده است!
درحالی که از دیدگاه وحی، خدا از هر چیزی مهم‌تر است و ارزشمندترین چیز، رضایت خداوند و سخنان و احکام او است. او تعیین می‌کند چه چیزی درست و چه چیزی غلط است و بایدها و نبایدها را دین برای ما تعیین می‌کند. پس ما باید اسلام را معیار قرار داده و انسانیت را با آن می‌سنجیم نه اینکه انسانیت را اصل و معیار بدانیم و احکام شریعت را با آن بسنجیم. البته از این هم بگذریم که انسانیت، تعریف مشخصی ندارد و از نظر بعضی افراد فلان کار انسانی و از نظر بعضی دیگر، غیرانسانی است.
[البته توجه شود که دین اسلام با فطرت انسانی سازگار است و با آن مخالف نیست اما هدف در اینجا، نشان دادن اشتباه برخی‌ها در چگونگی تعامل و برخورد با این موضوع بود]

🔻دموکراسی
نظر اکثریت، از هر چیزی مهم‌تر و بالاتر است و نظر اکثریت مردم، بالاتر از نظر خدا است (اکثریت مردم، خدا هستند)
برای همین کسی که خود را مسلمان می‌داند اما در واقعیت، دموکراسی را اصل قرار داده است (به دموکراسی ایمان آورده) وقتی با احکام شرعی روبرو می‌شود و می‌بیند که اکثر جامعه با آن مخالف هستند و آن قوانین را قبول ندارند، این موضوعات برایش تبدیل به شبهه می‌شوند. درحالی که ما اسلام (قرآن و سنت) را معیار قرار داده‌ایم و دموکراسی را با آن می‌سنجیم نه اینکه دموکراسی را معیار بدانیم و بخواهیم اسلام را با آن بسنجیم یا با دموکراسی، اسلام را اثبات کنیم. البته توجه شود که رد دموکراسی به معنای پذیرش دیکتاتوری و استبداد نیست، اسلام راهش از این دو نوع سیستم جدا است (برای توضیحات بیشتر می‌توانید به کتاب «اسلام و دموکراسی» از محمد قطب مراجعه کنید).

🔻حقوق بشر
مدعیان آن می‌گویند حقوق بشر، اصل است و هرچیزی که با قوانین حقوق بشر مخالف باشد را باید رد کرد و درست نیست!
برای همین کسی که خود را مسلمان می‌داند اما در واقعیت، حقوق بشر را اصل قرار داده است وقتی با مطالبی در قرآن و سنت مواجه می‌شود که در آن با اساسنامه‌های حقوق بشر در تضاد است، برایش شبهه ایجاد می‌شود درحالیکه حقوق بشر، قوانینی است که توسط چند انسان وضع شد و بقیه هم مجبور به پذیرش آن هستند و این حق را آنها به بشر داده‌اند درحالی که خالق بشر، در بعضی جاها چنین حقی را به شخص کافر یا حتی مسلمان نداده است. پس ما حقوق بشر را طبق شریعت اسلام می‌سنجیم و هرچیزی که از نظر اسلام اشکالی نداشت را می‌پذیریم و هرچیزی از حقوق بشر که با اسلام در تضاد بود را دور می‌اندازیم نه اینکه حقوق بشر را اصل قرار دهیم و بخواهیم با آن، اسلام را بسنجیم که آیا اسلام با حقوق بشر همخوانی دارد یا خیر!
[هیچ دین و برنامه‌ای به اندازه اسلام، به انسان حقوق و کرامت نداده است اما کسانی که حرمت‌ها و خط‌قرمز‌ها را می‌شکنند، برایشان حقوق و کرامتی نیست]

🔻کمونیسم
پیروانش می‌گویند باید همه انسان‌ها در امکانات و حقوق و… برابر باشند.
به همین دلیل وقتی شخصی که خود را مسلمان می‌داند اما در واقع به کمونیسم ایمان آورده با بعضی احکام شریعت روبرو می‌شود که با قواعد کمونیستی مخالف‌اند یا بعضی انسان‌ها نسبت به بعضی دیگر برتری داده شده‌اند (مثلا تفاوت در درآمد و مالیات و وجود مالکیت شخصی و…)، سعی می‌کند آن احکام را تحریف یا رد کند.
[وجود تفاوت‌ها به علت تفاوت در وظایف و کارایی و زحمتی است که هر شخصی می‌کشد و با برابر کردن این موارد، به بعضی‌ها که زحمت بیشتر کشیده‌اند یا مهارت بیشتری دارند، ظلم می‌شود]

🔻فمنیسم (برابری مطلق زن و مرد)
مدعیان آن می‌گویند زن و مرد در هر چیزی برابر هستند و هر چیزی این برابری را نقض کند، درست نیست.
درحالی که در اسلام، زن و مرد در خلقت و ارزش انسانی برابر هستند (نساء/۱) اما در بسیاری از موضوعات مثل حقوق و وظایف، اصلا برابر نیستند و در برخی جاها مردان و در برخی جاها زنان برتری دارند. وقتی شخصی که خود را مسلمان می‌داند اما برابری زن و مرد را اصل قرار داده است با احکام شرعی که در آن حقِ مرد و زن تفاوت دارد یا به سرپرستی مرد بر زن اشاره شده، مواجه می‌شود این احکام برایش تبدیل به شبهه می‌شود. درحالی که شخص مسلمان، اسلام را اصل قرار می‌دهد و هر موردی از ادعای حقوق زنان و… با اسلام مخالف باشد را دور می‌اندازد نه اینکه برابری زن و مرد و فمنیسم را اصل قرار دهد و نسبت به احکام اسلامی اعتراض کند که چرا اینگونه است و شبهاتی برایش ایجاد شود! هر ادعای برابری حقوق زن و مرد، اگر با احکام اسلام در تضاد باشد، برای ما ارزشی ندارد و باطل است نه اینکه بخواهیم احکام اسلام را تحریف کرده تا به سمت برابر شدن مطلق حقوق زن و مرد کشیده شود. چون دین آمده که ما تابع آن باشیم نه اینکه دین را تابع افکار و نظرات خود و جامعه کنیم!

🔻مهربانی و محبت، مهم‌تر از هر چیزی است و خشونت بد است!
این تفکر بیشتر برگرفته از آیین تحریف‌شده مسیحیت و به نوعی سلاح مسیحیان تبشیری در دعوت به مسیحیت است.
اگر کسی بر گونه‌ی راست تو سیلی می‌زند، گونه‌ی دیگر خود را نیز به طرف او بگردان [تا به آن هم سیلی بزند] (انجیل متی، بخش ۵، شماره ٣٩)
به همین دلیل کسی این تفکر را اصل قرار داده وقتی با آیاتی از قرآن‌ مواجه می‌شود که در مورد برائت و بیزاری از مشرکین است (توبه/١) یا مومنان را از دوستی با غیرمسلمانان منع می‌کند (نساء/۱۳۸و۱۳۹) یا آیاتی که به پیامبر دستور می‌دهد که مومنان را برای قتال و جنگ، تشویق و تحریک کند (انفال/۶۵) یا به مومنان دستور کشتن و گردن زدن کافران حربی (جنگی) را می‌دهد (محمد/۴، انفال/١٢، توبه/۵، احزاب/٢۶)، دچار شبهه می‌شود. درحالی که اصول فکری آن شخص دارای مشکل است و او بجای اینکه قرآن و سنت را اصل قرار دهد، تفکرات دیگری را اصل قرار داده و سعی در سنجش قرآن و سنت بر اساس آن تفکرات دارد. اما کسی که قرآن و سنت را اصل قرار داده، وقتی می‌بیند در بعضی جاها خشونت نه تنها بد نیست بلکه چیز خوب و پسندیده و بسیار هم لازم است، آن تفکر که می‌گوید همیشه محبت خوب است یا خشونت همیشه بد است را غلط می‌داند.

یا تفکر اشتباهی که می‌گوید خداوند، محبت و مهربانی است! درحالی که مهربانی و رحمت یکی از «صفات» خداوند است و او دارای انتقام و غضب و عذاب هم هست و صفت رحمت خداوند در قیامت هرگز شامل حال کافران نمی‌شود و برای آن‌ها فقط غضب و خشم خداوند است.

🔻آزادی بیان و آزادی دینی بصورت مطلق
انسان‌ها باید در انجام هرکاری و گفتن هرچیزی آزاد باشند و بتوانند عقاید، نظرات و تفکرات خود را بیان کرده یا پایبند به آن باشند.
برای همین کسی که آزادی بیان و آزادی عقیده را بعنوان معیار پذیرفته است، وقتی با مواردی مانند ممنوعیت نشر کفر، تبلیغ برای ادیان دیگر و… در شریعت اسلام مواجه می‌شود، شبهاتی برایش ایجاد می‌شود اما کسی که اسلام (یعنی قرآن و سنت) را معیار قرار داده باشد، آزادی بیان و آزادی دینی را طبق اسلام می‌سنجد و هر چیزی از آزادی که با احکام اسلامی موافق نباشد را غلط می‌داند.

🔻همه انسان‌ها برابر هستند.
باید بدانیم که همه انسان‌ها از نظر خلقت و نفسِ انسان‌بودن برابر هستند (نساء/۱) اما همه آن‌ها از نظر ارزش، برابر نیستند. هرگز یک کافر با یک مسلمان برابر نیست و ارزش جان یک مسلمان از هزار کافر نیز بیشتر است یا هرگز مومن و درستکار مانند بدکار نیست (ص/٢٨) اما کسی که به برابری مطلق انسان‌ها باور دارد زمانی که با احکام شرعی که در آن بین انسان مسلمان و کافر تفاوت وجود دارد، روبرو می‌شود دچار شبهه شده و ایمانش کم می‌شود.
درحالی که برای ما مسلمانان، اسلام معیار است و برابری انسان‌ها را با آن می‌سنجیم نه اینکه برابری انسان‌ها را اصل قرار دهیم و بخواهیم احکام اسلام را با آن بسنجیم!

🔻علم تجربی اصل است و هر چیزی که با آن قابل اثبات نباشد، رد می‌شود!
مدعیان این ادعا، علم تجربی را بالاترین معیار قرار داده‌اند درحالی که خیلی از موارد با تجربه و یا علم تجربی (حواس پنجگانه و امور حسی) قابل بررسی نیستند و اصلا ربطی به علم تجربی ندارند.

همچنین اگر موضوعی با عنوان مطالب علمی قرآن مطرح می‌شود برای این نیست که بخواهیم قرآن را توسط علم بسنجیم بلکه آوردن مثال‌های علمی در قرآن که اخیرا توسط علم کشف شده‌اند فقط برای نشان دادن این موضوع است که غیرممکن است این کتاب در چهارده قرن پیش و در صحرای عربستان، توسط انسان یا انسان‌هایی نوشته شده باشد بلکه وحی از طرف خالق این پدیده‌ها است.

وگرنه هر ادعای علم تجربی که با قرآن در تضاد باشد، ما آن ادعا را رد می‌کنیم چون بالاترین معیار ما برای شناخت و معرفت، قرآن است و سایر موارد در قالب آن قرار می‌گیرند. البته باید دقت کنیم که قرآن هیچگاه با علم در تضاد نیست (منظور از علم، علم مطلق ثابت‌شده است نه نظریه‌ها و بررسی‌های ابتدایی) بلکه ممکن است آن پدیده علمی هنوز دارای موارد کشف نشده باشد یا نظریه‌ی علمی اشتباه باشد (همانگونه که بارها و بارها انواع مطالب علمی با گذشت زمان دچار تغییر یا بطلان می‌شوند) یا اینکه برداشت ما از فلان آیه قرآن، اشتباه بوده باشد.

در انتها می‌گوییم که هر بند حقوق بشر با قرآن و سنت در تضاد باشد، هر ادعایی از آزادی بیان که در اسلام پذیرفته شده نباشد، هر محبت و مهربانی که در اسلام نهی شده باشد، هر برابری که در اسلام پذیرفته نباشد و… نزد ما مسلمانان کمترین ارزش را هم ندارد چون ما به الله و پیامبرش ایمان آورده‌ایم و سایر موضوعات را با آن می‌سنجیم نه آنکه به حقوقِ بشر، ایمان آورده باشیم و بخواهیم احکام اسلامی را با آن بسنجیم! یا به برابری مطلق یا دموکراسی ایمان آورده باشیم و بخواهیم اسلام را طبق آن اثبات کنیم! پس تمام این موارد را در قالب اسلام قرار می‌دهیم و هر آنچه با قرآن و سنت و احکام شریعت در تضاد باشد را دور می‌اندازیم و نزدمان ارزشی ندارد.

به پروردگارت سوگند که هیچ یک از آنان مومن نخواهند بود، مگر اینکه تو (پیامبر) را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمى که کرده‏‌اى در دل‌هایشان احساس ناراحتى نکنند و (برای حکم تو) کاملا سر تسلیم فرود آورند (نساء/۶۵)

پس کسانی که در توهمِ مومن‌بودن هستند بصورت کامل تسلیم حکم خدا و پیامبرش (قرآن و حدیث) نشده‌اند. همچنین فقط تسلیم بودن در برابر احکام هم کافی نیست بلکه انسان نباید حتی در دلش نسبت به آن احکام و قوانین شریعت، ناخشنود و ناراحت باشد و نزد خودش بگویید ای کاش فلان حکم در قرآن یا سنت وجود نداشت یا به فلان شکل نمی‌بود بلکه کامل در مقابل آن سر تسلیم فرود می‌آورد و در دلش نسبت به احکام شریعت اسلام، کوچکترین کراهت و ناخشنودی هم ندارد. این معنای ایمان آوردن و سرسپردن و تسلیم شدن در برابر خدا و رسولش است.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

✍نویسنده: دکتر م.ا
▪تهیه شده در: «رد شبهات ملحدین»

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. سلام و درود

    قسمت ارسال سوال رو نیافتم همینجا می پرسم

    آیا عقل انسان مادی هست یا خیر ؟ چرا

    همچنین اگر چیزی به نام مفهوم خود یا من غیرمادی هست چگونه روی ماده اثر میذاره سوال را کلی تر بپرسم آیا غیرماده می تواند بر ماده اثر بذارد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن