مقالات و یادداشت ها

این گونه نخواهد ماند…

آوای سنت : در دورترین نقطه از زمین. شاگردی پس از پایان تحصیلات حوزوی از محضر استاد اجازه خواست تا او و خانه محقرش را ترک کرده و در سرزمین خود به تعلیم طلبه بپردازد.

استاد موقع خداحافظی به وی گفت: به امید خدا برو و کارت را شروع کن. اینجا هم اینطور نخواهد ماند.

چند سال بعد شاگرد به زیارت استاد رفت و از دیدن تعداد حجره‌ اضافی و تعدادی طلبه و یک اتاق اضافه شده بعنوان آشپزخانه تعجب کرد.

پس رو به استاد کرد و گفت: خدا رو شکر می بینم که اینجا رونق زیادی پیدا کرده.

استاد در پاسخ گفت: بهتر از قبل شده، اما اینطور هم نخواهد ماند.

چند سالی گذشت و شاگرد مجددا جهت دیدار با استاد راهی سرزمین دور شد. در آنجا مشاهده کرد که حجره به حوزه علمیه تبدیل شده و همزمان چندین طلبه از محضر استاد درس یاد می گرفتند.

لذا رو به استاد کرد و گفت: خوشبختانه رونق اینجا بیشتر هم شده است.

استاد جواب داد: البته، اما، بدان که اینطور هم نخواهد ماند.

سال ها از پی هم گذشتند و آن شاگرد بار دیگر به دیدار استادش شتافت. در کنار حوزه علمیه، روستایی بنا شده بود و چندین آشپزخانه امور طبخ غذای تعداد بیشماری طلبه و تعدادی مدرس را به عهده داشتند. حوزه علمیه هم بسیار بزرگتر شده بود.

شاگر قدیم که با دیدن تغییرات به وجود آمده حیرت کرده و بسیار خوشحال بود رو به استاد پیرش گفت: بحمدلله این حوزه دیگر کم و کسر ندارد و آواره اش تا فرسنگ‌ها دور تر هم شنیده می شود. استاد پبر رو به او لبخندی زد و گفت: بلی پسرم، همه چیز تغییر پیدا کرده، اما بدان که هرگز اینطور هم نخواهد ماند.

دفعه آخری که شاگرد به محضر استاد رفت به وی خبر دادند که پیر فرزانه چند صباحی پیش فوت کرده است.

پس به سر مزارش رفت تا فاتحه ای خوانده و برای همیشه آنجا را ترک کند. دید سنگ قبری روی خاکش گذاشته شده است که بر روی آن نوشته شده بود: اینطور هم نخواهد ماند!!

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن