مقالات و یادداشت ها

دال مثل دختر، دال مثل داس

آوای سنت : وقتی فهمید چهارمین فرزندش هم دختر است، دنیا دور سرش چرخید. از آن لحظه به بعد بی‌محلی‌های او به همسرش بیشتر و بیشتر شد و در لحظۀ تولد نوزاد به اوج خودش رسید. نوزاد دختر بود، زیبا و بانمک و دوست‌داشتنی مثل فرشته‌ای معصوم. همه او را این‌گونه می‎دیدند جز پدر که هیچ حسی نسبت به فرشتۀ زیبایش نداشت. او حالا هم با همسرش هیچ رابطۀ عاطفی‌ای ندارد. شب‌ها دیر به خانه می‌آید و روز‌ها اگر در خانه باشد، چنان عبوس و قمطریر است که نمی‌شود تحملش کرد. او مثل برخی از مردان همسرش را مقصر می‌داند و همۀ کاسه‌کوزه‌ها را سر او می‌شکند: «تو دخترزا هستی زن! تو مشکل داری! خدایا! این چه سرنوشتی بود که برای من رقم زدی. تا کی باید فقط صدای دختر تو این خونه باشه…» و مرد نمی‌داند که زن بیچاره بیش از او از این وضعیت در عذاب است.

این حکایت مستند زندگی یکی از آن مردانی‌ست که خدای حکیم و دانا از سر حکمت، فرزند پسر به آنان عنایت نکرده و به‌جای آن موجود لطیف و پراز احساسی به نام «دختر» هدیه‌شان کرده است. مردانی که شاید تصویر فردایشان سبب شده دنیای پر از احساس و لطافت دختران برای آنان قابل درک نباشد. آنان دوران پیری و فرتوتی‎شان را می‌بینند، دنیایی پر از تنهایی و بی‌کسی که در آن دختران «عاجزه» خواهند بود و کاری هم از دست‌شان برنمی‌آید که برای پدر بکنند!

به چنین پدرانی باید حق داد که پریشان باشند. آن‌ها فقط مقصر نیستند؛ ما همه مقصریم از گذشته تاکنون. ما بوده‌ایم که جامعه‌ای مردسالار ساخته‌ایم. جامعه‌ای که در آن مرد حرف اول و آخر را می‌زند و با تمام ناتوانی دانا و تواناست و قادر و مختار. جرم‌هایش حتی قابل اغماض است، اما دختران اگر جرمی مرتکب شوند باید با «داس» مجازات شوند.

ما به زنان و دختران جفا کرده‌ایم. داریم جفا می‌کنیم. این را باید بپذیریم و پس از آن باید به فکر چاره باشیم. نگاه‌هایمان را تغییر دهیم تا این وضع تغییر کند و دیگر مثل گذشته‌های دور خبر دختردارشدن دل پدران این روزگار را نلرزاند. تا دیگر مثل این روزها داسی بر تن رنجور دختری ننشیند.

نویسنده : یعقوب شه‌بخش

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن