جهان اسلامعمومی
موضوعات داغ

اسلام در آخر خط!

آیا پارادایم اسلامی به آخر خط رسیده است؟

آوای سنت: مکاتب فکری در دوره های زمانی مختلف به تناسب نیازهای روز جامعه بشری با به شکلی سیال در حال تغییر و تحول بوده است .

مکاتب مدعی پارادایم سازی در زندگی انسان ،در مقاطع مختلف تاریخ در دو مرحله آسمانی و زمینی برای توجیه چارچوب های فکری مد نظر خود در بین بخش های مختلف جامعه تلاش کردند .صفحات تاریخ را ورق می زنیم مشاهده می کنیم که ،تا قرن نوزدهم دیدگاه ها و مکاتبی بر جامعه بشری غلبه داشتند که یا عقبه و ریشه فرازمینی داشتند یا اینکه تلاش می کردند برای خود مشروعیتی آسمانی ایجاد کنند.

از اواسط قرن نوزدهم میلادی ،رواج شدید انسان مداری در تفکرات رایج، باعث شد که مکاتب فکری بشری با منشا مشروعیت زمینی جایگزین انواع و اقسام گذشته گردند.از این مقطع غالب تفکرات و مکاتبی که بر اساس آموزه های دینی و غیر زمینی بنا گذاشته بودند، به حاشیه رفتند.

تمدن نوبنیاد و رها شده از شرایط ناگوار کلیسا در غرب چند آموزه اساسی را به عنوان سنگ بنای فکری خود معرفی کرد :

  • ایجاد امپراطوریهای سنتی و گسترده به سبک دوران کهن، ممکن نیست و عصر جدید دوره دولت – ملت هاست .
  • کلیسا و اصحاب دین تنها در امور دینی و فردی افراد و در محیط های خاص مذهبی می توانند فعالیت داشته باشند و حق دخالت در امور سیاسی و اجتماعی را ندارند.
  • تنها منشا مشروعیت و مقبولیت ساختارهای سیاسی پذیرش عمومی و مردمی است و حکومت حاکمان هیچ ارتباطی به مقبولیت در آسمانها ندارد .
  • هیچ نظام فکری نمی تواند انسان را وادار به پذیرش سبک خاصی از زندگی نماید و انسان ها در انتخاب مدل مد نظر برای زندگی خود آزادند.

متفکران پر تعداد غربی در دو قرن گذشته با تلاش های فکری گسترده ابعاد مختلف مکتب جدید مد نظر خود یعنی لیبرال دموکراسی را تبیین و تشریح نمودند .این تلاش ها در نهایت به جایی رسید که فرانسیس فوکویاما در تئوری “پایان تاریخ “مدعی شد که نظام سرمایه داری لیبرال، کامل ترین ساختار اجتماعی است که می توان برای زندگی انسان ایجاد گردد .

این ساختار فکری با آغاز قرن بیستم با چالش هایی از طرف برخی از مکاتب بشری و دینی مواجه شد .کمونیسم به عنوان یک مکتب بشری و اسلام به عنوان یک مکتب دینی مهم ترین چالش های پیش روی لیبرالیسم در قرن بیستم بودند.

نظام کمونیستی پس از ۷۰ سال به علت عدم تناسب با نیازهای روز جامعه به مرحله فروپاشی رسید و بدنبال این تحول سبک زندگی اسلامی، به عنوان مهم ترین سد در برابر جانی شدن لیبرالیسم قرار گفت.ساموئل هانتینگتون به عنوان یکی از شاخص ترین متفکران آمریکایی در کتاب برخورد تمدن ها با اشاره صریح به مقابله تفکر و تمدن اسلامی با تفکر غربی، اسلام و تمدن اسلامی را مهم ترین مخاطره پیش روی غرب دانست.همین پایه فکری باعث شده است در نیم قرن گذشته تضعیف و در نهایت فروپاشی پاردایم اسلامی به هدف نخست غرب تبدیل گردد.

در این شرایط تمدن اسلامی تلاش می کند با حفظ بنیاد های فکری ،خود را با روند تحولات انطباق دهد .

اما سوال این است آیا تفکر و سبک زندگی اسلامی توان مقابله با موج سهمگین غربی را دارد ؟

برخی از فعالان مسلمان با انتقاد از رویه مباحث و مطالب ما در زمینه تقابل دائمی غرب با اسلام و مسلمانان ،اعتقاد دارند آموزه های اسلامی قدرت ،توان و ظرفیت مقابله به تمدن غربی را ندارند و نباید بر این مساله تاکید گردد که غرب با اسلام مشکل دارد !

این گروه از فعالان ما حتی در یک گام جلوتر اعتقاد دارند،اسلام دینی متعلق به هزار و چهار صد سال قبل بوده و تمدن پیشرو غرب در نهایت همه دنیا را در برخواهد گرفت .

از دیدگاه نگارنده این سطور طرح این شبهات و دیدگاه های انتقادی، بالذات مشکل خاصی ندارد و جامعه اسلامی و علمای مسلمان باید با وسع نظر با این دیدگاه ها تعامل نمایند .مفروض مباحث آتی ما این است که اگر جوان مسلمان ما امروز به این نتیجه می رسد که اسلام برنامه ای مدون برای مدیریت اجتماعی نداشته و مسلمانی باید صرفا به شرکت در نمازهای جمعه و حفظ ظواهر دینی محدود گردد ایراد کار از این جوان نیست .ایراد از اصحاب دین است .

مساله حیاتی و مهم این است که چنانچه تمدن و الگوی زندگی اسلامی بخواهد در برابر امواج سهمگین بی بندوباری و دین گریزی مقاومت کند، باید با درس آموختن از تجربه فروپاشی شوری خود را به روز (آپدیت)نماید.

علت اصلی برترری نظام لیبرال دموکراسی در مواجهه با نظام کمونیستی انعطاف پذیری آن در برابر تحولات زمانه و دوری از تعصب و دگم اندیشی در دفاع از اصول بنیادین خود بود .

در قرون گذشته در ساختارسازی های سیاسی و اجتماعی دو مدل کلی مد نظر بوده است .مدل اول معروف به مدل شیشه ای متصلب است که به شدت در برابر تغییر و اصلاح مقاوم بوده و آسیب پذیری آن در برابر لطمات و ضربات اطراف، به سان یک شیشه است .ساختار مارکسیستی مثال بارز این مدل بود.

در نقطه مقابل برخی از مدل ها و ساختارهای فکری و اجتماعی به سان یک اسفنج منعطف هستند .در این گونه ساختارها تصلب و تعصب غیر عاقلانه جایی نداشته و حامیان آن برای تداوم حیات مدل مطلوب از تغییر و اصلاح مدل ابائی ندارند . مثال بارز این مدل نظام لیبرال دموکراسی غربی است .در کتب تخصصی سیاسی نقل شده است که زمانی که کارل مارکس کتاب معروف سرمایه را به نگارش درآورد، نخستین گروهی که به مطالعه این کتاب پرداختند بزرگان نظام بورژوازی بودند .این افراد با استفاده از انتقادات مطرح شده در کتاب مارکس برخی از ایرادات نظام سرمایداری در زمینه کم توجهی به شرایط معیشتی نیروی کار را برطرف کرده و یا حداقل کاهش دادند.

در عصری که نظام غالب در ساختار جهانی با تکیه بر پشتوانه های مالی و رسانه ای خود بی رحمانه درصدد یکسان سازی سلایق و باورهای انسان ها در مناطق مختلف است، فقط یک نظام و مکتب فکری هوشمند می تواند به رشد و بالندگی خود ادامه دهد .

اسلام به عنوان یک مکتب فکری اگر نتواند خود را با تحولات روز همسان و هماهنگ سازد مجبور به پذیرش سلطه و آقایی نظام لیبرال دموکراسی با همان مشخصه های رایج در جوامع غربی  است.

علمای مسلمان باید به این مساله باور داشته باشند که با زبان بدگویی و ناسزا نیز نمی توان نفوذ و گسترش تفکرات لیبرالیستی را در جامعه اسلامی کاهش داد .باید برای این دوره جدید طرحی نو در انداخت.محورهای این طرح نو خود حدیث مفصلی است که در فرصتی مناسب تر مورد بحث قرار خواهد گرفت …

مطلب ارسالی از طرف کاربران آوای سنت

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن