جهان اسلامشبه قاره

دیوبند و دیوبندیه در فراز و فرودهای شبه قاره، پاکستان و افغانستان

شاخه‌ها، قرائت‌ها و کارکردها (قسمت اول)

آوای سنت : شاخه هند و قرائت اعتدالی از دین
مدرسه دیوبند یکی از مدارس با سابقه در شبه قاره هندوستان است که در سال ۱۲۴۵ خورشیدی مطابق با ۱۸۶۷ میلادی در شهر “دیوبند” در ایالت “اوتارپرادش” که حد وسط میان شهرهای بزرگ “مظفرنگر” و “ساهارانپور” است، توسط علما و مشایخ معروف آن زمان هندوستان، از جمله مولانا محمد قاسم نانوتی و مولانا رشید احمد گنگویی و مولانا ذوالفقار علی دیوبندی و مولانا شیخ حاج عابد حسین تأسیس گردید.

بنیادهای فکری این مدرسه بر می‌گردد به شاه ولی الله محدث دهلوی متوفی به سال ۱۷۶۲ میلادی. وی از جمله علمای طراز اول قرن هیژدهم هندوستان بود. در زمان او امپراتوری اسلامی شبه قاره هند فرو پاشید، و مسلمانان بعد از قرن‌ها حکومت بر سرزمین پهناور هندوستان، دچار وهن و ضعف، و گرفتار سیه‌روزی و بدبختی شده، از دو سو مورد تبعیض و فشار بسیار قرار گرفتند: یکی از جانب هندوهای متعصب و ادیان شرکی دیگر هندوستان؛ و دیگری از جانب استعمار انگلیس‌که از طریق کمپانی هند شرقی بر شبه قاره تسلط یافته بود.

شاه ولی الله محدث دهلوی و سایر بزرگان مسلمان هند، نمی‌توانستند این وضعیت را تحمل کنند. آنان راهی نداشتند جز مقابله با وضعیت موجود. موضع‌گیری‌های علمای آن زمان به خصوص شاه ولی الله دهلوی سبب خلق جریانی در میان مسلمانان گردید که بعدها اساس و بنیاد کارهای مهمی در این منطقه شد.

شاه ولی الله اساساً پیرو مکتب کلامی ماتریدی و مذهب فقهی امام اعظم ابوحنیفه(رح) بود. در این مکتب کلامی و فقهی جایگاه رأی و عقل برجسته بود. این مکتب پیوسته مورد نزاع و کشمش جریان‌های حدیث‌گرا قرار داشته است. شاه ولی الله محدث دهلوی از جمله اندیشه‌ورانی بود که به مکتب محدثان یا به عبارت معروف اهل حدیث گرایش خاصی داشت. لقب محدث دهلوی را هم از همین جهت کمائی کرده بود.
منهج و شیوه محدث دهلوی، مخلوطی از حنفیت فقهی، ماتریدیت کلامی و حدیث‌گرایی محدثان بود. او این شیوه را برای مقابله با جریان اسلام ستیزی هندویی و استعمار انگلیسی لازم و ضروری می‌دانست.

۵۰ سال بعد از شاه ولی الله، پیروان فکری او در شبه قاره، جنبش جهادیِ با آرمان‌های برپایی خلافت را به راه انداختند. رهبر این جریان را شاه اسماعیل نوه شاه ولی الله متوفی ۱۸۳۱م برعهده داشت. از نظر او سرزمین هندوستان باید مجدداً به حظیره اسلامی بر می‌گشت و امپراتوری اسلامی مجدداً در این سرزمین بر پا می‌شد. شاه اسماعیل با عَلَم کردن شعارهای: احیای خلافت، حمایت از مسلمانان و داشته‌های آن‌ها در برابر تندروان هندو و مبارزه با کمپانی هند شرقی، توانست میان توده‌های مختلف مسلمان شبه قاره، جایگاه بلندی کمایی کند، و هواداران زیادی را گِرد خود جمع نماید.

با همه تلاش‌هایی که این جریان انجام داد، نهایتاً توفیق میسر نشد تا امپراتوری اسلامی در شبه قاره مجدداً تأسیس گردد، و نه هم استعمار پیر از ادامه استعمارگری خود دست کشید. این بود که علما و اندیشه‌وران پیرو این فکر و اندیشه، در بازه‌های زمانی بعدی به فکر راه‌کار دیگری افتادند. آن‌ها صلاح را در این دیدند تا از طریق توسعه آموزش‌های اسلامی، تأسیس مدارس، وعظ و ارشاد، امر به معروف و نهی از منکر و از این قبیل، راه را بر روی کسانی که خواهان ریشه‌کن ساختن این دین بودند ببندند، و لا اقل قوّت و نفوذ مردمی اسلام را حفظ کنند.

در این راستا مدارس و مراکز علمی بسیاری در گوشه و کنار هند تأسیس گردید که یکی از آن‌ها مدرسه دیوبند بود. این مدرسه توسط مولانا محمد قاسم نانوتی و هم فکرانش که قبلاً یاد آور شدیم در شهر دیوبند در سال ۱۲۴۵ خورشیدی مطابق با ۱۸۶۷ میلادی تأسیس گردید.

مدرسه دیوبند خیلی زود توانست جایگاه یک مرکز علمی منحصر به فرد را در هندوستان کمایی کند. این جایگاه مرهون چهار امر کلی بود:

یک: وجود علما و اندیشمندان بزرگ علمی در آن که مورد اعتماد مسلمانان هند بودند. از آن جمله شخص مولانا محمد قاسم نانوتی که از جایگاه بلندی نزد علما و مشایخ آن دیار و عموم مسلمانان هندوستان برخوردار بود.

دو: اوضاع سیاسی مسلمانان در آن دوران که افکار عامه و علما برای پذیرش هرگونه مرکزیت آماده بودند.

سه: منهج درسی قویِّ که توسط مولانا نانوتی و همکارانش در این مدرسه وضع شد.

چهار: شبکه‌ای از مدارس بزرگی که بر این منوال در گوشه و کنار شبه‌ قاره تأسیس گردید، و همان منهج را تعقیب می‌نمود.
این عوامل چهار‌گانه و برخی دیگر از عوامل، سبب شد تا مدرسه دیوبند به عنوان مرکزی مهم عرض اندام کند و توجه علما، مشایخ، تجار، خیرین و عموم مسلمانان را به خود جلب نماید.

منهج درسی این مدرسه مبتنی بر آموزه‌های فقه حنفی و مکتب کلامی ماتریدی بود. البته که به حوزه‌های حدیثی نیز المام خاص و ویژه داشت. تلاش این مدرسه آن بود تا فکر اعتدلالیِ از اسلام ارائه بدارد که بتواند در جامعه متعدد الأدیان هند تعایش سلمی داشته باشد، و در عین حال موجب تقویت گفتمان اسلامی شود، و جوانان مسلمان را از خطرات زندگی در محیط‌های بت پرستی و خرافه‌گرایی نگه‌دارد و حفظ نماید.

تا زمان فروپاشی خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۳م که قدرت سیاسی و مذهبی بخش اعظم جهان اسلام در دستان حنفیه و منهج کلامی ماتریدی بود، نفوذ مدرسه دیوبند تنها در محدوده شبه‌قاره هند و نهایتاً تا مناطق خراسان گسترش یافته بود، اما بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و از دست رفتن جایگاه و عظمتی که مذهب حنفیه داشت، انظار و نگاه‌ها متوجه دیوبند هندوستان گردید. بسیاری از ناظران و پیروان مذهب حنفی به این قناعت رسیدند که از این پس رهبری علمی جهان اسلام به خصوص پیروان مذهب حنفی که تا آن زمان اکثریت مسلمانان جهان را با خود داشت، به این مدرسه انتقال یافته است.

ظهور علما و اندیشه‌وران بزرگی که اعمال علمی قابل توجهی در عرصه توسعه فقه و سایر بخش‌های علوم اسلامی انجام داده‌اند، منجر به آن شد تا این مدرسه بیشتر مورد توجه قرار گیرد، و حتی مراکز بزرگ علمی دیگری از جمله “الأزهر” مصر به این جایگاه اعتراف کنند، و از مواد علمی مدرسه دیوبند در راستای توسعه آموزش‌های دینی بهره برند. پیروان این مدرسه و فارغان آن اندک اندک راه خود را به سوی گرایش جدیدی در حوزه فکر، کلام و فقه اسلامی گشودند که به نام دیوبندیه معروف شد.

در دورانی که هند، از طریق کمپانی هند شرقی تحت استعمار انگلیس قرار داشت، مبارزات مردم هندوستان برای رهایی از یوغ استعمار شدت بیشتری یافت. این مبارزه تنها مربوط به پیروان این یا آن دین نبود، همه ادیان به شمول اسلام و پیروان آن در این مبارزه حضور فعاّل و گسترده داشتند. استعمار پیر انگلیس به منظور حفظ جایگاه خود در شبه قاره، سیاست معروف “اختلاف انداز و حکومت کن” را در پیش گرفت، و میان پیروان ادیان و فرقه‌های مختلف هندوستان آتش نزاع و کشمکش را شعله‌ور ساخت. از آن‌جایی که پیروان سایر ادیان به خصوص هندوهای متعصب بیشتر از مسلمانان بودند، مسلمانان بیش از همه در این منازعه آسیب دیدند و فشار بر آن‌ها افزایش یافت. خانه‌ها و منازل مسکونی، مساجد و مدارس آن‌ها از هجوم پیروان هندوییزم در امان نماند.

با اوج گرفتن منازعات هندوهای متعصب با مسلمانان و فشار روز افزونی که بر آن ها توسط انگلیس‌ها و هندوها وارد می‌گردید، کم کم افکار جدایی طلبانه نزد برخی از مسلمانان شکل گرفت، و مسلمانان هند خواهان جدایی از هندوها شده، تقاضای تشکیل دولتی خاص اسلامی را مطرح کردند که در نهایت منجر به تجزیه هند به دو کشور هند و پاکستان شد. پاکستان عملاً در سال ۱۹۴۷ میلادی پا به عرصه وجود گذاشت. این کشور در آن زمان دو بخش داشت: بخش غربی که پاکستان امروزی است و پاکستان شرقی که در حال حاضر بنگلادش نام دارد. بنگلادش در سال ۱۹۷۱م در پی تحولاتی بنیادین از پاکستان جدا شد، و چون اکثر مردم آن نژاد بنگالی داشتند و زبان‌شان بنگاله بود، بنگلادش را به عنوان نام سرزمین خود برگزیدند.

جداشدن پاکستان از هند با صدها میلیون مسلمان، سبب شد تا دیوبندیه نیز به دو شاخه تقسیم شود: شاخه هند و شاخه پاکستان.
شاخه هند دیوبندیه هم‌چنان به منهج موضوعه خود ادامه داد. تعلیم فقه حنفی، توسعه منهج کلامی ماتریدی، توجه ویژه به این فقه و منهج کلامی از طریق: تألیف‌، تحقیق، ترجمه، شرح نویسی، تحشی، تدریس و از این دست، مهمترین کارهایی است که این مدرسه در آن بروز خوبی داشته است. اما این شاخه هیچگاه در خود فکر و فقه جهادی را مگر به ندرت و آن‌هم توسط برخ از علمای پیرو این اندیشه ایجاد نکرد. بلکه سعی نمود تمام تلاش خود را بر توسعه علم و دانش متمرکز کند و وعظ و ارشاد و تبلیغ را اساس کار خود قرار دهد. به خصوص بعد از آن‌که نهج جهادی پیروان مکتب شاه ولی الله دهلوی نتیجه مطلوب را نداشت، و بر عکس سبب شعله‌ور شدن بیشتر خشم هندوها بر علیه مسلمانان گردیده بود. می‌توان گفت: بروز جماعت تبلیغ از میان دیوبندیه نمادی از کار دعوی و تبلیغی این مدرسه فقهی، کلامی و فکری است.

مطلب ارسالی از طرف کاربران آوای سنت

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن