آیا میدانید؟
آوای سنت : قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام انسان ها را بجای حیوانات قربانی می کردند. ولی پس از انقلاب ابراهیمی حیوانات وسیله قربانی گشت.
ویلیام جیمز دورانت مورخ و فیلسوف آمریکایی می نویسد: در آتن هر سال در جشن “تارگلی” دو نفر قضا و بلاگردان برای قربانی خدایان انتخاب می کردند و آن ها را بلاگردان و برطلیقه می نامیدند.
این قربانی بدین گونه بود که آن دو را آنقدر سنگباران می کردند تا هلاک شوند، این عمل کفاره گناهان مردم بود.
قربانی غالبا یک سال پیش انتخاب می شد و در این یک سال او را مانند شاه نوازش می کردند و مانند خدا می پرستیدند. این کشتن به هنگام بهار بود و غالبا پس از تازیانه زدن.
شکی نیست که انگیزههای سادیسم مردم با این عمل مقدس و غیر قابل توبیخ تسکین می یافت. در اشکال بعدی آداب ابتدایی، قربانی ککه برای سال بعد انتخاب می شد به عنوان ظهور مجدد قربانی قبلی پرستش می شد و این عقیده به علت مقایسه و تشبیه با بهار بود که اله زمین پس از مرگ ظاهری خزانی دوباره زنده می شود.
اسطوره مرگ و بعثت خدا در شکل انسان تقریبا جزء همه ادیان آسیای غربی و شرقی بود.
از کشتن خدا تا خوردن آن نوعی پیشرفت طبیعی بود. زیرا وحشی می پندارد که با خوردن چیزی قدرت آن را نیز به دست می آورد.
در آغاز مردم گوشت قربانی را می خوردند و خون او را می آشامیدند. ولی پس از آن که کمی رقت پیدا کردند به جای قربانی زنده صورت او را از آرد درست کردند و آن را به جای خدا خوردند. در مکزیک قدیم از دانه ها و هستهها و سبزیجات که با خون پسران قربانی شده برای مقصود خمیر می کردند صورت خدا را می ساختند و آن را پس از روزه با تشریفاتی به نام ” خداخواران ” می خوردند.
روحانیان او را در جادویی بر این صورت می خواندند و آن را از خمیر به خدا بدل می کردند. پس از آن که آدمخواری از میان رفت در قربانی ها حیوانات جای انسان را گرفتند و شاید این انتقال به صورت رمز در داستان ابراهیم و اسحاق و قوچ مانده باشد.
? منبــع :
لذات فلسفه ویل دورانت ص ۳۹۰ و ۸۹۱