طالبان افغانستان و پاکستان دو روی یک سکه فرصتها و چالشهای منطقه ای
آوای سنت : چند انفجار مهیب طی روزهای گذشته نقاط مختلف پاکستان را لرزاند. اکثر این انفجارات پلیس و ارتش این کشور را هدف قرار داده است.
روز قبل نیز گروهی از افراد مسلح بر مرکز مبارزه با تروریزم شهر استراتیژیک “بنو” حمله کردند، و این مرکز را به تصرف خود در آوردند. حمله کنندگان تعدادی از سربازان این مرکز را به گروگان گرفته، تقاضای انتقال خویش را به افغانستان از طریق هوا نمودهاند. این خواست تا کنون توسط دولت پاکستان پذیرفته نشده، و معلوم نیست سرنوشت افراد مسلح و سربازان گروگان گرفته شده به کجا منتهی خواهد شد.
تمام این حملات را طالبان پاکستانی بر عهده گرفتهاند. اگرچه در گذشتهها نیز طالبان، حملاتی از این دست را به خصوص در شهر بنو راه اندازی کردهاند، اما هجم کنونی این حملات و جرئتی که در آن به کار برده شده، بی سابقه بوده است.
اما چرا چنین شده است؟
واقعیت این است که: تسلط طالبان افغانستان بر مقالید حکم، و پیروزی آنها بر نیروهای آمریکایی و ناتو و ارتش سابق افغانستان، تا حد زیادی گروههای مسلح پاکستانی را در پیروزی بر ارتش این کشور امیدوار نموده، و مشوق خوبی برای آنها در سربازگیری و جنگ بوده است.
اگرچه دو روز پیش رهبر طالبان پاکستانی در مصاحبه با یک خبرنگار خبرگزاری غربی، هر گونه کمک گرفتن از طالبان افغانستان را رد نموده، و ابراز داشته است که سربازان تحت امرش نیازی به کمک طالبان افغانی ندارند، و آنها میتوانند دهها سال با سلاحهای موجود در پاکستان به جنگ خود ادامه دهند، اما واقعیت امر این است که به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان هم موجب تقویت روحیه جنگی و مبارزه طلبی طالبان پاکستان شده، و هم آنها را به لحاظ نظامی تقویت کرده است.
سالهای حضور طالبان افغانی در آنسوی خط دیورند و در عمق خاک پاکستان، و رهبری جنگ بر علیه آمریکاییها و ناتو و دولت وقت افغانستان از آنجا، و تحصیل اکثر زعما و رهبران طالبان افغانی و سربازان آنها در مدارس پاکستانی، تا حد زیادی توانسته پیوندهای فکری، اجتماعی، ولایی، سیاسی و نظامی را میان دو طرف ایجاد و تقویت کند. این پیوندها به حدی وسیع و گسترده شده که به مشکل میتوان آنها را قطع کرد، و یا نادیده گرفت. طبیعی است چنین پیوندها همکاریهای گستردهرا به همراه دارد که نتیجهاش افزایش حملات طالبان پاکستانی در روزهای اخیر است.
اگر در ماهیت هر دو گروه از طالبان دقت کنیم، مشاهده خواهیم کرد که مشترکات طالبان دو کشور زیاد است. آنها همه به لحاظ فکری دارای یک فکر و اندیشه هستند. از یک مذهب و مشرب فقهی یعنی فقه حنفی شاخه دیوبند پاکستان تبعیت میکنند. طالبان هر دو طرف اکثراً مربوط به قوم پشتون هستند که در پاکستان به نام پتان و پختون شناخته میشوند. اینها همه پیوندهایی است که موجب تقارب، تفاهم و همکاریهای همه جانبه و گسترده میان دو طرف است. نتیجه این همکاریها طبیعی است که تقویت هر دو گروه در مقابل مخالفانشان میباشد.
بر اساس گزارشهای جبهه مقاومت افغانستان، و بر بنیاد اظهارات شاهدان عینی، بسیاری از طالبان پشتون پاکستانی در طول تاریخ ۲۰ ساله، و حتی قبل از آن و تا حالا، در صفوف طالبان افغانی حضور وسیع دارند و در کنار آنها میجنگند. بعید نیست اگر بسیاری از طالبان افغانی نیز در کنار طالبان پاکستانی با دولت آنکشور وارد جنگ شده باشند، و در آینده در سطحی وسیع وارد جنگ شوند. به خصوص که دمج دو طرف به حدی بوده که تشخیص میان آنها را دشوار ساخته است. هم اکنون بسیاری از طالبان افغانی در کنار داشتن شناسنامه افغانی، دارای شناسنامه پاکستانی هم هستند. و بالعکس بسیاری از طالبان پاکستانی دارای شناسنامه افغانی هستند که این امر نیز تشخیص میان طالبان دو طرف را بیش از پیش مشکل میسازد.
آنچه واضح است، اگر وضعیت به همین منوال باقی بماند، باید به زودی شاهد اتحاد کامل طالبان دو طرف باشیم. این اتحاد قطعاً که مرز غیر قابل کنترل دو کشور را از میان بر خواهد داشت، زیرا تردد اتباع دو کشور و طالبان دو طرف از مرز به حدی است که همین حالا هم این مرز عملاً وجود خارجی ندارد.
اتحاد میان طالبان دو کشور، علاوه بر اینکه دولت پاکستان را با چالشهای جدی مواجه خواهد ساخت، قطعاً برای مرزهای سایر کشورهای منطقه نیز چالشزا خواهد بود. به خصوص مرزهای آسیای میانه و چین که تحولات اوکراین و رقابت روسیه و آمریکا از یکسو، و رقابت چین و امریکا از سوی دیگر سبب بی ثباتی شدید این مرزها شده است.
همه اینها میطلبد تا دولتهای منطقه با دیدی عمیقتر به قضایا بنگرند و قبل از فوات فرصت، با همکاری و همیاری منطقوی وضعیت را مدیریت کنند ورنه فردا دیر خواهد بود.