مقالات و یادداشت ها

انسان شناسی از دیدگاه عرفا

استاد عبداللطیف محمدی

آوای سنت : انسان شناسی، یکی از اساسی ترین اندیشه های مولانا است. بیانات عرفای دیگر نیز در این زمینه قابل ذکر و استفاده اند اما دقت و ظرافت بیان مولانا، ایشان را از دیگران متمایز می سازد. و انسان شناسی ایشان مبتنی بر شناخت مشکلات روحی و روانی انسان و هنجارهایی است که او را از نقطه نظر اخلاق فردی و اجتماعی بررسی می کند. البته مبحث انسان شناسی (humanism) با اصطلاحات و تعابیر متعارف آن در این جا مطرح نیست، بلکه بُعد کیمیاگری آن منظور است که عرفا از آن تحت عناوینی چون مصاحبت و یا رابطه اصلاحی یاد می کنند. از نظر مولانا، در وجود انسان نیروی نهفته ای وجود دارد که این نیرو و استعداد و توانایی باید کشف، بیدار و شکوفا گردد.

حضرت مولانا جلال الدین بلخی (رح) با اشاره و استناد به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آدمی را به معدن تشبیه می کند، از ابوهریره – رضی الله عنه – روایت شده است که پیامبر (ص) فرمودند: مردم، معادنی هستند مانند معادن طلا و نقره.

به طور طبیعی در معدن مس و زغال، تیرگی وجود دارد؛ مروارید و سنگ های قیمتی نیز وجود دارد. بدین ترتیب، انسان ها نیز دارای استعدادهای بالقوه مثبت و منفی هستند. این جمع اضداد در وجود آدمی، دارای حکمت های فراوان است که یکی از آن ها وجود اضداد است که امکان ظهور استعدادهای ارزشمند و توانایی های عجیب او را فراهم می آورد. علت ظهور این استعدادها نیز مظهریت و کمال آدمی در مقایسه با موجودات دیگر است. مولانا می فرماید:
یاد الناس معادن هین بیار معدنی باشد فزون از صد هزار
معدن لعل و عقیق مکتنس بهتر است از صدهزاران، کان مس

انسان مرکز پدیده های متضاد است. شیخ عبدالقادر گیلانی (رح) در رساله ی «سرالاسرار» از حضرت یحیی بن معاذ نقل می کنند که از ایشان پرسیدند که خداوند را چطور می شود شناخت؟ در پاسخ فرمودند که وجود پدیده¬های متضاد در وجود انسان و سازش و آشتی در بین آن ها دلیل بسیار قوی جهت معرفت حق است. این پدیده ها عبارت است از موجودیت قوا و صفات و استعدادهای متضاد می تواند باشد؛ مولانا می¬فرماید:
کاندرین یک شخص، هر دو فصل است گاه ماهی باشد او و گاه، شست
نیم او مومن بود، نیمیش گبر نیم او حرص آوری، نیمیش صبر
گفت یزدان ات فمنکم مومن باز منکم کافر گبر کهن
همچو گاوی، نیمه چپش سیاه نیمه دیگر سپید همچو ماه
هر که این نیمه ببیند، رد کند هرکه آن نیمه ببیند، کد کند

و همین قابلیت متضاد رمز عروج انسان و یا سقوط آن است.
البته موضوع بحث ما اصطلاحاتی چون ازلی بودن، حدوث و قدم و کثرت؛ و یا تشابه و تفاوت و روح از دیدگاه های مختلف فلسفی نیست بلکه اشاره ای به اصل روح و نفس و تمایز و برتری انسان بر مخلوقات دیگر است از دیدگاه امام محمد غزالی و مولانای بلخی.

این مساله از گذشته های دور تا کنون محور اصلی اندیشه بشر بوده است. عرفا و فلاسفه هر کدام این مساله را از زوایه مختلف مورد بحث قرار داده اند اما چیزی که مهم و مورد تامل است شناخت روح و نفس و حقیقت آن ها است  روح، قلب و نفس در اصل یکی هستند. ابن خلدون نیز به این نظر است که انسان مرکب از جسم و روح است و حقیقت انسانیت به روح و جان است و بدن و اعضای آن در خدمت روح هستند و آثار نفس در بدن ظاهر می شود. روح و نفس انسان مجرد است.

امام محمد غزالی (رح) در آثار خویش مانند جواهرالقرآن، کیمیای سعادت و معراج السالکین به این نظر است که انسان دارای جسم و روح و نفس بوده و اشرف مخلوقات است. پروردگار، کائنات را به خاطر وجود آدمی آفریده است و در خدمت او؛ و انسان بر مخلوقات دیگر تمایز و برتری دارد.

مسئله ای که در مبحث روح اهمیت زیادی دارد، پرورش آن است زیرا روح مرکز و هسته وجود آدمی است و هم او را به خداوند پیوند می دهد و این اصل مساله است. باید هم این چنین باشد زیرا گوهر وجود آدمی همین روح است و الا موجودات دیگر و میت نیز جسم و دل جسمی دارند. و صلاح و فساد اخلاق آدمی در گرو تربیت روح است نه جسد. شخصیت انسان ها برخاسته از رفتار و اندیشه آن¬هاست. پرورش و تربیت آن ها، با محوریت باطن و سوق دادن شان به سوی پروردگار، کسب قرب الهی و اعتدال بخشی به قوا و تمایلات با توسل به معرفت و معنویت و ممارست، از بزرگ ترین اقدامات و نوآوری های تفکر و تمدن اسلامی است.

امام محمد غزالی در الرساله اللدنیه [ص، ۹] می فرمایند: «روح ناطق نه جسم است و نه عرض بلکه جوهری است ثابت و نامیرا، دائم است و فساد ناپذیر.» از نگاه ایشان روح نه دست خوش نابودی می-شود و نه فانی و مرگ¬پذیر است بلکه پس از جدا شدن از بدن منتظر برپایی قیامت و بازگشت به بدن است. [معراج السالکین ص ۷۴، ۷۵.] حتی می¬فرمایند که روح از جنس فرشتگان است که از معدن خود (عالم شهادت) یعنی حضرت الوهیت آمده و بدانجا باز خواهد گشت.

مطلب مهم دیگر از نقطه نظر امام محمد غزالی (رح) این است که استدلال¬های فراوان و پیچیده، وصف حقیقت روح نیست بلکه «در طریقت ایشان برهان به کار نیاید» بلکه ایمان کافی است. هم چنین، امام غزالی (رح) و هم مولانا بلخی (رح) پس از استدلال و تبیین حقیقت پروردگار و روح، انسان را متوجه مسئولیت ها، برنامه ریزی و هدف¬مندی او می کنند.
امام غزالی (رح) می فرماید که اعتبار انسان (اشرف مخلوقات) جهت خلیفه قرار گرفتن در روی زمین فقط به خاطر روح او است و به همین دلیل بار امانت الهی را به دوش می کشد و به علم و جمال آراسته می شود.
چون خدا اندر نیاید در عیان نایب حق اند این پیغمبران
شیخ طوسی می فرمایند: انسانیت انسان به تن او نیست. اگر نفس پیوند از تن بگسلد از تن چه کاری ساخته است؟
گرچه روح لطیفه ای عالم و مدرک است، که یکی از معانی قلب نیز است و از همین رو خداوند متعال در آیه ۵۶ سوره اسراء می فرماید: یسئلونک عن الروح …

ترجمه:
پس این امر عجیب و ربانی از درک و فهم عقل ها و فهم ها فراتر است و همین مورد خطاب، وحی و الهام خداوند قرار میگیرد.

مولانا قایل به مراتب انسان¬هاست؛ انسان برین، انسان فرودین و انسان میانین. به باور ایشان وجود آدمی دارای مراتب و لایه های مختلف و پیچیده است. و او را به جنگل انبوه و بیکران تشبیه می کند که در لایه های پیچیده و در هم تنیده اش انواع حیوانات درنده و آرام زیست می کنند. این درنده ها در بیشه ها و فراز و فرودهای آن پنهان شده و خفته اند و حالات مختلف انسانی را به جانوران تشبیه نموده است.

بیشه ای آمد وجود آدمی بر حذر شو زین وجود، ار زآن دمی
در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک
پس این خود ما هستیم که مستعد کدام مرتبه از مراتب مختلف انسانی هستیم. آیا خویشتن را به فضایل اخلاقی و نیکی ها مزین می سازیم و یا به کردارهای ناصالح دست می یازیم.

منابع:
مولانا جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی
امام نووی، ریاض الصالحین
امام محمد غزالی، معارج القدس
امام محمد غزالی، احیاء العلوم
امام محمد غزالی، میزان العمل
امام محمد غزالی، کیمیای سعادت
مجله ادیان و عرفان، سال چهل و چهارم، شماره یکم، بهار و تابستان ۱۳۹۰ ص ۶۳-۶۴

برچسب ها

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن