آوای سنت : در نیمه قرن ۱۷ میلادی، محمد بن عبدالوهاب به عنوان واعظی تندرو با دیدگاههای افراطی و تکفیری، در شبه جزیره عربستان سعودی ظهور نمود. دیدگاههای او در مورد توحید و شرک و تعامل با نقل و اجتهاد و تقلید، سبب خلق بلواها و آشوبهای فراوانی در آن روزگاران شبه جزیره شد. عده زیادی از علما و اندیشهوران آن زمان با او از در مخالف بر آمدند. حتی برادرش سلیمان بن عبدالوهاب حاضر به پذیرش دیدگاههای تندوتیز و تکروانه او نشد. دیدگاههایی که مخالف با آنچه بود که در آن روزگار، اجماع علما و اندیشهوران مسلمان بر آن صورت گرفته بود. با این حال او توانست برای خود هوادارانی سروپاقرص و جسور و خشن دستوپا نماید.
محمد بن عبدالوهاب به هر شهری که میرفت، موجب آشوب و بلوا در آن شهر میشد. و ای بسا که تحت فشار علما و امرای مناطقی که در آن وارد میشد، مجبور به خروج و فرار از آن شهر میگردید. تا اینکه در سال ۱۷۴۴میلادی به “درعیه” مقر امارت محمد بن سعود بن محمد بن مقرن رفت، و با این شهزاده، در باره افکار و اندیشههایش گفتگو نمود، و حمایت او را جلب کرد. این امیر آل سعود که بنیاد عربستان سعودی و آل سعود به نام پدرش گذاشته شده، با توجه به نفوذ دین در شبه جزیره عربستان، و با در نظرداشت هواداران سروپاقرص محمد بن عبدالوهاب، حاضر به پذیرش طرحها و برنامههای او شد. و اینگونه میان آن دو ائتلافی شکل گرفت که منجر به تشکیل دولت اول سعودی گردید. این ائتلاف در تاریخ آنکشور به نام بیعت درعیه و حمایت متقابل شناخته میشود.
با استقرار محمد بن عبدالوهاب در درعیه، هوادارانش از گوشه و کنار شبه جزیره به او پیوستند، و موجب قدرت بیشتر او و محمد بن سعود گردیدند. آن دو با جنگهایی که در دو عرصه نظامی و دینی به راه انداختند، و با سرکوب نظامی و دینی مخالفان خود، توانستند اولین دولت سعودی را پایه گزاری کنند.
این دولت بر دو پایه استوار بود:
– پایه سیاست و امارت که مربوط به محمد بن سعود و اولادش شد.
– پایه دین که مربوط به محمد بن عبدالوهاب و اولادش شد.
معنی این تقسیم این بود که اداره و تمام سازوکار امور دینی به محمد بن عبدالوهاب و بعد از او به فرزندانش مربوط باشد، و سیاست و امارت و امور نظامی به محمد بن سعود بن محمد بن مقرن و بعد از او به اولادش. در طول دورههای مختلف حکومتهای آل سعود و شاهان سعودی، و علمای آل شیخ و پیروان آنها به این ائتلاف پایبند بودند و التزام شدید به تقسیم سلطه به سیاست و دیانت را داشتند، و آنرا به شدت رعایت میکردند.
این وضعیت همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۲۰۱۵ میلادی، بعد از مرگ شاه عبدالله بن عبدالعزیز، بر طبق روال آل سعود، فرزند کهتر دیگر شاه عبدالعزیز، یعنی شاه سلمان به قدرت رسید. این قدرت یافتن سبب شد تا ستاره محمد سلمان که فرزند هفتم ملک سلمان از مجموع پسرانش است، بر فراز گردد و در عرصه سیاست طلوع نماید.
ناظران معتقدند که بن سلمان از زمانیکه پدرش حاکم ریاض بوده و او به عنوان مشاور پدر گماشته شده بود، بر فکر و اندیشه و تعامل پدر نفوذ گسترده داشته است. این نفوذ منجر به آن شده تا بعد از به قدرت رسیدن ملک سلمان، او به سرعت بتواند پلکان ترقی سیاست و اداره را، از مشاورت پدر در دوره حاکمیت ریاض، تا ریاست دیوان شاهی در زمان شاه شدن سلمان، تا وزارت مشاور و ریاست شورای عالی توسعه و اقتصاد که به معنی کنترل بر شرکت نفت عربستان “ارامکو” بود، تا ولیعهدی و همه کاره شدن سعودی را بدون مانع طی کند.
تحلیگران او را حاکم اصلی و مطلق العنان عربستان سعودی میدانند.
عملکرد وی در تمام این دورهها نشان از جسوری فوق العاده او دارد. کنار زدن فرزندان شاه عبدالعزیز از ولایت عهدی که به گونه سنتی مستحق چنین مقامی بودند، ایجاد ائتلاف خلیج و راه اندازی عملیات طوفان قاطع بر علیه یمن که منجر به کشتار فراوان شد، و قتل جمال خاشقچی روزنامه نگار منتقد دولت در ترکیه از جمله مهمترین اقدامات جسورانه او به شمار میرود. او به منظور تثبیت قدرت خود در سال ۲۰۱۷ شاهزاده ولید بن طلال میلیاردر سعودی و بیش از چهل تن دیگر از شاهزادگان و امیران را در هتلی در ریاضی در بند کرد، و از آنها مبالغ هنگفتی را به خزینه دولت برگرداند. قتل خاشقچی در ترکیه و دست داشتن او در این قتل تا حد زیادی موجب خدشهدار شدن شخصیت او در صحنه بین المللی گردید.
اما در این میان تعامل او با قضایای دین بیشتر از همه حایز اهمیت است. تعامل در این خصوص نشان میدهد که برای اولین بار در تاریخ معاصر سعودی، این اولین شاهزاده است که به ائتلاف تاریخی محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب پایبندی ندارد، و میخواهد از آن عبور کند.
او در مورد بقای قرائت ابن وهاب از دین که قرنها در این سرزمین حاکم بوده گفته است که لازم نیست حکومت فقط از یک تفسیر و یک مکتب فقهی پیروی کند. این در حالی است که در تمام دورهها حکومتهای آل سعود خود را ملزم به رعایت قرائت محمد بن عبدالوهاب از دین میدانستند.
بن سلمان در سایر موارد نیز دیدگاهها و تعاملات جسورانه دارد، از جمله: مسأله زنان، او آزادیهای بیشتری به زنان سعودی قایل شده که مورد تأیید بسیاری از علمای سعودی به خصوص آل شیخ نیست. در مورد حدود خدا (ج)، دیدگاه او با قرائت رایج از دین متفاوت است. او بر این باور است که کسی را باید مجازات کرد که مجازات دنیویاش در قرآن کریم آمده باشد. معنی این سخن او این است که ولیعهد به بسیاری از احادیث آحاد که علما سخت خود را پایبند آن میدانند عمل نخواهد کرد.
قطعاً اقدامات دیگری نیز از سوی این شاهزاده جسور صورت گرفته که مورد تأیید آل شیخ و علمای قدرتمند جریان سلفی نیست: ایداولوژی ملی گرایانه، عوامگری در سیاست، دید لیبرالیستی به اقتصاد، عادی سازی رابطه با رژیم اسرائیل، تغییر مناهج تعلیمی، کم کردن نقش سکتور دینی در سیاستهای کلی دولت، اقتدار گرایی و عدم التزام به “پیمان درعیه”، محدود کردن فعالیتهای آل شیخ، غرب زدگی مفرط از طریق راه اندازی شهرکی به مثل لاسوگاس آمریکا که در آن هیچ قیدی از قیود دینی و ملی عربستان رعایت نخواهد شد، دعوت خوانندگان و رقاصههای آمریکایی، اروپایی و لبنانی برای انجام کنسرت در جده و به فاصله کمی از شهر مقدس مکه، اعمالی است که موجب سرافکندگی علمای وهابی و سلفی شده است.
اما واکنش آل شیخ و علمای سلفی به این اقدامات چه خواهد بود؟
آل شیخ و علمای سلفی که در چنین حالتی باید صدا بلند کنند، و از ارزشهای دینی و مفاد پیمان درعیه دفاع کنند، اما خاموشی اختیار نموده، و از این طریق در واقع مهر تأیید بر این اقدامات زدهاند.
واقعیت این است که بن سلمان با تأسیس و ایجاد شورای امور اقتصادی و توسعه، توانسته بر چرخه اقتصاد این کشور سلطه یابد. در عربستان بافت سیاست، اقتصاد و دین بسیار پیچیده است. رواج مذهب وهابیت در این کشور و در برخی از کشورهای دیگر بر خاسته از ذات اندیشهها و آرای محمد بن عبدالوهاب نه، بلکه از چاههای نفت و سود سرسام آوری است که از فروش این طلای سیاه به دست میآید، و قسمتی از آن با پیچ و خمهایی به دست شیوخ دینی سلفی و وهابی میرسد. محمد بن سلمان با کنترل بر این شاهرگهای اقتصادی، هر گونه تحرک علمای سعودی و آل شیخ را مهار کرده است.
همچنان او با انحصار قدرت در خود و تسلط کامل بر تمام بخشهای قدرت دولتی و نفوذی که بر پدر پیرش – نزدیک به ۹۰ سال سن – دارد، به حاشیه راندن فرزندان ملک عبدالعزیز و سایر شاهزادهها، تطمیع طرفداران خود در ارتش و بخش نظامی، توانسته اقتدار بزرگی را برای خود دستوپا کند، و همه را در هراس و ترس و رعب قرار دهد، و قدرت هرگونه تحرک را از آنها سلب نماید.
طوری به نظر میرسد که آل شیخ و بسیاری از آل سعود و علمای قدرتمند سلفی از وضعیت به میان آمده شوکه شدهاند. این شوک که ناشی از غیر منتظره بودن وضعیت بوده، آنها را در موقعیتی قرار داده که قدرت هر گونه تصرف و تصمیمگیری را از آنها سلب کرده است.
در این گیرودار آنچه میتوان به طور قطع بر آن حکم کرد این است که برای اولین بار در تاریخ سعودی ائتلاف آل سعود و آل شیخ به نفع آل سعود از هم پاشیده و شیوخ سلفی و پیروان محمد بن عبدالوهاب و فرزندان و احفاد او دیگر از آن جایگاه مرموق و نفوذ قاطع گذشته بر خوردار نیستند.
کاری که در حال حاضر آل شیخ و علمای سلفی انجام میدهند، برنامه سلفیسازی در خارج از مرزهای سعودی به خصوص کشورهای بیثباتی است که مردمان و دولتهای آنها به حکم فقر و بحران اقتصادی سخت نیازمند سخاوت این شیوخاند. در حال حاضر پولهای هنگفتی از سوی این شیوخ در گوشه و کنار کشورهای دیگر به خصوص در قاره آفریقا به مصرف میرسد تا برای افکار و اندیشههای محمد بن عبدالوهاب و سلفیه تا استقرار اوضاع به نفع آنها در عربستان سعودی جایپایی پیدا کنند.
اینکه عکس العمل این شیوخ در آینده در مقابل بن سلمان چهخواهد بود؟! سوالی است که پاسخ آنرا باید در دل تحولات آن کشور در آیندهها جستجو کرد.