دلیل چوپانی بر وجود خدا(ج) و ایمان عجوزهای که امامی را لرزاند
دکتر عبدالمجید صمیم
آوای سنت : هر کسی در این دنیا شناختی از خدای تبارک و تعالی دارد. و هر کسی دلیلی بر وجود حضرت حق اقامه میکند. دلیلی که او را به این قناعت و بلکه یقین میرساند که این دنیای با عظمت و رنگارنگ و پهناور، خالقی دارد و مدیری و مدبری که به اداره آن میپردازد. خالقی که باید پرستش شود و به او عشق ورزیده شود، و مالک و ساکن حقیقی و واقعی و دائمی دل انسان باشد.
فیلسوف به دنبال دلایل فلسفی است. او فلسفه میبافد تا وجود خدا (ج) را ثابت سازد. او صغرا و کبرا میکند تا بگوید این هستی آغازی دارد و آغاز گری که خدایش نامند. فیلسوف در راستای معرفت حق آنقدر میگوید و خرد ورزی میکند که سبب گیجی بسیاری از انسانها میشود.
فقیه و متشرع به دنبال شناخت خدا (ج) از طریق دلایل شرعی است. مستمسک او نقلی است که از آسمان فرو فرستاده شده است. این نقل یا قرآن شریف است و یا سنت نبوی (ص) و البته که در این دو منبع بهترین شیوههای خدا شناسی وجود دارد و از این طریق بهترین معرفت حق در اختیار انسان قرار میگیرد.
اما در این میان کسانی هم هستند که نه فلسفه میدانند و نه نقل. نه تحصیل کردهاند و نه از علم و دانش برخوردارند. اینها نیز بخت خود را در خداشناسی میآزمایند. اینها خدا شناسی خاص خود را دارند. دلایلی نزدشان بر وجود باریتعالی وجود دارد. و ای بسا که ایمان شان قوی تر از ایمان بسیاری از فلاسفه و حتی متشرعه هست.
تأملی در یک چوپان نمایید، یا در عجوزهای که نه خواندن میتواند و نه نوشتن. او چه معرفتی از حقتعالی دارد؟ و دیدگاه و نظر او در باره خدا شناسی چیست؟
هم چوپان و هم عجوزه وقتی خدای را میپرستند، به معنی این است که آنها نیز بر وجود خدای تبارک و تعالی دلیلی دارند و برهانی که آنها را به این قناعت رسانیده که این هستی مدیری و مدبری و خالقی و معبودی دارد که شایسته و بایسته عبادت و پرستش است.
در کتب تاریخ آوردهاند که بادیه نشینی شتر چران از قبیله اصمعی، زمانیکه از او سوال شد پروردگارت را چگونه شناختی و چه دلیلی بر وجود باریتعالی وجود دارد؟! او با لحنی آرام و بی آلایش و در حد اندوختههای چوپانی خود استدلالی کرد که ثبت تاریخ شد، و تاکنون استدلال او مورد استناد و استدلال بسیاری از عقیده نگاران قرار گرفته، و اعجاب و تحسین بسیاری از علما و فضلا بر انگیخته است.
او در استدلال خود چنین گفت:
«الْبَعْرَهُ تَدُلُّ عَلَى الْبَعِیرِ، وَآثَرُ الْأَقْدَامِ یَدُلُّ عَلَى الْمَسِیرِ، فَسَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ وَأَرْضٌ ذَاتُ فِجَاجٍ، أَلَا تَدُلُّ عَلَى اللَّطِیفِ الْخَبِیرِ». (پشکل [سرگین شتر] دلالت بر شتر میکند و ردّ پا دلالت بر مسیر؛ آسمان صاحب برجها، و زمین صاحب درهها، آیا این همه بر جود خدای لطف و مهربان دلالت ندارند؟!).
چوپان در دنیای شتر چرانی و چوپانی خود با مشاهده پشکل شتر بر وجود شتر، و بر ردّ پا بر معبر و اینکه رهگذری از آن مسیر عبور نموده، استدلال کرده، و همه اینها را دلیلی بر وجود حقتعالی دانسته است. او میگوید وقتی ممکن نیست پشکلی بدون شتری و ردّ پایی بدون رهروی به وجود آید، چگونه ممکن است آسمانی به این وسعت و پهنا و خورشیدی دارای برجها و سایر مظاهر طبیعی خودآ به وجود آیند.
انصافاً دلیل قویِّ هست. این دلیل قطعاً که از دلایل بزرگترین فلاسفه قوی تر است. اگرچه میتوان به نفس این دلیل هم بُعد فلسفی داد و این استدلال را نوعی دلیل فلسفی ولی در حد یک چوپان بر شمرد.
جریان دیگر مربوط به یک عجوز یا عجوزه است. این داستان را در مورد بزرگان بسیاری نقل کردهاند. از جمله در مورد امام فخر رازی.
میگویند روزی امام در موکبی از شاگردان و مخلصان در خیابان هرات در حرکت بود که پیر زنی در کنار معبر ایستاده و نظارهگر گردوخاکی بود که از اثر حرکت شاگردان امام به هوا بر خاسته بود. پیر زن از این موکب در شگفت شد، و از یکی از رهگزران که او هم شاگرد امام بود سوال کرد که این کیست که اینگونه در میان این موکب بزرگ با شکوه و عظمت قدم بر میدارد؟ گفتند: فخر رازی است. پرسید: فخر رازی کیست؟ گفتند: کسی است که وجود خدا (ج) را به صد دلیل ثابت میکند. پیر زن خندهای تمسخر آمیز نمود و گفت: آیا اثبات وجود خدا (ج) به صد دلیل نیازمند است؟ حتماً صد شک در دل وی هست که برای ازاله آنها صد دلیل اقامه میکند. او این سخن را گفت و راه خود را گرفت و رفت.
آن مرد سخن پیر زن را به امام رساند و داستان را آنگونه که اتفاق افتاده بود برای امام نقل کرد. امام که این سخن را شنید تکانی خورد و رنگش پرید و گفت: اللهم ایماناً کإیمان العجائز. بار الها! برای من ایمانی مانند ایمان پیر زنان عطا کن.
شاید این سوال مطرح شود که چگونه یک چوپان و یا یک عجوزه به چنین استدلالی دست یافته است؟ پاسخ را باید در ایمان آن دو جستجو کرد. در سخنان عجوزه دقت کنید، او از روی ایمان داری امام رازی را متهم به این میکند که شک دارد. عجوزه بیان میدارد که چون ایمان و باور خودش به حقتعالی و وجود او به حد کمال رسیده، نیازی نمیبیند تا برای اثبات وجود رب العالمین به دنبال دلیل و برهان و شاهد بگردد.
اینگونه است ایمان و باید چنین باشد. ایمانی که در اعماق دل انسان رخنه کند، چنین تحول عظیمی در فکر و اندیشه انسان ایجاد میکند، و او را به مرحلهای از یقین و باور میرساند که بسیاری از پدیدارهایی که دیگران به دنبال اثبات آن از طرق استدلالی اند او فی البداهه میرسد و بسیاری از مسایل نظری را بدیهی میداند.