آوای سنت : در مقام عارفان سخن از عشق سخن از پدیدهیی است به پهنای جهان، پدیدیی موّاج و خروشان. همانگونه که موجهای تیز و تند موجب پاکی و طهارت دریا است، عشق نیز موجب طهارت و پاکی هستی پهناور یا عالم اکبر و آدمی یا عالم اصغر است. این عشق، هستی و انسان را صیقل میدهد و از پلشتیها و پلیدیها پاک میکند.
عشق محبت است… فرط محبت… محبت شدید، و این شدّت با توجه به معشوق شدّت میگیرد و خفت مییابد، هر چه معشوق بزرگ باشد، عشق نیز بزرگ میشود و هرچه کوچک باشد کوچک میگردد.
عارفان عشق را بر دو گونه میدانند:
عشق حقیقی که متعلق به موجودی است بی نهایت با عظمت و بزرگ که عبارت از خدای ذوالجلال و الإکرام آن آفریدگار هستی و آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و همه چیز است. او که آسمانهای هفتگانه با آنهمه عظمتی که دارند در پیش کرسیِ پروردگار به اندازه دِرهمی اند که در تِرسی و سپری انداخته شدهاند و آن کرسی در پیشگاه عرش حق خود چون دِرهمی است اندر میان یک ترس یا سپر.
عشق مجازی و آن عشق به موجودات زمینی است و عبارت از این است که انسانی به یکی از موجودات زمینی اعم از جنس مخالف چه زن باشد یا مرد و یا پدیدهای از پدیدارهای هستی از قبیل: مرغزارها، گُلها و گیاهان، حیوانات زیبا و خوشرنگ و غیره عشق ورزد و دل دهد.
از نظر عارفان عشق همان است که حقیقی باشد، البته اگر عشق مجازی را خدای تبارک و تعالی توجیه کند، میشود که از بند مادیت برهد و سر بر آسمان بگذارد و حقیقی شود.
این عشق به پهنای آسمانها و زمین و تمام هستی است و به اندازه هستی بزرگ و با شکوه و با عظمت است چون در ذره ذره هستی ساری و جاری است.
از نظر عارفان قوه محرک تمام هستی همین عشق است. شاید تفسیر علمی شناور بودن این همه سیاره و ستاره و حرکت و سیر آنها در قوه جاذبه یا دفع و جذب ستارگان و سیّارگان باشد، اما تفسیر عرفانی این پدیده بر میگردد به عشق. از نظر عارفان این دنیا کور و کر و بی درگ و شعور و بی احساس نیست بلکه هشیار است و با درک و با احساس. او میداند که آفریده است و آفریدگاری دارد که باید او را بپرستد و عبادت کند و تسبیح و تهلیلش را بگوید:
{سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ}الحدید۱
(تسبیح گفت برای خدای هر آنچه در آسمانها و زمین است و اوست غالب با حکمت).
{یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ}الجمعه۱
(تسبیح میگوید برای خدا هر آنچه در آسمانها و زمین است: آن پادشاه پاکیزه آن غالب با حکمت).
گویا هر آنچه در آسمانها و زمیناند این ذکر را تکرار میکنند و پیوسته میگویند: “الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ” و این ورد آسمانها و زمین است.
همه ذکر و تسبیح خدای جل جلاله و تبارک و تعالی و عزّ و جلّ را میگویند و یاد او را میکنند ولی ما نمیدانیم و نمیفهمیم و نمیشنویم، چون چشم و گوش دل ما بینا و شنوا نیست اگر باشد هم میبینیم و هم میشنویم:
{تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً}الإسراء۴۴
(برای او همه آسمانهای هفتگانه و زمین و هر آنکس که در آن است تسبیح میگویند و هیچ چیزی نیست مگر اینکه تسبیح پروردگار را میگوید ولیکن شما تسبیح آنها را نمیفهمید که او حلیم و بخشنده است).
اگر این دنیا هشیار نباشد چگونه ذکر و ورد میگوید؟! اگر این دنیا مجموعهای از مادیات بی روح باشد چگونه میتواند ذکر و یاد حقرا بکند و یا خداوند جل و علا آنها را فرمان دهد که:
{ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ}فصلت۱۱
(سپس به سوی آسمان استوا کرد در حالیکه دود بود پس به آسمان و زمین گفت بیایید چه در حالت رضا یا به اجبار گفتند به رضایت آمدیم).
جالب است بدانیم تمام این هستی با جزء جزء خویش سجده میکنند و نوعی نماز دارند:
{وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ}الرعد۱۵
(و برای خدا سجده میکنند هر آن کس که در آسمانها و زمین است خواه نا خواه با سایههایشان بامدادان و شامگاهان)
پس این دنیا معرفت دارد و به اصطلاح “صوفی” است که ذکر میگوید و ورد دارد و سجده میکند و به طواعیه فرمان میبرد و از همه جالبتر که مسلمان است:
{أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ}آل عمران۸۳
(آیا غیر از دین خدا را میطلبند در حالیکه برای او مسلمان شده است تمام آنچه در آسمانها و زمین است خواه نا خواه و به سوی او باز میگردند).
بلی این دنیا مسلمان است. اگر دنیا زنده نمیبود چگونه مسلمان میشد؟! چگونه ذکر و ورد میگفت؟ و چگونه به رضا و رغبت فرمان میبرد).
از نظر عارفان این دنیا زنده است و حیات دارد و روحی که در این دنیا ساری و جاری و موجب حیات و زندگانی و حرکت و جنبش و خروش است، عشق میباشد، عشق به جمال و کمال مطلق آن صاحب جمالی که زیبایی تمام زیباهای جهان در واقع جلوه بسیار کوچک از جلوههای زیبایی او است، و آن صاحب کمالی که تمام کمال دنیا را نمیتوان در برابر کمال او به قدر ذره دانست.
پس همه این جنب و جوشی که در عالم هستی مشاهده میشود، اگر ستارهای میدرخشد و چشمک میزند، اگر سیارهای در مداری میگردد، اگر کهکشانی و منظومهای در حرکتی دوّار میچرخد در واقع تسبیح گویان و چرخ زنان عشق خود را به خالق و آفریدگار خود ابراز میدارند. آن چه اینها را به حرکت و جنبش وا میدارد همان عشق است و بس و این عشق بنای هستی و سازوکار آن است.