معرفت باریتعالی و تفاوت انسانها در آن (برگی از معارف عارفان)
دکتر عبدالمجید صمیم
آوای سنت : یکی از نعمتهای حضرت حقتعالی بر بندگانش، نعمت معرفت است، معرفت اوتعالی. همه انواع معارف و علوم لذت بخشند و فرحآور، اما به یقین که هیچ معرفتی به اندازه معرفت پروردگار عالم لذت و حلاوت ندارد. لذتها معمولاً درجات متفاوتی دارند که بر اساس مورَد لذت میتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال شیرینی و حلاوت قند و شکر با شیرینی و حلاوت عسل کاملاً تفاوت دارد، کسی نمیتواند ادعا کند که چون هر دو شیرینند پس تفاوتی میان آنها نیست.
اینگونه است معرفت پروردگار. حلاوت و شیرینی این معرفت به حدّی بالا و والاست که لذت و حلاوت تمام ملذات دنیا را اگر در یکجا جمع کنیم به آن نمیرسد. شاید پذیرش این سخن برای بسیاری که تجربهای از معرفت پروردگار ندارند مشکل باشد، اما به یقین آنکس که این معرفت را تجربه نموده بر ارزش و اهمیت و جایگاه آن واقف است:
آنکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
بلی کسی که خدا را بشناسد یقیناً که به خاطر به دست آوردن و یا حفظ آن حاضر است از جان خود نیز که شیرینترین و مهمترین هستی آدمی است بگذرد. نیز از فرزند و عیال و خانمان که در بود آنها انسان بهترین زندگی زمان خود را تجربه میکند.
شاید چنین کسی که به دنبال معرفت پروردگار باشد و به خاطر آن از جان و فرزند و عیال و خانمان و ثروت و سرمایه و زندگی مرفه و نام و نشان و جایگاه اجتماعی و نفوذ سیاسی و مقام اداری و جز اینها بگذرد، در نظر کسانیکه به دنبال این پدیدارها هستند دیوانه به نظر آید، اما به یقین که دیوانه اینکسان هستند که تمام هم و غم خود را در این سرمایههای فانی و زودگذر قرار میدهند، و لذت و حلاوت را در این موارد جستجو میکنند، و خود را از لذت و حلاوت واقعی یعنی معرفت باریتعالی محروم میسازند.
کسی که این لذت را چشیده دیوانه شده است، دیوانه لذت معرفت حقتعالی. به چنین کسی نباید گفت که از کرده بازگرد و توبه کن، کسی که دیوانه چنین عشق و لذتی است به دنیا و آخرت کاری ندارد، چون نشه و سرمستی حاصل از معرفت و شناخت باریتعالی به حدی والا و پُر گُهَر است که انسان را فارغ از خود و دنیا و آخرت میسازد و تمام تمرکزش را بر آن معرفت قرار میدهد.
به هر حال انسانها در معرفت پروردگار حالت یکسان و یک درجه ندارند بلکه حالا و درجات آنها در بینشان کاملاً متفاوت است. یکی در خدای تعالی موجودی بیرحم میبیند که در اندک خطایی عذاب میکند و کیفر میدهد. دیگری در او موجودی را مییابد که کرور کرور گناه را میبخشد و از آن در میگذرد. یکی در خدای تعالی موجودی بهانه جو، سختگیر، خشن میبییند، دیگری رحمهً للعالمین و ارحم الراحمین.
بدینسان تعامل انسان نیز با خدای تبارک و تعالی متفاوت است. هر کسی بر وفق حدس و گمان خود به حقتعالی مینگرد و میبیند و با او تعامل میکند. یکی از ترس او را میپرستد چون او را خشن میبیند، دیگری از محبت او را میپرستد چون احساس میکند خدای تبارک و تعالی دوستداشتنی است. یکی نسبت به او محبت اندک دارد و گاهی زن و فرزند و مال و منال دنیا را بر محبت او ترجیح میدهد اگرچه این ترجیح را بر زبان نمیراند، اما در عمل تبارز میدهد، و دیگری به خاطر محبت او فرزند و عیال و خانمان را کنار میگذارد و رَه به سوی محبت پروردگار میگشاید و هَلُّمَّ جَرّاً.
یکی هم هست که معرفتی نسبت به پروردگار ندارد. او نماز میخواند به حکم عادت، بدون اینکه در نماز خود کسی را به عنوان خدا و خالق احساس کند و درک نماید. روزه میگیرد به خاطر عادت بدون اینکه در گرسنگی و تشنگی خود به احساس عاشقانه برخاسته از طاعات و عبادات دست یابد. چنین کسانی بسیار اندک به خدا(ج) میاندیشند، کمتر او را میشناسند و به همان اندازه اندک و کم محبت حق تعالی را جل و علا و عز و جل تجربه میکنند.
لیکن کدام نوع معرفت اعتبار دارد؟ معرفت اندک یا معرفت بی معرفتی یا معرفت بسیار؟!
نزد عرفا طوریکه در مناجاتیه حضرت پیر هرات ملاحظه کردیم معرفت اولی اعتبار دارد، معرفتی که بر اساس آن انسان خدای را جل و علا به گونهای بشناسد که غرق لذت و خوشی شود و سرمستی ناشی از این خوشی و لذت را بر همه خوشیها و ملذات دنیا ترجیح دهد و در فکر و اندیشه خود جز خدا(ج) را نبیند، حالتی که شریعت از آن با واژه اخلاص تعبیر میکند که به معنی خالص گردانیدن همه چیز برای خداست.
این معرفت با خوف و رجا حاصل میشود، حاصل خوف و رجا محبت است و محبت اساس و بنیاد معرفت، به این دلیل بسیاری از بزرگان دین توصیه میکنند که انسان در دو مقام خوف و رجا توقف نکند بلکه ضمن حفظ آنها از آنها عبور نموده وارد دایره محبت حقتعالی شود تا بتواند در سایه خوف و رجا و محبت به معرفت پروردگار نایل آید. کسانیکه معرفت ندارند علت آن بر میگردد به اینکه آنها خوف و رجای حقیقی را نسبت به خالق خویش ندارند و چون این دو را ندارند محبتشان نیز نسبت به حق اندک کالمعدوم است.