نگاه کلی به فراز و فرودهای روابط افغانستان و پاکستان
(رویارویی یا عمق استراتژیک)
آوای سنت : از زمانیکه پاکستان به عنوان یک کشور مستقل در سال ۱۹۴۷ میلادی پا به عرصه وجود گذاشت، تا به امروز با مهمترین همسایگان خود که بیشترین خطوط مرزی را با آنها دارد، دچار مشکلات مختلف جغرافیایی، سیاسی و حتی نظامی بوده است. در طول ۷۵ سالی که از عمر پاکستان میگذرد، این کشور پیوسته با هند و افغانستان در حالت رویارویی نظامی قرار داشته، و بارها تا سرحد جنگهای بزرگ پیشرفته است. درگیریهای کوچک مرزی در طول حدود دو کشور هند و پاکستان باربار اتفاق افتاده است.
بافت جغرافیایی کشور پاکستان به گونهای است که در جنوب و شرق با کشور هندوستان و اقیانوس هند، و در شمال و غرب با کشورهای افغانستان و ایران هم مرز است. و در این میان بیشترین مرز را با هندوستان و افغانستان دارد.
خط موسوم به دیورند که بر اساس توافق میان امیر عبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان و هند بریطانیوی در سال ۱۸۹۳ میلادی به امضا رسید، دو کشور افغانستان و پاکستان را از هم جدا میسازد.
با وجود آنکه پیمان دیورند توسط حاکم افغانستان امضا شد، اما حکّام بعدی این کشور، همواره این پیمان را زیر سوال برده، و بر قسمت اعظم خاک پاکستان ادعای ارضی داشته و دارند، و این خط را به رسمیت نشناخته و ظاهراً که نخواهند شناخت.
در زمان حکومتهای شاهی افغانستان در دورههای مختلف، به خصوص در دوره ظاهر شاه و حکومت تحت نخست وزیری سردار سرکش آن کشور محمد داود که پسر عم شاه نیز بود، روابط افغانستان با پاکستان پُر تنش بود.
داود خان ادعای وحدت پشتونستان را در سر میپروراند، پشتونستانی که قسمت وسیعی از خاک پاکستان را در بر میگرفت و به افغانستان ملحق میکرد. او برای تحقق این هدف از هر حربهای استفاده کرد، حتی اهرم فشار نظامی. داودخان بارها ارتش قوی و منظم آن زمان افغانستان را که زیر چتر تسلیحاتی و آموزشی اتحاد شوروی قرار داشت، در طول حدود افغانستان با پاکستان مستقر کرد، و بر طبل جنگ کوبید، و تنشهای فراوانی را میان دو کشور ایجاد نمود.
این تنشها سبب شد تا سیاستمداران و نظامیان پاکستان، بیش از پیش متوجه عمق خطری شوند که از جانب افغانستان متوجه آنها بود. پاکستانیها به خوبی میدانستند که اگر هندوستان از جنوب و شرق، و افغانستان از شمال و غرب، به یکباره وارد جنگ با پاکستان شوند، نه تنها که شکست پاکستان حتمی خواهد بود که بقای آنکشور نیز با خطر جدی مواجه خواهد گردید.
تحلیلگران پاکستان به خوبی میدانند که موقعیت جغرافیایی، این کشور را میان دو لبه قیچی قرار داده است، یک لبه از شرق و جنوب به نام هندوستان، و لبه دیگر از شمال و غرب به نام افغانستان. آنها میدانند که اگر این دو لبه با هم هماهنگ عمل کنند، قطعاً که پاکستان را قیچی خواهند کرد، و میان خود تقسیم خواهند نمود. روی این اساس، سیاسیون و نظامیون پاکستان پیوسته به دنبال آن بودهاند تا خود را از واقع شدن در چنین مهلکهای حفظ کنند و نگهدارند.
عمده سیاست پاکستان در این کشوگیر بر دو محور میچرخیده است:
– تلاش برای بی ثبات ساختن هند از طریق تشویق گروههای مذهبی برای انجام حملات گوناگون در آن کشور؛
– تلاش مداوم برای بی ثبات نگهداشتن افغانستان از طریق حمایت از گروههای مختلف مخالف دولت مرکزی در کابل، به قطع نظر از این که در آن کشور چه دولت و حاکمیتی حکومت میکند.
استراتژی دفاعی پاکستان نیز عمدتاً بر دو محور استوار بوده است:
اول: تقویت بنیه نظامی با ایجاد ارتشی مدرن، منظم و قوی، و دست یابی به انواع و اقسام سلاحهای مدرن غربی، و دسترسی به بمب هستهای، که در این عرصه کاملاً موفق بوده است. پاکستان هم اکنون کشوری است دارای بمب هستهای و ارتشی قوی و منظم که پانزدهمین قدرت برتر نظامی جهان به شمار میرود.
دوم: یافتن و ایجاد عمق استراتژیک برای پاکستان که به ناچار نگاهها به سوی افغانستان بوده و هست، زیرا پاکستان جایی برای این منظور جز افغانستان ندارد. پاکستانیها به خوبی میدانند که اگر میان آن کشور و هندوستان درگیریِ در سطح وسیع شعلهور گردد، به علت جغرافیای نوارمانندی که پاکستان دارد، ابتکار عمل از ارتش این کشور گرفته خواهد شد، و عرصه بر آنان تنگ خواهد گردید. ازینرو دیدههای سیاسیون و نظامیان پاکستان پیوسته جانب افغانستان بوده و هست، تا از این کشور به حیث عمق استراتژیک خود استفاده کنند.
بنا بر این مجمل اصول سیاست پاکستان در افغانستان را به گونه ویژه میتوان در موارد ذیل بر شمرد:
یک: نگاه به افغانستان به عنوان عمق استراتیژیک.
دو: نابود ساختن ارتش افغانستان که در دوران شاه امان الله، نادرخان و ظاهرشاه از قدرت قابل توجهی برخوردار بود، و با حمایت اتحاد شوروی بر انواع و اقسام سلاحهای پیشرفته روسی از قبیل تانکهای غولپیکر، هواپیماهای جنگی و غیره دست یافته بود، و بالقوه تهدید مهمی برای پاکستان به شمار میرفت.
سه: اجازه ندادن به پشتونهای دو طرف خط دیورند برای متحد شدن که این اتحاد میتواند منجر به تجزیه پاکستان و تقسیم آن به کشورهای کوچک پشتون و بلوچ و سند و پنجاب گردد.
کودتای حزب دمکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۳۵۷ خورشیدی که منجر به پایان حکومت جمهوری محمد داود خان اولین رییس جمهور آن کشور شد، و او و تمام اعضای خانوادهاش را به باد فنا داد، فرصت مهمی را در اختیار پاکستان قرار داد تا انتقام دورههای گذشته را بگیرد، دورههایی که از جانب افغانستان گرفتار دشواریهای فراوانی شده بود. این کودتا که با حمایت اتحاد شوروی صورت گرفت در نهایت پای ارتش سرخ را به این کشور کشاند.
هجوم ارتش سرخ فرصت را طلایی ساخت. پاکستانیها در یک بازی دوگانه با غربیها و اسلامگراها، توانست در تمام عرصهها برای خود منافع زیادی را به دست آورند. از اسلحه پیشرفته غربی، تا ملیاردها دالری که به جهاد افغانستان کمک میشد، تا تسلط بر گروههای جهادی که از گوشه و کنار جهان جهت اشتراک در جهاد افغانستان به این کشور سرازیر شده بودند.
پاکستانیها در نهایت توانستند ارتش افغانستان را توسط مجاهدین نابود کنند و منحل نمایند. و بعدها ذخایر عظیم تسلیحاتی افغانستان را یا در جنگهای تنظیمی نابود نمایند، و یا به عنوان آهن کهنه به پاکستان منتقل کنند، و از این طریق خیال خود را از جهت افغانستان راحت نمایند.
در دوران حکومت مجاهدین، پاکستانیها با دامن زدن تفرقه و اختلاف میان مجاهدین تا حد زیادی موفق شدند آتش جنگ را در افغانستان شعلهور نگهدارند، و از این طریق نیروی جنگی مجاهدین را نیز به تحلیل ببرند. و چون حرکت طالبان در اسپین بولدک سر بر آورد، با حمایتهای بی دریغ خویش از این گروه، تا حوادث ۱۱ سبتامبر، زمینههای قدرت یافتن این گروه را فراهم نمایند، کاری که موجب تشکیل دولت اول طالبان گردید.
و اکنون بعد از ۲۰ سال حضور آمریکا و ناتو، مجدداً امارت اسلامی طالبان بر اریکه قدرت در کابل تکیه زده، و فصل جدیدی از مناسبات میان افغانستان و پاکستان شروع شده است.
در حال حاضر این فصل نیز با فراز و فرودههایی مواجه است. گمانهزنی ها چنین بود که با برگشت طالبان به قدرت، پاکستان موفق شده عمق استراتیژیک خود را که به خاطر آن دهها سال هزینه کرده بود دست یافته است. اما درگیریهای هفتههای اخیر میان نیروهای امارت اسلامی و پاکستان نشان داد که شاید پاکستان تا ایجاد عمق استراتیژیک خویش در افغانستان فاصله زیادی داشته باشد.
اکثریت مدیران ارشد دولت کنونی افغانستان از قوم پشتون اند. در میان آنها کسانی هستند که حاضر نیستند از داعیه تاریخی پشتونها بر خط دیورند و قسمت پشتون نشین پاکستان دست بر دارند. برخی از فرماندهان و افراد گروه طالبان این تمایل خویش را پنهان نداشته و با اشتیاق و رغبت فراوان به خطوط نبرد با پاکستان دویدهاند. این نشان میدهد که خوابهای پاکستان در مورد افغانستان، خوابهای آشفته و پریشانی است که هیچ تعبیری از آن که به نفع آن کشور باشد وجود ندارد.
در این شکی نیست که فضای ملتهب افغانستان به نفع پاکستان است، اما اگر پاکستان دست از مداخله در امور هند و افغانستان بر دارد، و به جای منازعه و مجادله با این دو کشور از دَر دوستی در آید، یقیناً منافع بیشتری برای پاکستان تأمین خواهد شد. سود پاکستان از یک افغانستان آباد و آرام به مراتب بیشتر از سود نا آرامیهای آن کشور است. افغانستان آرام میتواند به عنوان چهار راه اقتصادی جنوب آسیا، منافع اقتصادی کشورهای منطقه را در سطح بالایی تأمین کند. احداث راه آهن شمال افغانستان به جنوب، از غرب این کشور به شرق، پروژه تاپی، کاسا و سایر پروژههای بزرگ میتوانند هم موجب شگوفایی افغانستان گردند، و هم پاکستان را از انزوای جغرافیاییاش بیرون کنند و بازارهای آسیای میانه را بر روی تولیدات این کشور بکشایند. همه اینها وابسته به ارتش پاکستان است که همواره در تعیین سیاستهای کلان کشور نقش اول را داشته است.
در حال حاضر چنین به نظر نمیرسد که پاکستان سیاست گذشته خود را کنار بگذارد، اما این امکان وجود دارد که روزی نسلی در پاکستان به میان آید که نسبت به این قضایا با دیدی عمیقتر بنگرند. و عمق استراتیژیک خود را در افغانستان بی ثبات نه، که در یک افغانستان آرام و آباد ببینند. این در حالی است که تا کنون ارتش و دولت آن کشور عمق استراتیژیک خود را در بی ثباتی افغانستان دیده است.
اما تا آن زمان بازهم باید شاهد فراز و فرودهای بیشماری در مناسبات افغانستان و پاکستان از یکسو و پاکستان و هندوستان از سوی دیگر بود.