آوای سنت : گوهر دین از نگاه پیامبر اسلام
گفت: «الدِّین النَّصِیحَه»، آن رسول
آن نصیحت در لغت ضدّ غُلول
(مثنوی، دفترسوم)
مولانا توجه خاصی به تلقّی پیامبر اسلام از حقیقت و گوهر دین دارد. در حدیثی آمده است:
«الدِّینُ النَّصِیحَهُ.» قُلْنَا: لِمَنْ؟ قالَ: «للهِ، ولِکتَابِهِ، ولِرَسُولِهِ، ولِلأَئِمهِ المُسْلِمِینَ، وعامَّتِهِمْ.»(به روایت مسلم)؛ یعنی: «دین خالص بودن است.» گفتیم: برای چه کسی؟ گفت: «برای خدا، کتاب خدا، پیامبر خدا، زمامداران و عموم مسلمانان»
نصیحت در فهم امروزی ما فارسیزبانان معادل پند و اندرز است، اما در اصلِ عربی آن به معنای خیرخواهی و خالصانه عمل کردن است. راغب اصفهانی میگوید: نُصح، جستجو و اختیار رفتار یا گفتاری است که در آن صلاح فرد مدنظر است. ناصح عسل وصف کسی است که عسل را تصفیه میکند و از موم و زوائد جدا میسازد: «النُّصح: تحرّی فِعلٍ أو قولٍ فیه صلاح صاحبه… ناصحُ العسل: خالصُهُ»(مفردات راغب)
«نصیحت» همچنانکه مولانا میگفت در مقابل «غُلول» است. غلُول به معنای خیانت، مکر و ناراستی است و بر این اساس میتوان گفت نصیحت به معنایِ خالص بودن، بیغل و غش و بیشائبه عمل کردن، مراعات صلاح و مصلحت دیگری و دخالت ندادن اغراض شخصی در مواجهه با دیگران است.
وقتی پیامبر اسلام میگوید دین نصیحت است، یعنی گوهر، جان و حقیقت دینداری چیزی جز مواجهه بیغرض و بیغبار با جهان و باشندگان آن نیست. انگار در منظر او کسی روح دین را دریافته که جهتگیری نیکخواهانه و از سرِ خلوص و فارغ از حجاب نفس با خدا، با انسانها و با ارباب قدرت داشته باشد.
در روایت قرآن، موسی را که از آب گرفتند شیرِ هیچ دایهای را نپذیرفت و آن وقت خواهر موسی قدم پیش نهاد و گفت خانوادهای را میشناسم که برای تکفّل این نوزاد شایستهاند چرا که برای او ناصحاند:
«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ»(قصص، ۱۲)؛ آیا شما را بر خانوادهاى راهنمایى کنم که براى شما از وى سرپرستى کنند و خیرخواه او باشند.
منظور خواهر موسی این نیست که خانواده او اندرزگویان خوبی هستند، بلکه بر وجود خصلت خیرخواهی و مراعات مصلحت تأکید دارد. یا وقتی برادران یوسف میخواستند اعتماد پدر را به دست آورند تا یوسف را با آنها روانه کند گفتند ما برای او ناصحایم:
«قَالُوا یَا أَبَانَا مَا لَکَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ»(یوسف، ۱۲)؛ گفتند اى پدر تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمیدانى در حالى که ما خیرخواه او هستیم.
اینجا هم معنای نصحیت نمیتواند پند و اندرز باشد و برادران یوسف نمیگفتند یوسف را با ما روانه کن چرا که ما به او پند میدهیم. تأکید بر خیرخواهی بود و اینکه آنها خیرخواه یوسفند.
به روایت قرآن وقتی شیطان خواست تا آدم و حوا را اغوا کند نخست برای آنان سوگند خورد که من ناصح و خیرخواه شما هستم: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»(اعراف، ۲۱)
پیامبران خدا نیز به مخاطبان خود میگفتند مساعی ما برخاسته از نصیحت است:
«وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ»(اعراف،۶۸)؛ و براى شما خیر خواهى امینم.
«وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»(اعراف، ۷۹)؛ و خیر شما را خواستم ولى شما نصیحتگران را دوست نمىدارید.
با این حال نصحیت معنایی فراتر و فراختر از «خیرخواهی» دارد. چرا که دشوار است فهم این سخن که خیرخواه خدا باید بود. حال آنکه در حدیث آمده با خدا نیز باید بر مبنا و مدار نصیحت عمل کرد. برای فهم شامل این واژه شاید تعبیرِ «خالص بودن» و خالصانه عمل کردن گویاتر باشد. در قرآن آمده است که توبه شما باید توبه نصوح باشد: «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحًا»(تحریم،۸). یعنی توبه خالص. توبهای که در کمال صفا و پیراستگی است.
حقیقت و قلب دین در تلقّی پیامبر نصیحت است. خالص زیستن و خالص عمل کردن است. بدخواه نبودن است. از سر خلوص با هر چیز ارتباط گرفتن است. پالوده از نفس با خدا بودن، پالوده از نفس با صاحبان قدرت رفتار کردن، پالوده از نفس با دیگران زیستن. خالص کردن دل برای خدا، برای پیامبران خدا، برای خلقِ خدا. صاف و خالص کردن دل از شوائب نفس، اصل و اساس و گوهر دین است: «الدِّینُ النَّصِیحَهُ»
وقتی میگوید دین چیزی جز نصیحت نیست، یعنی باقی چیزها، در خدمت این حال مبارکند. باقی چیزها مقدماتی هستند برای وصول به این حال و جهتگیری وجودی. در تلقّی پیامبر دین چیزی جز خالص کردن جهت وجودی ما نیست. خالص کردن جهت وجودی ما در ارتباط با خدا و انسان. هر کسی جهتگیری و سمت و سوی ارتباطی خود را خالصتر، نزیهتر و بیآلایشتر کند دیندارتر است.
نصیحت در برابر ارباب قدرت و عموم مردم بیشتر در «خیرخواهی» نمود مییابد و در برابر خدا و پیامبران او در «ارتباط خالص» و «با تمام وجود»
صدیق قطبی
بهنقل از کانال نویسنده