آوای سنت : کسی نمیتواند منکر جایگاه بلند و ارزشمند فقه در آموزههای اسلام باشد. چه این امر، هم به قرآن کریم به اثبات رسیده و هم به احادیث نبوی(ص).
قرآن کریم حاوی آیات بسیاری است که در آنها به مسایل فقهی پرداخته شده است. اگر چه کل قرآن کریم از الف تا یا همه احکامند، چه احکام اعتقادی، یا فقهی، یا اخلاقی و یا غیره، ولی فقها به مقدار پنجصد آیه از آن را مشخصاً آیات احکام نام گذاشتهاند و از آنها احکام فقهیِ بسیاری را استنباط و استخراج نمودهاند.
در احادیث نبوی(ص) نیز فقه جایگاه بلندی دارد. رسول الله(ص) بیان داشتهاند که هر کس خدای تبارک و تعالی به او اراده خیر داشته باشد، او را در دین فقیه میگرداند: «من یرد الله به خیراً یفقه فی الدین» (مختصر صحیح البخاری ج۱ ص ۴۶)
ایشان در حدیثی دیگر پیوندی عجیب میان سخنان خود با فقه ایجاد نمود و فرمود: ««نَضَّرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مِنَّا شَیْئًا فَبَلَّغَهُ کَمَا سَمِعَ، فَرُبَّ مُبَلِّغٍ أَوْعَى مِنْ سَامِعٍ»: «هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ» (سنن ترمذی، ج ۵ ص ۳۴) (تَر و تازه بدارد خدای تعالی شخصی را که از ما چیزی را بشنود و سپس آن را آنگونه که شنیده برساند که بسا رسیده شده از شنونده، دریافت کنندهتر است).
و فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مَقَالَتِی فَبَلَّغَهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرِ فَقِیهٍ، وَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْه» (ابن ماجه ج ۱ ص ۱۵۷) (خدای تعالی تر و تازه دارد شخصی را که سخن ما را میشنود و آنرا رسانیده، پس ای بسا حامل فقهی که فقیه نیست و ای بسا حامل فقهی که به سوی افقه خود میرود).
در این دو حدیث چند نکته مهمند:
– فقیه بودن به معنی دین شناسی است. دین با خود فقه احکام را دارد. پس هر دین شناس فقه شناس نیز هست.
– میشود کسی که سخنی از پیامبر(ص) به او رسیده از راوی حدیث دانا تر باشد و بهتر بتواند قول رسول الله (ص) را درک نماید.
– میان فقه و حدیث ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد، بر این اساس از یک حدیث فقه حدیث حایز اهمیت فراوان است.
– فقها در یک درجه نیستند. در میان آنها کسانی هستند که فقیهتر از دیگرانند.
این همه فضایلی که برای فقه در این احادیث و جز اینها ذکر شده، سبب گردیده است تا اقبال علما به دریافت دانش فقه اعم از دین شناسی و فقه احکام بسیار گردد. هم اصحاب پیامبر(ص) و هم تابعان و تبع تابعان و تا روزگاران ما بسیاری کوشش میکنند فقه را بیاموزند و درک کنند و در این زمینه بر دانش خود بیفزایند و خود را مشمول خیر پروردگار بسازند.
در میان اصحاب و یاران پیامبر(ص) همه در تلاش آموختن و دریافت دین از ایشان بودند. بعد از وفات ایشان یکصد و بیست تن از اصحاب و یاران بیش از دیگران به کار افتا و حل مشکلات فقهی مردم اقدام میکردند که در میان آنها زنان در رأس ام المؤمنین عایشه (رض) نیز حضور داشتند. بسیاری از صحابه و تابعان به این اصحاب در حل مسایل فقهی خود رجوع میکردند. (ابوحنیفه ص ۳۰)
از مکتب این ها مجموعهی بزرگی از تابعان بعد از کسب علم و فیض فارغ شدند که از جمله میتوان به اشخاص آتی اشاره کرد: سعید بن مسیب مخزومی، عبدالله بن عتبه بن مسعود، عروه بن زبیر بن العوام، قاسم بن محمد بن ابی بکر، سلیمان بن یسار، خارجه بن زید، سالم بن عبد الله بن عمر بن خطاب، ابراهیم نخعی، عکرمه المغربی، عطاء بن ابی رباح الجندی الیمنی و حسن بصری (رحمهم الله تعالی).
بعد علم اصحاب به گفته محققان در شش تن جمع شد: علی بن ابی طالب، عمر بن خطاب، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداء، ابی بن کعب، زید بن ثابت (رضی الله عنهم) و بعد تمام علوم نزد دو تن از این بزرگواران جمع شد: علی بن ابی طالب و عبدالله بن مسعود (رضی الله عنهما). (ص ۳۳)
فقه مذهب حنفی بیشتر به عبدالله مسعود و عمر بن الخطاب (رضی الله عنهما) میرسد، زیرا عبدالله بن مسعود در کوفه به گسترش علم و دانش اسلامی پرداخت و هزاران شاگرد را تقدیم جهان اسلام نمود.
در میان مسلمانان از صدر اسلام تا حالا عبدالله بن مسعود از جایگاه ویژهای برخوردار است، چون ایشان ششمین تنی بودند که به اسلام گرویدند. او خادم پیامبر(ص) نیز بود چنانکه کفشهای ایشان را نزدیک مینمود و با ایشان به مسجد میرفت و ایشان را از خواب بیدار میکرد و دو بار هجرت نمود و در تمام معارک در کنار رسول الله (ص) ثابت قدم و استوار باقی ماند.
به اضافه اینها نبی مکرم(ص) در باره ایشان فرمایشاتی نیز داشتند از جمله: «من برای امت خود آنچه را راضیم که ابن ام عبد راضی باشد و از آنچه را در خشمم که ابن ام عبد در خشم باشد» (روایت حاکم) «بعد از من به دو تن اقتدا کنید: ابوبکر و عمر، و از در هدایت عمار هدایت بجویید و به عهد ابن ام عبد تمسک نمایید» (ترمذی).
از علی بن ابی طالب در باره عبدالله بن مسعود سوال کردند، فرمود: قرآن را خواند، سنت را دانست و این کافی است.
بعد از اینکه کوفه در سال ۱۷ هجرت بنا شد، عبدالله بن مسعود به این شهر هجرت فرمود و تا اواخر زمان عثمان در آن شهر باقی ماند. در این مدت چهار هزار تن از محضر ایشان علم و دین را آموختند از جمله: عبیده بن قیس سلمانی، زرّ بن حبیش، ابوعبدالرحمن السلمی، علقمه بن قیس نخعی، شریح بن حارث الکندی و ابراهیم نخعی.
در این میان ابراهیم نخعی از جایگاه بلندی برخوردار شد. از محضر این عالم بزرگوار انبوهی از علما کسب علم و فیض کردند، از جمله حماد بن ابی سلیمان که به علت کثرت علم و دانش جانشین ابراهیم نخعی گردید، چون وی وصیت کرده بود که بعد از من از حماد سوال کنید.
حماد بن ابی سلیمان از اهل کوفه و از تابعان بود، زیرا انس بن مالک را نیز دریافته بود. حماد تمام علم ابراهیم نخعی را فرا گرفته بود. بسیاری از علمای جرح و تعدیل ایشان را تعدیل نمودند از جمله: ابن معین که گفته وی ثقه است، عجلی که گفته ثقه و فقیه ترین شاگردان ابراهیم نخعی بوده است.
به این ترتیب کوفه از فضل و عنایت ابن ام عبد، عبدالله بن مسعود و شاگردانشان تبدیل به یکی از مراکز عمده و بزرگ فقه اسلامی گردید، و تبدیل به یک مدرسه و اتجاه بزرگ فقهی شد. از این مدرسه امام ابوحنیفه (رح) و هزاران تن دیگر فارغ شدند، زیرا ایشان نزد حماد بن ابی سلیمان زانوی تلمذ زده و از ایشان دو هزار حدیث را استماع فرمود که اکثر آنها مربوط به احادیث احکام میشود. امام شانزده سال تمام نزد حماد شاگردی کرد. به این ترتیب علم پیامبر(ص) به ابن مسعود انتقال یافت و از ابن مسعود به ابراهیم نخعی و از ابراهیم به حماد و از حماد به امام ابوحنیفه، به این ترتیب میتوان گفت فقه حنفی در واقع تحت صیت و نفوذ وسیع و گسترده آراء و اندیشهها و روشهای استنباطی عبدالله بن مسعود قرار دارد و ریشههایش از فقه صحابه به خصوص فقه این صحابی جلیل القدر آب میخورد.