حکایت….
آوای سنت : یکی از شاعران عرب سروده است که: تعدو الکلابُ على من لا أسودَ له – وتتقی صولهَ المستأسدِ الضاری
یعنی؛ “سگها بر کسی که شیر به همراه ندارد حمله می برند ولی از واکنش شیر درنده دوری می کنند”.
اما داستان این بیت شعر چیست؟
ابن قتیبه رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى می فرماید: زنی برای ادای حج و عمره به مکه رفت و از زیباترین زنان بود، زمانی که در جمرات، سنگ می زد عمر بن ابی ربیعه شاعر مشهور او را دید و البته شیفته زنان بود و برایشان غزلسرایی می کرد، او با آن زن سخن گفت اما وی جوابش را نداد.
هنگامی که شب دوم فرا رسید به نزد آن زن رفت ولی او بر سرش فریاد زد و گفت: از من دور شو چرا که در حریم خداوند هستم و در روزهایی بسیار بزرگ و با حرمت قرار دارم. اما او پافشاری کرد لذا آن زن ترسید که بی آبرو شود در نتیجه او را رها کرد و به خیمهاش بازگشت.
در شب سوم به برادرش گفت: همراه من بیا و مناسک حج را به من نشان بده، پس وقتی که عمر بن ابی ربیعه، برادرِ زن را همراهش دید در جایش ایستاد و مزاحم او نشد، اینجا بود که آن زن باتقوا بیت شعر مشهور خودش را گفت که:
تعدو الکلابُ على من لا أسودَ له
وتتقی صولهَ المستأسدِ الضاری
یعنی؛ “سگ ها بر کسی که شیر به همراه ندارد حمله می برند ولی از واکنش شیر درنده دوری می کنند”.
زمانی که ابوجعفر منصور این داستان را شنید گفت: دوست دارم تمام دختران قریش این داستان را بشنوند.
همچنین زنی نیکوکار و عاقل در یکی از کشورهای مسلمان زندگی می کرد، هرگاه دخترش می خواست از خانه بیرون برود به پسرش می گفت همراه خواهرت برو، زیرا زن بدون مردی که پشتیبان و یاور او در بیرون باشد همانند گوسفندی در بین گرگهاست که ضعیفترین گرگ نیز جرأت هجوم به آن را به خودش می دهد.
? منبــع :
عیون الاخبار ابن قتیبه دینوری
این داستان، پیامی به پدران و مادران و برادران و شوهران است که: وقتی در خانه خدا در آن زمان چنان مزاحمتهایی بوده است، بازارها و کوچه و خیابانها و جوامعِ دور از دین عصر ما چگونه باید باشد؟! پس مواظب باشید.