آوای سنت : همه ما به دنبال معرفت هستیم. میخواهیم خود، خدای خود و هستی ما حول خویش را بشناسیم. یکی بیشتر به دنبال این حرف است و دیگری کمتر، ولی همه دوست داریم بشناسیم و بفهمیم. حتی کودکان ما، کودک از همان روزهای اولیه ولادت خویش به دنبال معرفت و شناخت ما حول خود است، و زمانیکه آهسته آهسته به حرکت آغاز میکند، جستجویش به دنبال معرفت و شناخت پدیدههای بیشتر میشود، از این جهت به این سو و آن سو میرود و هرچیزی را لمس میکند و در مورد آن پرسوپال مینماید.
وقتی کودک اینگونه باشد، طبیعی است که انسان دانشمند و عاقل بیشتر به دنبال این معرفت است. شما یک عالم و دانشمند علوم اسلامی یا یک فیلسوف را تصور کنید که دلش تا چه حد به خاطر معرفت و شناخت میتپد.
در این میان بسیاری از انسانها مسیر درست را در معرفت و طی طریق شناخت طی میکنند و بسیاری دیگر مسیر غلط و نادرست را. اما چرا؟
پاسخ این سوال نیازمند واکاوی است:
در هستی ما پدیدههای مختلفی پراکندهاند. برخی از این پدیدهها با حس قابل فهمند و برخی با عقل. برخی هم فراتر از این دایرهاند و هیچ کدام از حواس و عقل نمیتوانند آنهارا درک و فهم کنند. به عنوان مثال عشق و محبت را چگونه میتوان تفسیر عقلی کرد؟ عُقلا عشق را جنون میدانند و دیوانگی و آنرا به رسمیت نمیَشناسند، در حالیکه عاشقان عاقلان را متهم به این میکنند که از مسیر درک درست به خصوص عشق محرومند و با وجود آنکه از عقل میلافند، اما پایشان در این عرصه به گِل مینشیند و نمیتوانند جولان دهند، ازینرو عاشقان را به جنون متهم میکنند. و عاشقان هم آنها را به رسمیت نمیشناسند و میگویند: “دور بادا عاقلان از عاشقان”.
منازعه عقل و عشق یک منازعه دیرین است. انعکاس این منازعه در آثار ادبی بسیاری به خصوص در اشعار شاعران مختلف و گوناگون به نمایش گذاشته شده است:
عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
یعنی آن مسیرهای که عقل را یارای طی طریق آن نیست، عشق با سرعت باد آنها را در مینوردد و راه صد ساله را یکشبه طی میکند:
طی زمان ببین و مکان در طریق عشق
کاین طفل یکشبه رَه صد ساله میرود
اگر عُقلا بدانند که در عشق و به ظاهر جنون نهفته در آن چه خیرات و برکاتی وجود دارد، قطعاً که عاقلان حتی در پَی زنجیر دیوانگی ما هم دیوانه میشوند:
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست
عاقلان دیوانه گردند در پَی زنجیر ما
پس غیر از عقل ابزار دیگری نیز برای درک و فهم پدیدههای هستی وجود دارد که یکی از این ابزار خانه عشق یا همان قلب است. قلب انسان مخزن اسرار و علوم مختلف است. دانشمندان دریافتهاند که هر حجره قلب حاوی سه هزار میلیون اطلاعات مختلف و گوناگون است، و آنچه انسان از علوم مختلف که در مییابد در واقع از درون قلب او نشأت میگیرد و به ظهور میرسد.
در پیشگاه خداوند (ج) و در آموزههای اسلام به قلب ارزش و اهمیت بسیار داده شده است. قرآن کریم بیان میدارد که آیات الهی بر قلب پیامبر (ص) نازل شده است نه بر عقل شان:
{قُلْ مَن کَانَ عَدُوّاً لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ }البقره۹۷
(بگو هر کسی دشمن جبرئیل است پس اوست که آن را بر قلب تو به اذن خدا نازل نموده که تصدیق کننده آنچه پیش گذشته و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است).
پس قرآن کریم با این بیان بر قلب حضرت رسول (ص نازل شده است و این نشان میدهد که قلب انسان بیش از عقل انسان حایز اهمیت است.
در کنار اینها بسیاری از پدیدههای دیگری هستند که امکان درک آنها با حس و عقل و قلب میسر نیست، و انسان به مصدر دیگری از دانش و معلومات نیاز دارد تا از طریق آن وارد مرحله شناخت گردد، به عنوان مثال انسان نمیتواند با استناد به دادههای تجربی و عقلی و قلبی دریابد که بعد از مرگ انسان چه اتفاقی برای او میافتد. اینجاست که جایگاه وحی برجسته میشود.
به این ترتیب میتوان گفت:
برای شناخت: خدا (ج)، هستی و انسان نیاز است انسان از سه ابزار کار بگیرد:
حس: بسیاری از پدیدهها با حس قابل لمس و درکند، مثلاً زِبری و سُستی اشیا را فقط با حس میتوان درک کرد.
عقل: بسیاری از پدیدهها با عقل قابل دریافتد، مانند نفس زبری و سُستی به قطع نظر از اشیای زِبر و سُست.
قلب: بسیاری از پدیدهها با مشاهده قلبی صورت میگیرد، نفس مباحث ایمان، زیبایی شناختی، محبت و عشق و از این قبیل پدیدهها فقط با قلب قابل درکند.
وحی: و بسیاری از پدیدهها را باید با وحی آسمانی مورد مداقّه قرار داد تا به کُنه حقایق آن اشیا راه یافت. مانند امور غیبی، اموری مانند: جهان بعد از مرگ و عاقبت و مآل انسان و از این قبیل.
علت این که خیلیها در این مسیر به راه خطا میروند، مشکل شان در این است که یا از این ابزار هر کدام در جایش استفاده نمینمایند، و یا از همه کار نمیگیرند و به یکی از آنها اکتفا میکنند. جمعی به ظاهر نصوص وحیانی مینگرند و جایگاه عقل را نادیده میگیرند و گروهی عقل را مد نظر قرار میدهند و منکر وحی میَشوند. برخی هم که تمام درک و شعورشان از دایره حواس آدمی فراتر نمیرود و فقط چیزی را قبول میکنند که با یکی از حواس خود درک و حس نمایند.
آموزههای اسلام به صورت عموم و آیات قرآن کریم و احادیث نبوی (ص) به گونه خاص از ما میطلبند تا میان حوزههای این ابزار تفاوت قایل شویم و هر بخش را در جایش و از طریقش بشناسیم که اگر چنین کنیم قطعاً که در شناخت خود مسیر درست را میپیماییم و اگر به خطا و اشتباه رویم قطعاً که مسیر مان در سفر شناخت به ترکستان خواهد بود.