آوای سنت : در طول قرن بیستم و لا اقل در نیمه اول قرن بیست و یکم، جهان بشریت با فراز و فرودها و عروج و نشیبهای فراوانی روبرو بوده است. وقوع جنگ جهانی اول در ربع اول قرن بیستم، وقوع جنگ جهانی دوم در ربع دوم قرن بیستم، شکل گیری جنگ سرد میان قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم به خصوص اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا و تبعاتی که این جنگ بر کشورهای مختلف جهان به خصوص کشورهای اسلامی و به ویژه کشورهای منطقه ما بر جای گذاشته، نقاط عطفی در تاریخی معاصر جهان به شمار میروند.
در پایان این منازعات و مناوشات، کشورهای اروپایی اگرچه آغازگر جنگ و ویرانی بودند، به وحدت و یکپارچگی رسیدند. آنها اتحادیه اروپا را شکل دادند که دارای سیاستهای اقتصادی و نظامیِ مشترک بود. واحد “یورو” به عنوان پول واحد رایج تمام کشورهای اروپایی مقرر شد، و مرزهای زمینی و هوایی میان آنها عملاً بر داشته شد، به گونهای که اگر تبعه یکی از این کشورها خواسته باشد به کشور دیگری سفر کند، هنگام عبور از مرز حتی متوجه حدود جغرافیایی کشورها نیز نمیشود، چه رسد به اینکه حتی روادید بگیرد.
ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در پایان این تحولات تبدیل به دو قدرت بزرگ جهانی شدند و گرفتار جنگ سرد. جمهوری خلق چنین و ژاپنشکستخورده، به عنوان قدرتهای جدید اقتصادی بروز کردند و در صنعت و تولید پیشتاز گردیدند.
اما در این سو در کشورهای اسلامی تحولات نا میمون بسیاری صورت گرفت. این کشورها از همه بیشتر دچار آسیب و بی ثباتی شدند. خلافت عثمانی که یک قدرت بزرگ و برتر جهانی بود در جریان جنگ جهانی اول شکست خورد و فرو پاشید آنهم بعد از قرنها سلطه مقتدرانه بر نیمی از جهان به خصوص خاورمیانه. بسیاری ازکشورها افول کردند و برخی از جدید بروز نمودند. شبه قاره هند به سه بخش هندوستان، پاکستان و بنگلادش تقسیم شد.
در جریان جنگ سرد افغانستان به اشغال نیروهای ارتش سرخ اتجاد جماهیر شوروری در آمد و پدیده مهاجرت تودهای و بزرگ را در این منطقه رقم زد که تاکنون ادامه دارد و بسیاری از کشورهای جهان به خصوص کشورهای همسایه به ویژه جمهوری اسلامی ایران به ناچار میزبان میلیونها مهاجر افغانستانی شدند.
با دسیسههای دنیای استعمار فتیلههای منازعات بزرگی در تمام گستره جغرافیایی جهان اسلام وضع گردید. میان ایران و عراق مسأله شط العرب، میان ایران و امارات جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، میان مصر و سودان منطقه حلائب، میان افغانستان و پاکستان خط دیورند، میان هند و پاکستان مسأله کشمیر و جز اینها.
بی ثباتیها در این حد باقی نماند. حس جدایی طلبی و تأسیس کشورهای تازه میان کردهای عراق، ایران، ترکیه و سوریه ایجاد گردید. ارتش جدایی طلب بلوچ در پاکستان خواهان جدایی از پاکستان شد. کشور سودان به دو قسمت سودان شمالی و جنوبی تجزیه گردید.
علاوه بر اینها جریان بی ثباتی با به میان آمدن بهار عرب دامنه وسیع یافت. در تونس انقلاب گردید. معمر القذافی و نظامش فروپاشید. عراق گرفتار دو جنگ بزرگ با آمریکا شد و در نهایت رژیم صدام حسین سرنگون گشت. در سوریه جنگهای بسیاری صورت گرفت و این کشور تا آستانه نابودی پیش رفت.
حاصل همه اینها بروز کشورهای بی ثبات فراوان شد در حالی که بسیاری از این کشورها قبلاً ثبات داشتند. امروزه کشور پهناور لیبی گرفتار جنگ داخلی است. سودان نیز که در حدود جغرافیایی خود کمتر از لیبی نمیباشد دچار جنگهای داخلی فراوان در منطقه دار فور و ولایت جنوب کردفان گردید و اکنون در این کشور جنگ داخلی به شدت میان دو جنرال ارتش ادامه دارد.
مصر نیز شاهد بی ثباتیهای فراوانی بود. اخوان المسلمین بعد از هشتاد سال مبارزه مدنی به حکومت رسیدند اما بعد از هشت ماه حکمروایی توسط ارتش مصر ساقط شدند.
در منطقه فلسطین صهیونیستها کشور بزرگ و تاریخی فلسطین را اشغال نموده و بی رحمانه همه ساله و همه روزه مردم بی دفاع و محروم آن کشور را به کشتارگاه نیستی و نابودی سوق میدهند و اینگونه فراز و فرودهای بسیار دیگر.
در این سو در ایران، این کشور توانست با درایت و هوش سیاسی خاصی خطرات بسیار مهم و مهلکی را طوری مهار کند که منافع مردم ایران به خوبی تأمین و حفظ گردد و از بروز فاجعه در این کشور جلوگیری شود.
تجربهای که از همه اینها به دست میآید این است که در شرایط کنونی به هیچ وجه نباید ثبات کشوری از کشورهای خاورمیانه بر هم زده شود، زیرا بروز هرگونه بی ثباتی در یکی از این کشورها به معنی ورود آن کشور به فاز جنگها و ویرانیهای بسیار و ممتد است.
مردم کشورهای با ثبات باید قدر ثبات و امنیت خود را بدانند و کاری نکنند که این ثبات و امنیت از آنها گرفته شود که اگر چنین شود نه تنها چیزی را به دست نمیآورند که بسیاری چیزها را از دست میدهند. هر کشوری از کشورهای جهان حتی کشورهای جهان اول خالی از مشکل نیستند، زیرا اگر در عرصهای از رفاه بر خوردارند در عرصههای دیگر شاهد کاستیها و کمبودها هستند.
بنا بر این نباید برخی از کاستیها سبب آن شود تا مردم کشوری امنیت و ثبات خود را بر هم بریزند زیرا در شرایط کنونی امنیت و ثبات اکسیری است که موجب حیات و بقای یک کشور است و به حدی ارزش دارد که هیچ چیز دیگری نمیتواند با آن برابری نماید.