معرفت عرفانی و معرفت علمی و لزوم تلازم میان آنها (برگی از معارف عارفان)
به قلم : دکتر عبدالمجید صمیم
آوای سنت : برای انسان حایز اهمیت فروان است که خود و هستی ما حول خود را بداند و بشناسد و در خصوص آن اطلاعات و دانستنیهای لازم را حاصل کند. برای رسیدن به چنین هدفی انسان نیاز به علم و دانش دارد. مسیر این علم و دانش را میتوان با توجه به خواست انسان تعیین کرد، که در این خصوص دو نوع نگرش حاصل میشود:
– نگرش جزئی: یعنی اینکه انسان میخواهد پدیدارها را به صورت جزئی بشناسد و درک کند، مثلاً می خواهد بداند که خورشید چگونه پرتو افشانی میکند یا درخشندگی خود را از کجا حاصل نموده و انفجارات آن به چه صورتی به انجام میرسد و یا فاصله آن با زمین چقدر است و چه مقدار نور و حرارت را به زمین و سایر سیارات منظومه شمسی میرساند و از این قبیل.
– نگرش کلی: که در آن انسان به دنبال تفسیر کلی هستی است. او این کار را از طریق نگاه کلی به هستی به انجام میرساند و به جزئیات کاری ندارد. او میخواهد بداند این هستی به صورت مجموعی چیست، چرا به وجود آمده، چه نیروی محرکی پشت آن است، چه کسی این نظم و حسن ترتیب آن را به میان آورده، آیا جهان خود به خود و به محض صدفه به وجود آمده یا کسی آنرا به بنا بر حساب و کتابی به وجود آورده است.
اینجاست که دو حوزه به وجود میآید: حوزه جزئیات و حوزه کلیات مربوط به هستی و این دو حوزه کاملاً از هم جدا میشوند و تفکیک میگردند. این تفکیک حوزهها ایجاب بروز لا اقل دو علم مجزا را در همین حدود مینماید:
– علم به معنی ساینس یا دانش علوم طبیعی و تجربی با تمام شاخ و برگهای آن: با این علم میتوان بسیاری از پدیدارها را باز شناخت. امروزه برای معرفت بیشماری از رویکردهای هستی انسانها با فضاپیماها به آسمان میروند و با زیر دریاییها به اعماق دریاها و اقیانوسها غوّاصی میکنند و در جنگلات به مطالعه انواع نباتات و حیونات جنگلی میپردازند و در خشکه در جستجوی انواع حشراتاند و اینگونه در حوزههای علوم مختلف ساینسی دنبال معرفت و شناخت هستند.
– علم عرفانی که هدف از آن معرفت کلی و عمومی مربوط به هستی است. در این بخش انسان به دنبال معرفت کلی و عمومی سه چیز است: خدا (ج) به عنوان خالق و آفریدگار، هستی یا عالم کبیر به عنوان جلوهای از خالق، انسان به عنوان عالم صغیر و گل سرسبد هستی.
در این شعر منسوب به حضرت مولانا دقت کنید:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
آنچه عالم علوی است من آن میگویم رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
کیست آنگوش که او میشنود آوازم یا کدام است سخن میکند اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده بیرون مینگرد یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد به یکی عربده مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
پس نگاه عارفانه نگاه کلی است و از خود اصول و ضوابط و شیوههای خاص خود را دارد چنانکه علوم مختلف ساینسی نیز از خود اصول و ضوابط و شیوههای خاص خود را دارند.
انسانها باید میان این دو حوزه تفکیک کنند و این جدایی و تفکیک را رعایت نمایند و اگر از هر دو کار بگیرند بهتر میتوانند خدا (ج)، هستی و انسان را بشناسند. اما اگر به یکی اکتفا کنند شناخت آنها ناقص خواهد بود. به عنوان مثال هرگاه عارف با استناد به دادههای علمی ساینس در جزئیات دست به تحقیق و تفحص بزند بهتر میتواند معرفت عرفانی خود را گسترش دهد:
برگ درختان سبز در نظر هشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
اول باید برگ و تمام کیف و کان آن را بشناسد تا بتواند از طریق شناخت آن که ساینسی است پلی بزند به سوی شناخت عرفانی. انسان زمانی هشیار میشود که برگ را بداند و بشناسد سپس از آن به عنوان دفتری برای معرفت گردگار استفاده کند.
و آنکس که در حوزه علوم ساینسی دست به تحقیق و تفحص میزند اگر با استفاده از شیوههای عرفانی که تفسیری کلی و عمومی برای هستی است کار ساینسی خود را انجام دهد، بهتر میتواند تفسیر برخی از پدیدارهای هستی را درک کند، زیرا از این طریق میداند که در شکل گیری و سمت و سو روی هر پدیده دو نوع قوه و نیرو مؤثرند: نیروی فیزیکی و نیروی متافیزیک. آن شناخت از علوم ساینسی کامل است که با در نظرداشت قوای فیزیک و متافیزیک هر دو صورت گیرد.
اما برخی از اهل دانش متأسفانه در عوض ایجاد پیوند میان این دو شاخه لازم معرفتی و شناختی، آنها را در مقابل هم قرار میدهند. به عنوان مثال یک دانشمند علوم هستی و فیزیک را مییابی که به شدت بر داشتههای مبتنی بر متافیزیک میتازد و آنها را به باد انتقاد میگیرد و خرافه و خزعبلات لاطائل میداند. در کنار اینکه برخی از عارفان نیز بر دادههای ساینسی خرده میگیرند و آنها را مردود میدانند. البته این نکته قابل تأمل است که عرفا کمتر دادههای ساینسی را به باد انتقاد میگیرند در حالی که دانشمندان ساینسی دادههای عرفانی را بیشتر بمباران میکنند.
اینجاست که شناخت ناقص و محدود به دست میآید و انسان نمیتواند به گونه کامل تمام آثار و برکات یک علم و دانش را کمایی کند و حاصل نماید.